معصومه فرمانیکیا - حرف از طلبه و حوزه علمیه که میشود، یاد محرمهای سالهای دور میافتم؛ خانههایی که روضه داشتند و روضهخوانیهایشان به دل مینشست. هنوز هم خوب به خاطرم مانده است که زنگ که به صدا در میآمد، چادرهای زنها به صورت محکم میشد و زمزمه آقا آمد، آقا آمد بلند میشد...
زنگ صدا، رنگ عبا و نعلین خرمایی او که جفت کنار هم، بیرون به انتظار برگشت آقا از جا تکان نمیخورد خوب به یادم مانده است، با یک پرسش که هنوز هم روی ذهن سنگینی میکند؛ چه ضرورتی دارد چند متر پارچه سفید را به صورت منظم و پیوسته جمع کنی و روی سر نگاه داری؟
هنوز هم ابهت حاجآقا که بر عکس همه روی صندلی نشسته بود و موعظه میداد از خاطرم نرفته است. چهار زانو مینشستم و مثل زنهای دیگر به پرزهای قالی چشم میدوختم. برخلاف آنها گریهام نمیآمد و ماتومبهوتشان میشدم وقتی بین حرفهای حاجآقا هق هق میزدند و گریه میکردند، اصلا دلیلش را نمیفهمیدم. فقط میدانستم روضه خوب است، بیآنکه کسی بتواند علت قانعکنندهای برای آن داشته باشد. جز اینکه صاحبخانه میگفت روضه شیطان را از خانه بیرون میکند.
هنوز هم از این صاحبخانههای دلپاک زیادند که محرم بساط روضهخوانی امام حسینشان پهن است. بزرگتر که شدم فهمیدم روضهخوانها درس حوزه خواندهاند. حوزه جایی برای طلبههاست. طلبهها پوشششان و رفتارشان هم با ما فرق میکند.
مبلغها از کجا میآیند؟
اینها را روایت کردم تا اگر دوست داشتید، باهم سری به حوزه علمیه همین نزدیکی بزنیم که کارشان تربیت مبلغ است. ورود خواهران معمولا ممنوع است، اما لطف حاجآقای برومند، مسئول روابط عمومی مجتمع آموزشی و تربیتی حضرت مهدی(عج) و دیگر متولیان، همراهمان میشود تا زندگی یک مبلغ را از نزدیک ببینیم و آشنا شویم.
در بنای فعلی اثری از مهندسی و معماری حوزههای علمیه نیست. ساختمان با چیزی که در ذهن داریم متفاوت است، نه خبری از حجرههای تو به تو است و نه کاشیهای قدیمی، اما محوطه تا دلت بخواهد بزرگ و سرسبز است. سایههای بلند درختان دلنوازی حیاط را بیشتر کرده و تبدیل به فضایی دلچسب و تابستانی شده است.
حاجآقای برومند تعریف میکند: معمولا مراسم در مناسبتهای خاص مثل دعای عرفه داخل محوطه برگزار میشود و اهالی خیلی استقبال میکنند. توی ذهنم فضای تعریف شده را ترسیم میکنم که با حضور جمعیت چشمگیرتر میشود.
دنیای طلبهها با دنیای ما کمی فرق میکند، با آن حیاط فراخ و بزرگ و حوضی که به نظر رنگ آبی، آرامبخشترش کرده است.
فصل تعطیلی درس است و طلبهها نیستند، با این همه سلام و احوالپرسی بین راه با برخی از آنها جریان دارد. برومند میگوید: اینها کاری داشتهاند که سری به مؤسسه زدهاند وگرنه وقت خلوتی حوزه است.
نظم و سکوت در طبقههایی که با موکت مفروش شده است حس دلچسبی دارد. به گمانم یک طبقه بالا رفتهایم که او راهنماییمان میکند به اتاقی انتهای راهرو. همه اتاقها پر از حس طلبگی است. زمزمه مباحثه از برخی اتاقها به گوش میآید. حاجآقا برومند انگار که متوجه کنجکاویمان شده باشد تعریف میکند: بیشتر وقتها راهروها و سالن پر از طلبههایی است که با هم مباحثه میکنند و حرف میزنند، حتی پشت درب کتابخانه که محل تحقیق است و یکی از غنیترین کتابخانههای مدارس علمیه در سطح یک به شمار میآید.
