المیرا منشادی
خبرنگار شهرآرا محله
«ساعتها به وقت تو کوک میشوند، حاجتها در حرم تو روا میشوند و دلها در رواقهای تو آسمانی میشوند؛ بیا و ساز ناکوک دل ما را کوک کن! یا امام الرئوف».
٣٢ سال مراقب عقربههای فولادی ساعت حرم مطهر رضوی بود تا درست بچرخند، بموقع بچرخند و سر ساعت زنگ بزنند. محمدعلی عنبرانی، بچه کوچه حوض امیر و پسر عباسعلی کفاش، سومین نسل از ساعتسازانی است که مسئول ساعت حرم شدند. ساعتساز بوده است و اعتقاد دارد به دعای مادرش آقا او را طلبید و به واسطه کار اصلیاش که ساعتسازی بود، کوک ساعتهای حرم حضرت رضا(ع) را هم برعهده گرفت. ۴ ماهی میشود که بازنشسته شده است، اما میگوید ٣٢ سال مراقب بوده تا مبادا عقربههای ساعت از کار بیفته. با عنبرانی ٢ ساعت گفتوگو کردیم؛ درباره چگونه کوک کردن ساعتی که زنگ زدنش خاطرات زیادی را برای ما مشهدیها داشته و دارد و ساعتهایی که او هر روز کوک میکند و چشمش به آنهاست تا مبادا عقربهای از کار بیفتد.
از بازی در صحن تا خادمی
متولد ١٣٢٧، صادره از مشهد و اصالتا شاندیزی است. با یادی از دوران کودکیاش اینطور تعریف میکند: کودکیام با بازی در صحن و سرای حضرت گذشت. خانهمان نزدیک حرم بود و من از طلوع صبح تا غروب از این سر حرم تا آن سر حرم میدویدم و بازی میکردم. کمی که بزرگتر شدم، دوست داشتم به آقا خدمت کنم و به همین خاطر تابستان که میشد، آب یخ درست میکردم و به زائران میدادم. گذشت و گذشت تا اینکه بعد از گذراندن دوره تحصیل به خدمت سربازی رفتم. البته قبل از سربازی چند وقتی دم مغازه داییام که خیاط بود، کار میکردم اما پس از پایان سربازی دیگر آنجا نرفتم و از طریق یکی از دوستان به ساعتسازی محله معرفی شدم و کارم را در ساعتسازی بهعنوان شاگرد آغاز کردم. مغازهای هم در چهارراه شهدا اجاره کردیم. درواقع شریک شدیم اما من کار را نمیدانستم و تقریبا شاگردش بودم. سالها گذشت تا اینکه یک روز یکی از دوستان قدیمم را در جلسه هفتگی دعای ندبه دیدم و بعد از حال و احوال متوجه شدم که او در حرم مطهر خادم شده است. به من گفت حرم خادم میپذیرد و من از خداخواسته گفتم «کور از خدا چی میخواد؟ ٢ چشم بینا. دست من رو هم بگیر و به حرم ببر». فردا با دوستم بالای سر حضرت قرار گذاشتم و از طریق او با آقایی به نام رئوفی آشنا شدم. او من را به نزد مرحوم مهدیزاده در زیر گنبد ا...وردیخان برد. به مرحوم مهدیزاده گفت: «نیروی تازهنفس نمیخوای؟» و مرحوم مهدیزاده هم جارویی به دستم داد و فراش شدم تا به زائران خدمت کنم. چند وقتی گذشت تا یک روز که به بیت خدام رفته بودم، پیرمردی را دیدم که نفسنفسزنان در حال پخش کردن چایی در بین خدام دیگر بود. استکان و نعلبکیها را از دستش گرفتم و کارش را ادامه دادم. قصدم کمک به او بود اما تا ١٠ سال سینی چایی از دستم نیفتاد. آن موقع ٢٣ سال داشتم و شور و شوق خاصی داشتم و کارم را با عشق انجام میدادم. خوشحال بودم هر روز به آقا سلام میدهم؛ البته نه در قامت یک پسربچه بازیگوش و یک ساعتساز نزدیک حرمش، بلکه به عنوان یک خادم.
ساعتسازی و کوک ساعت بزرگ
آن زمان که درهای حرم بسته میشد و خادمان حرم خدمت ٢۴ ساعته نداشتند، عنبرانی به دلیل عشق و علاقهای که به کارش یعنی تعمیر ساعت داشت، در مواقع بیکاریاش ساعتهای خادمان را تنظیم و تعمیر میکرد. همین کار برایش نام و آوازهای شده بود و به او ساعتساز میگفتند. آن روزها مرحوم داروگر ساعتهای حرم را کوک میکرد و چشم عنبرانی به روی ساعت بزرگ و خاطرهساز دوران کودکیاش بود تا یک روز عقربههایش را از نزدیک لمس و ساعت را کوک کند. داستان کوک کردن ساعت آرزوهایش را اینگونه بیان میکند: شبهایی که به حرم میرفتم و به علت اینکه درهای حرم را میبستند و زائری نبود تا خدمترسانی کنیم، در مواقع بیکاری از استراحتم میزدم و ساعت خادمان را تعمیر و کوک میکردم. کمکم تمام خادمان من را به نام ساعتساز صدا میکردند. بعد از ١٠ سال خدمت، به دستور تولیت وقت، خادمانی را که حکم نداشتند، مرخص میکردند. من هم جزو همانها بودم که باید مرخص میشدم. خیلی ناراحت بودم، اما خادمان دیگر واسطه شدند و از سابقهام دفاع کردند. آن زمانها ساعتساز قبلی حرم، مرحوم داروگر بود و بعد از معاون، دومین نسل بود که به امور ساعتها رسیدگی میکرد. چند باری او را در صحنها یا زمانی که در حال کوک کردن ساعتها بود، دیده بودم و خیلی دوست داشتم کارش را ببینم و یاد بگیرم. به همین دلیل درخواستم را برای شاگردی به ایشان و تولیت فرستادم اما با درخواستم موافقت نکردند. یک روز که کمکم آماده مرخص شدن از خدمت آقا بودم، مرحوم داروگر را در صحن آزادی دیدم که تازه از کوککردن ساعت فارغ شده بود. جلوش را گرفتم و از او پرسیدم «چرا با درخواستم موافقت نکردین که شاگردتون بشم؟» گفت «من فکر نمیکردم شما باشین. دوباره درخواست بدین، من موافقت میکنم. از فردا هم بیا پیش من».
آن زمان گفتند چون داروگر زنده است، نمیشود حکمم را به عنوان ساعتساز حرم بزنند اما میتوانستم نزد او شاگردی کنم و من هم برای کارآموزی نزد مرحوم داروگر رفتم. اولین روزی را که با مرحوم داروگر برای بازدید ساعتها رفتیم، فراموش نمیکنم. از دیدن چرخدندههای بزرگ ساعت و عقربههایش وحشت کردم. تا به حال چنین عقربههای بزرگی را ندیده بودم. هر چه ساعت و چرخدنده دیده بودم، به اندازه یک بند انگشت بود. در دلم گفتم «خدایا من چطور باید این ساعتها رو کوک کنم؟» مرحوم داروگر که متوجه وحشت و تعجبم شده بود، گفت: «چشمات رو به عقربهها و موتور بزرگ این ساعت عادت بده، چون تا به حال هر ساعتی دیدی کوچیک بوده.» و تمام زیر و بم کار را برایم توضیح داد.
چند سال بعد، فکر کنم سهسالی شد تا من به تمام ریزهکاریهای ساعت و کوک کردن آن مسلط شدم. مرحوم داروگر همیشه به من میگفت «کسی که رانندگی بلد باشه، پشت هر خودروی که بشینه، اولش بدقلقی داره، ولی بعد قلقش دستش میآد. کسی که ساعتساز باشه، دیگه براش کوچیک و بزرگ نداره، پس از مدتی، کار کردن با ساعتهای بزرگ رو هم یاد میگیره و قلقش دستش میآد.» به قول معروف هر کاری اولش سخت است. بعد از مدتی داروگر به علت بیماری سرطان فوت کرد و من به عنوان تنها شاگردش که کار کوک و تنظیم ساعت را میدانست، ساعتساز حرم مطهر رضوی شدم و به صورت تخصصی امور ساعتها را ضبط و ربط میکردم. البته من در کنار کوک کردن ساعتها کشیک هشتم حرم مطهر هم بودم، اما با این حال حقوقم را به خاطر تعمیرات و نظارت بر ساعتهای حرم مطهر میگرفتم.