در برخی از اتاقها باز است، همه چیز به همان سادگی است که انتظارش را داریم و البته خیلی مرتب و تمیز. در همان حال بخشهای مختلف را نشانمان میدهد که چشمگیرترینشان واحد انتشارات و تألیفات است و همچنان فعال و پویا.
نگاه تربیتی فراتر از نگاه آموزشی
دکتر عبدالرضا حدادیان، معاون مؤسسات وابسته تربیتی آموزشی حضرت مهدی(عج)، داخل همان اتاق انتهایی منتظرمان نشسته است و بعد از سلام و احوالپرسی مرسوم میرود سراغ تشریح مؤسسهای که به زودی قرار است مجموعهای کاملتر از آن در حاشیه شهر کلنگزنی شود، و توضیحاتش را میگذارد به وقت خودش و میگوید: مجموعهای که در آن حضور دارید با ماهیت حوزوی و مبتنی بر معارف قرآن و عترت پایهگذاری شده که هدفش تربیت روحانی جامع است، کسی که در کنار یادگیری دروس دینی میآموزد چطور میتواند با نوآوری و خلاقیتهایی که به خرج میدهد تأثیرگذار باشد.
حدادیان ادامه میدهد، فعالیت این مدرسه سال1382 در طبقه فوقانی مسجد فقیه سبزواری با پذیرش 20نفر از طلاب در مقطع دیپلم شروع شد. بعد از گذشت 3سال حجتالاسلام امامی که مسئولیت مجموعه را در همین مکان(طبرسی جنوبی) داشت تقاضای جابهجایی کرد، با این استدلال که این فضا برای حوزویان کارایی بیشتری دارد، و به همین دلیل طلاب به مدرسه جدید نقل مکان و فعالیت تازهای را شروع کردند.
البته فضای مدرسه زمانی که حاجآقای نظافت آن را تحویل گرفتند به این اندازه نبود. به دلیل استقبالی که از این مدارس میشد کمکم خانههای اطراف خریداری و به فضا اضافه شد و میتوان گفت از آن سال وسعت ساختمان و به همان میزان استقبال مخاطبان از این مؤسسه چند برابر شده است، به طوری که هر سال داوطلبان زیادی برای پذیرش جا میمانند.
همانطور که گفتم هدف ما این است که تربیت نخبگان را دنبال کنیم. نگاه تربیتی فراتر از آموزش است. به دلیل اینکه متولیانش از نسل جنگ بودهاند سعی میکنند روشهای تربیتی دوران جنگ را اینجا پیاده کنند. یادگیری علوم حوزوی اصل اول است، اما همه هدف نیست. مقصود تربیت طلبههایی است که جامع باشند؛ یعنی باسواد، خوشخلق و اهل تعامل باشند. اینجا خادم و خدمتگزار ندارد و طلبهها یاد میگیرند کارهایشان را خودشان انجام دهند.
یک مؤسسه، چند شعبه
3شعبه در مؤسسه فعال است؛ شعبه یک که شامل ورودیهای دیپلم میشود و در حال حاضر پذیرای بیش از 100طلبه سطح یک است.
شعبه دوم که ورودی پایه نهم را شامل میشود و علاقمندان به علوم حوزوی در مقطع سیکل(پایه نهم تحصیلی) میتوانند در آن شرکت کنند.
برنامههای این شعبه متناسب با شرایط سنی نوجوانان است، همراه با امکان اسکان خوابگاهی که 2شب در هفته را شامل میشود. اینها را اضافه کنید به برنامههای متنوع فرهنگی، ورزشی و اردویی. این شعبه شامل 100طلبه است.
شعبه سوم ورودی دانشآموختگان دانشگاهی است که میزبان طلاب است و سال92 فعالیت خود را با 15طلبه آغازکرد و به تدریج گسترش یافت و هماکنون پذیرای بیش از 80طلبه در سطح یک است.
حدادیان توضیح میدهد: همچنین به دلیل ارتباط با گستره مخاطبان در سطح بینالمللی، به آموزش زبانهای خارجی هم تاکید شده است. فراگیری زبان عربی با یک دوره تابستانی فشرده آغاز میشود. در این دوره طلاب در فضای تکلم به زبان عربی قرار میگیرند و در قالب کلاسهای آموزشی، کارگاههای مشاهده فیلم، نگارش متن و مطالعه کتب و روزنامههای عربی، این زبان را میآموزند.
بهطوری که در طول سالهای فعالیت مدارس علمیه حضرت مهدی(عج) تعداد زیادی طلبه مسلط به زبان عربی تربیت شدهاند که بخشی از این طلاب به عنوان استاد مکالمه این زبان مشغول تدریس هستند. در کنار این دورهها،دوره آموزشی زبان انگلیسی نیز برای طلاب علاقهمند و مستعد راهاندازی شده است.
خیلی از طلبهها بعد از پایان سطح یک در بهترین مدارس عالی و تخصصی در قم و مشهد ادامه تحصیل میدهند، بهطوریکه میتوان به حدود 30نفر از طلاب در مدارس و مؤسسات شهر قم، مانند مؤسسه بقیه ا...(عج)، مؤسسه امام محمد باقر(ع)، مؤسسه امام خمینی (ره)و ... اشاره کرد. 30نفر از فارغالتحصیلان هم در مؤسسات تخصصی شهر مشهد نظیر مدرسه عالی نواب، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، مؤسسه فقهی ائمه اطهار و مدرسه فقاهت مشغول تحصیل شدهاند.
بیش از 60نفر هم مشغول تدریس در حوزه هستند و دروس فقه، اصول، ادبیات قرآن و نهجالبلاغه را در مدارس مختلف مشهد و شهرستانها ارائه میکنند.
وی ادامه میدهد: از مخاطبانی که به آموختن معارف اسلامی به صورت پاره وقت علاقهمند بودهاند نیز غافل نبودهایم. مؤسسه علمی تربیتی الهادی برنامههایی را در قالب 3طرح ارائه میکند که شامل؛ طرح نهال بهشتی ویژه دانشآموزان مقطع ابتدایی، طرح سابقون که مخاطبان مقطع دبیرستانی میتوانند آن را دنبال کنند و طرح رشد که شامل جوانان و بزرگسالان میشود.
در کنار اینها مؤسسه علمی تربیتی الهادی از سال89 بهدلیل ارتقای سطح معرفت و دانش همسران طلاب شروع بهکار کرد و هر سال بیش از 50معارفآموز در این مؤسسه مشغول تحصیل هستند. وی از مدیریت استاد نظافت صحبت میکند که مورد تأیید رهبر بودهاند، تا آنجا که در جمع طلاب مدارس علمیه حضرت مهدی(عج) فرمودهاند: من دوست داشتم امکاناتی داشتم که چند تا مدرسه بزرگ در مشهد و قم در اختیار آقای نظافت قرار میدادم که اداره کنند.
ما نوکری میکنیم تا بقیه آقا شوند
مهدی ثنایی خیلی جوان است و تکلیفش با خودش روشن است. او میداند چه میخواهد و به کجا میخواهد برسد. این مشخص بودن مسیر خودش خیلی کمک میکند که محکم قدم بردارد. حالا لبادهاش را پوشیده، عبایش را روی شانه انداخته و نعلین واکسزده مشکیاش را از کنار در برمیدارد و میگوید لباس اصلیشان لباده یا قباست. اهل طرقبه است و اینکه چطور شد این مسیر را انتخاب کرد هنوز برای خودش جای پرسش دارد. اوایل رشته ریاضی را انتخاب کرده بود و 2سال هم مشغول تحصیل بود و بعد به طلبگی علاقهمند شد. اعتقاد داردبرخی عوامل دست به دست هم داد تا مسیر زندگیاش را تغییر دهد و خیلی هم از این بابت راضی است. این جمله را خیلی قشنگ میگوید؛ آمدهایم نوکری کنیم تا بقیه آقا شوند. الان در سطح 2 پایه8 مشغول است و عید غدیر امسال تازه معمم شده است. میگوید معمولا باید لمعه را بخوانند تا به این مرحله برسند. شرطی که از استادش حاجآقای نظافت آموخته و باید پایبندش باشد این است؛ برای معمم شدن نمره20 نیاز نیست، اما اخلاق شرط اول است.