١٠٠ پله تا کوک ساعت
٣٢ سال، هر روز و در روز چند نوبت از ١٠٠ پله بالا میرفت تا ساعت حرم را کوک کند. این اواخر ساعت بهصورت خودکار کوک میشد و نیازی به رفتوآمدش نبود اما دلش آرام نمیگرفت و ترجیح میداد خودش ساعت را کوک کند و نگاهی هم به موتور ساعت بیندازد تا مشکلی پیش نیاید: از کف زمین تا بالای ساعت ١٠٠ تا پله دارد که من هر روز و روزی ٢ نوبت برای کوک ساعت و تنظیم آن بالا و پایین میرفتم. جوانتر که بودم، مرحوم داروگر برای تعمیر ساعت چابک نبود؛ تا خود را به بالای ساعت برساند، من زودتر میدویدم و به بالای ساعت میرفتم. تا مرحوم داروگر میرسید، من کار تعمیر را تمام کرده بودم و او به نظارت نهایی میرسید. یکبار که برای درست کردن ساعت خبر دادند، زمان گرفتم؛ از موقعی که به حرم رسیدم و پلهها را بالا رفتم و ساعت را کوک کردم و پایین آمدم، ٧ دقیقه طول کشید.
ساعت معاون
خیلیها تصور میکنند که حرم است و همان یک ساعت زنگ دار؛ اما به گفته عنبرانی ٢٠٠ ساعت دیجیتالی و عقربهای در حرم مطهر وجود دارد که امور رسیدگی همه این ساعتها تا سالها بر عهده او بوده است. از کوک کردن ساعت بزرگ میگوید و اینکه چطور با دست آن را کوک میکرده است: حرم دوتا ساعت بزرگ دارد؛ یکی در صحن آزادی و دیگری در صحن انقلاب. این ساعتها جزو قدیمیترین ساعتهای حرم مطهر و ساخت انگلیس هستند. ساعتی که زنگدار است و تقریبا هر زائری که به حرم مطهر میآید، آن را نشان میگیرد، ساعت صحن آزادی است که قدمت ١۴٠ساله دارد و یکی از موقوفات قدیمی حضرت رضا(ع) است.
عنبرانی در خصوص ساعتی که معاون، اولین مسئول رسیدگی ساعتهای حرم مطهر خریداری کرده بود، توضیح میدهد: این ساعت که اولین و قدیمیترین ساعت آستانه است، ساخت منچستر انگلستان بوده و در زمان ناصرالدین شاه قاجار از سوی امینالملک، صدراعظم ایران، وقف حضرت رضا(ع) شده است. تاریخ حک شده روی پیاله زنگ ساعت، تاریخ ١٨٩٣ میلادی را نشان میدهد که مربوط به ١١٠ سال قبل میشود. این ساعت، ابتدا در بالای برج ایوان غربی صحن انقلاب (صحن قدیمی) قرار داشت، ولی حدود ۵۴ سال پیش از آنجا به محل فعلی در بالای ایوان جنوبی صحن آزادی یا صحن نو انتقال داده شد. ظاهرا علت اصلی انتقال ساعت به این مکان، نشست پایههای سردر ایوان صحن انقلاب، به دلیل سنگینی وزن ساعت و پیالههای آن بوده است که پس از ترمیم و بازسازی ساختمان و به وسیله بتنریزی در بالای ایوان، استحکام لازم فراهم شده و سپس با کاشی معرق تزئین یافته است. بعدها ساعت خطی را که مرحوم عبدالحسین معاون از هامبورگ آلمان خریداری کرده بود، جایگزین این ساعت کردند که در حال حاضر هم به همین نام یعنی ساعت معاون معروف است. این نامگذاری هم به دلیل آن است که کارشناس ساعت حرم آن روزها فردی به نام معاون بود. بعضی میگویند که این ساعت را از بودجه آستان قدس خریده و بعضی هم معتقدند که از جیب خودش داده و برای همین نامش روی ساعت مانده است.
هر یک ربع یک دنگ
ساعت معاون در سالهای اولیه به وسیله هندل دستی بزرگی کوک میشد اما پس از آنکه برق وارد مشهد شد، این ساعت نیز برقی گردید. عنبرانی اینکه چطور و کی صدای زنگ خاطرهانگیز به صدا درمیآید، توضیح میدهد: عقربههای ساعت معاون از جنس فولاد معمولی است و ٨٠ سانتیمتر تا یکمتر طول دارند؛ این ساعت ٣ دستگاه کوک، دستگاه زنگ ربعزن و دستگاه زنگ ساعتزن دارد و هر کسی که به زیارت میآید، با صدایش آشنایی دارد. این ساعت هر یک ربع، یکبار زنگ میزند. ربع اول یک زنگ، نیم ساعت ٢ زنگ، ۴۵ دقیقه ٣ زنگ و با عوض شدن ساعت ۴ زنگ به صدا درمیآید و بعد زنگ ساعت اصلی با صدایی متفاوت زده میشود و در فضا میپیچد. در حال حاضر ساعت به وسیله الکتروموتور کار میکند و چنانچه برق شهر قطع گردد، این ساعت بهوسیله کوک خود تا ۴٨ ساعت فعال خواهد بود.