سال گذشته مأمور شده بود. در طرقبه مبلّغ بود و هنوز معمم نبود، اما استادش اجازه این را داده بود که در همان ایام با لباس خدمت کند و منبر برود. توضیح میدهد: بچههایی که برای تبلیغ به شهرهای دیگر میروند، یا خودشان اقدام میکنند و یا از طریق گروه سیدالشهدا که از همان سال82 راهاندازی شده است اقدام میکنند؛ بندر عباس، زاهدان، کاشمر و ... و ادامه میدهد؛ خیلیهایشان که در حال آماده شدن برای رفتن به شهرستانها هستند باید دست پر بروند و این به مطالعه، تحقیق و گوش کردن به سخنرانیهای وعاظ بزرگ و مشهور نیاز دارد.
منبری بودن سخت است
میگوید منبر رفتن کار سادهای نیست آن هم درحالیکه دشمن خیلی بیشتر از ما به اوضاع و شرایط اشراف دارد و میداند از کجا و چطور حرکت کند تا ضربه بزند.بههر حال برای هر موضوعی باید با آگاهی وارد عمل شد. اگر قرار است من برای عاشورا حرف بزنم و به این سبب اشکی ریخته شود، باید دلیل آن هم مشخص شود. این گفته و این حرف و این سخن من کجای تفکر دینی مخاطبم را کامل، و چه مجهولاتی از ذهنش را روشن میکند. اگر معرفت و شناخت درباره به این موضوع نباشد گریه چه تأثیری میتواند داشته باشد.
بالفرض اگر قرار است درباره حجاب صحبت کنم، میدانم مستقیم اشاره کردن به این موضوع فایدهای ندارد بلکه باید از مسیر دیگری وارد شد. گاهی تمثیل میآورم و از خودشان میپرسم آیا یک تکه طلا را بین زبالهها میاندازند؟! جای جواهر و طلا معمولا کجاست؟ یا اینکه اگر داخل صندوق قرارش میدهیم، به معنی آن است که محدودش کردهایم؟ زن جواهر است؛ اگر قرار است چادر سر کند فقط برای حفاظت است.
منظورم این است که یک منبری باید روانشناسی را خوب بداند و با مطالعه منبر برود و بداند از کجا و با چه عباراتی شروع کند که تأثیرگذاریاش بیشتر باشد. در این باره مباحثه خیلی به کمک ما میآید، به همه طلبهها کمک میکند که چطور سخنرانی کنند و تأثیرگذار باشند. سالهای اول مباحثه برای ما تمرین حرفزدن بود، ولی کمکم بحثهای جدی وارد شد.
ما هم جزو مردم هستیم
او زندگی روزانه خودش را خلاصه میکند در اینکه صبحها نماز را به جماعت برگزار میکند و پیادهروی و خوردن صبحانه، استراحت و مطالعه بعد از آن است. اگر در حوزه کلاسی باشد باید شرکت کند، ولی اتکاء به درسهای حوزه کافی نیست. ناهار و نماز و بعد از آن هم ادامه کلاسها تا شب.
می گوید: مخاطبان ما غالبا یادشان میرود طلبهها هم آدماند، برای همین باید جلو آنها کاری نکنیم که تصورشان از روحانی به هم بریزد، اینکه گاهی ما را بدون عبا و عمامه میبینند شاید تعجب کنند، اما یقین دارم دشمن آخوندها نیستند. مردم ما عادت کردهاند قضاوتهایشان را جمع میبندند، اگر آخوندی ضعف داشت باید دیگران جبران کنند. یک روحانی، مبلّغ و آخوند زمانی موفق است که مردمی باشد، اینکه دنیا به چشمش نباشد و خودش را نوکر مردم بداند. در نهجالبلاغه آمده است خوشرویی دامی برای دوستی و ارتباط است و این بازار کار ماست، خیلی هم سخت نیست، همین که لبخندی به لب داشته باشی خیلیها به تو اعتماد میکنند و جلو میآیند، خیلی وقتها در خیابان، مترو و ایستگاه که ایستادهام جوانی جلو میآید و میگوید حاجآقا مشکلی دارم، همین اندازه که بتوانم وقتی برای او بگذارم و به حرفش گوش کنم زمینه اعتماد حاصل میشود.