ساعتهای حرم از کار نمیایستند، مگر ...
در تمام طول ١۴٠ سالی که ساعت معاون در حرم مطهر نصب شده است، هرگز از کار نایستاده و چشم هزاران هزار زائر و مسافر به آن است. تنها یکبار برای چند ساعت عقربههای ساعت معاون از کار ایستادند که ماجرایش از زبان عنبرانی شنیدنیتر است: هوش و حواسم همیشه باید به ساعت و عقربههایش میبود تا خدایی نکرده عقربهها از کار نیفتند و مشکلی به وجود نیاید. اگر مشکلی برای چرخدهندههای ساعت به وجود میآمد، امکان داشت که ساعت از کار بیفتد و به همین دلیل به محض اینکه حس میکردم چرخدهندهها کمی کند شدهاند، آنها را تعویض میکردم و تراش میدادم. هر روز ٢ نوبت، یکبار صبح و یکبار هم عصر برای گشت ساعتهای حرم میرفتم تا ببینم ساعتها مشکلی نداشته باشند، یا ساعتی عقب و جلو نباشد. اگر تعمیراتش جزئی بود، همانجا انجام میدادم، ولی اگر نیاز به تعمیر اساسی داشت، آن را به دفتر تعمیر ساعت میآوردم و بهجای آن ساعت دیگری را نصب میکردم. به تمام ساعتهای حرم مطهر سرکشی میکردم، تا اگر برای یکی از ساعتها مشکلی به وجود آمده باشد، آن را برطرف کنم. این کار در روزهای اوج حضور زائر، چندین ساعت و در بقیه ایام یک ساعت طول میکشید. با این حال اگر مشکلی برای ساعتها پیش میآمد، مردم و خادمان با دفتر تماس میگرفتند و اطلاع میدادند. هیچوقت در تمام این سالها ساعتی عقب و جلو نبوده؛ چرا که میدانستم زائران دوست دارند در حرم مطهر ساعت دقیق را بدانند. البته یکبار ساعتها نیاز به تعمیرات اساسی داشتند؛ با هماهنگی و درخواست به تولیت و مسئولان وقت، تمام چرخهای ساعتها را تعویض کردم. چرخدندهها و موتور روغنکاری شد و با رنگ زدن، جلوه دیگری به ساعت بخشیده شد. در این چند ساعت دور ساعت پوشانده شده بود. یکبار دیگر مربوط میشود به وقتی که زائران به صدای زنگ ساعت اعتراض کردند. معترضان میگفتند زنگ ساعت صدای ناقوس کلیسا میدهد و این صدا مناسب و خوشایند حرم مطهر نیست. آن موقع هم که میخواستیم زنگ را تعمیر کنیم و با چکش دستسازی که داشت، صدای زنگ را بهتر کنیم، برای چند ساعت پوشانده شد. خالی از لطف نیست که یک خاطره هم در همین زمینه بگویم. البته بارها این خاطرات را در جمعهای مختلف گفتهام اما از هر بار گفتنش هم اشک به چشمانم میآید. یک شب در خانه برای خواب آماده میشدم که از حرم تماس گرفتند که ساعت از کار افتاده است. متوجه نشدم چطور خود را به حرم و بالای ساعت رساندم. به نظر میرسید یکی از چرخدندهها خراب شده باشد، اما هرچه نگاه میکردم، متوجه نمیشدم کدام چرخدنده است. خیلی ناراحت بودم تا اینکه انگار یک نفر دستم را گرفت و روی یک چرخ دنده گذاشت و گفت این چرخ دنده است. تمام بدنم یخ کرد و سریع چرخدنده را محکم کردم و روغنکاری کردم. بعد از پایان کار تازه به خود آمدم و همان بالا ساعتها اشک شوق ریختم.