چند خط از زندگی یک مبلّغ
رضا داوودی، طلبه مجاهدی از همین مؤسسه است که در کتابی به نام سفیر زندگینامه او به دلیل ویژه بودنش جمعآوری شده است.
27 مرداد68 در مشهد و در خانوادهای مذهبی و فرهنگی به دنیا آمد. دوره راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه استعدادهای درخشان گذراند و با وجود کسب رتبه سه رقمی در کنکور تجربی تحصیل در حوزه علمیه را انتخاب کرد و آن را تا پایان سطح یک در جوار امام رضا(ع) و در مدرسه علمیه حضرت مهدی(عج) به پایان رساند و در 15تیر ماه سال91 مفتخر به پوشیدن لباس روحانیت شد.
آبان سال92 درحالی که حدود 2ماه از شروع زندگی مشترکش میگذشت عازم سفر تبلیغی به استان سیستانوبلوچستان شد و در چهارم محرم در روستای گزمه به دلیل گاز گرفتگی از دنیا رفت و این چند خط که دست نوشتهای از اوست حتما به کار زندگی من و شما هم خواهد آمد:
در این مدت که وارد حوزه شدهام بارها فکر کردهام که آیا ورودم به حوزه درست بوده است یا نه؟ نمیشد خارج از اینجا رسالت تبلیغ اسلام را عهدهدار شد؟ دانستن مقداری عربی برای آشنایی با قرآن کافی نبود؟ مگر شهدا حوزه رفته بودند؟ آیا با جو فعلی حوزههای علمیه استعدادها نمیسوزند؟
ممکن است بگویید بعد از این همه مدت این چه سؤالی است، اما به نظر من بسیاری از ما به جواب این سؤالها نرسیدهایم و فقط عادت یا چیز دیگری ما را در حوزه نگهداشته است.
ورود به حوزه یک نشانه است، نشانه اینکه فطرتمان نفس میکشد و حتی بالاتر از این که حاضریم برای این فطرت دیگران را هم زنده نگهداریم، از خود و جوانیمان گذشته و آن را خرج دیگران میکنیم، عدهای که فهمیدهاند این نشانه را دنبال میکنند و چه بسا به هدفشان میرسند و از طرفی عدهای رهایش میکنند.
اولین گام برای دنبال کردن این نشانه همان چیزی است که خدا به سبب آن خود را ستوده است. انسان برای این بهترین شده که خدا نعمت عقل و تفکر را از میان مخلوقاتش فقط به او داده است و انسان به دلیل این انسان شده است، و اتفاقا مشکل اصلی او همین است؛ راه نینداختن این دستگاه عظیم یعنی فکر. عقل و فکر انسان گاهی درست میشود، مثل استخر آبی که فقط ورودی دارد و نداشتن خروجی همان و گندیدن همان.
هیتلر و شهید چمران هر دو چند دقیقه بیشتر نمیخوابیدند اما چرا این این شد و آن آن؟ کاملا روشن است.
اما چرا حوزه؟ شخصی که هنوز خود و اندازهاش را نشناخته اگر هم جوابی به این سؤال(چرا حوزه) بدهد پاسخش سطحی است یا صرفا برخی محفوظات است. چنین کسی هم اگر قدم در این راه بردارد راهش مهآلود است و بعد از مدتی چون هدف روشنی ندارد پول و زن و بچه او را از مسیر منحرف میکنند، و دیگر حاضر نیست سختی زندگی را تحمل کند و گاهی حتی نبود نان تازه ناراحتش میکند. گرمای هوا او را از درس خواندن باز میدارد و حاضر نیست میوهای که قسمتی از آن خراب است را برای خوردن انتخاب کند، چرا که احساس ضرر میکند.
تا اینجا فرض بر این بود که آمدن به حوزه سعادت است، اما اگر با دید بازتری نگاه کنیم میبینیم هر انسانی که بخواهد سعادتمند شود باید فکرش را به کار اندازد، چه در حوزه باشد و چه در خارج از آن. زیرا رسیدن به سعادت تنها منحصر در طلبگی نیست. کسی که قدر و اندازه خود را بشناسد خارج حوزه چمران و درون آن امام(ره) میشود.