٢٠٠ ساعت و ظهور ساعتهای دیجیتالی
علاوه بر ساعت قدیمی حرم مطهر رضوی که زنگش نمادی برای حرم شده است، به گفته عنبرانی ٢٠٠ ساعت عقربهای و دیجیتالی وجود دارد که رسیدگی به امور تمامی این ساعتها با عنبرانی بوده است. در این خصوص میگوید: حدود ٢٠٠ ساعت در رواقها و ادارات مختلف مجموعه حرم مطهر وجود دارد که کار تعمیر همه اینها با ساعتساز حرم است. قدیمها ساعتهای حرم یکرنگ و یکمدل نبودند و در هر رواق و صحنی ساعتها متفاوت بودند. مدتها بود که به تولیت درخواست داده بودم که ساعتها یکمدل شوند اما هربار این درخواست به بهانه و دلیلی رد میشد؛ از کمبود بودجه بگیرید تا سختی سفارش ساعت جدید، تا اینکه در بازدید قائممقام از حرم مطهر با نگاهی به ساعتها گفت: «چرا هر کدوم از ساعتهای حرم یک شکل و مدلی داره؟ یک جا گرده و یک جا مربع!» و از آنجایی که در مجموعه حرم همهچیز از یک همسانی و نظمی برخوردار است، دستور داد که تمام ساعتها یکشکل شوند. من هم از فرصت استفاده کردم و طرحی را که حدود ۵ سال زمان برده بود تا از سوی یکی از دوستان اصفهانیام آماده شود، ارائه کردم و خوشبختانه بلافاصله با طرح موافقت شد. ١٠ سال میشود که همه ساعتهای حرم یکشکل شدهاند و همگی دیجیتال برقی هستند و به باتری هم نیاز ندارند. این ساعتها اوقات شرعی، ذکرهای ایام هفته، تاریخ و غیره را نمایش میدهند که نیاز زائران را برطرف میکند؛ چون در گذشته دائما زائران برای دانستن ساعت اذان و اوقات شرعی به خدام مراجعه میکردند و آنها هم نمیتوانستند زمان دقیقی را بگویند. با نصب این ساعتها در رواقهای مختلف، بارها که برای گشت رفتهام، دیدهام که زائران مشغول یادداشت کردن وقت اذانها هستند تا بتوانند برنامه زیارتشان را طوری برنامهریزی کنند که به نماز جماعت برسند. در حال حاضر بهجز ٢ ساعت بزرگ صحن آزادی و انقلاب اسلامی، تنها یکی، دو ساعت عقربهای در رواقها داریم.
یک نفر برای تعمیر تمام ساعتها
میگوید تعمیر و تنظیم تمام ساعتهای حرم و مجموعههای وابسته به آستان قدس با او بوده است: تنها تعمیر و نگهداری و تنظیم ساعتهای حرم با من نیست؛ قبلترها تعمیر همه ساعتهای مجموعه امام رضا(ع) با ساعتساز بود؛ از مساجد وابسته بگیرید تا مؤسسات و ادارات بیرون از حرم. برای سرکشی از ساعتها باید به این سازمانها هم سر میزدم، اما الان دیگر اینطوری نیست؛ هر سازمان و مؤسسهای که ساعتش خراب شود و یا نیاز به تنظیم باشد، اعلام میکند و ساعت را برای تعمیر میفرستند.
با این حال من ١٧، ١٨ سال بهتنهایی به تمام امور ساعتهای حرم نظارت کردم. اگر سفری برایم پیش میآمد، سعی میکردم نروم یا سریع برگردم. اگر سفری از روی اجبار هم پیش میآمد، قبلش تمام ساعتهای حرم را کنترل و ساعتهای بزرگ و قدیمی را بررسی میکردم تا مشکلی نداشته باشند. برای احتیاط هم چند باتری به همکاران میدادم تا اگر نیازی به استفاده بود، معطل نمانند؛ تا اینکه مسئولان بخش گفتند نیاز است که شخصی هم در کنار دست شما باشد که اگر روزی به مرخصی رفتید و یا سفری برایتان پیش آمد، کارها روی زمین نماند و وحیدی برای همکاری با من معرفی شد. من هم تمام تجربیاتم را به او منتقل کردم و الان هم بعد از من کار رسیدگی به ساعتهای حرم با اوست.
کوک ساعت به امید شفاعت
عنبرانی ساعتساز بین خودش و ساعتسازهای دیگر یک تفاوت مهم قائل میشود. میگوید: من برای رزق و روزی به محل کار نمیرفتم؛ من به امید شفاعت آقا به محل کارم میرفتم. از روزی که بازنشسته شدهام، انگار گمشدهای بزرگ دارم، انگار غریب ماندهام. این دوری از آقا برایم خیلی سخت است. من با ساعتهای بزرگ و قدیمی خیلی اخت شده بودم و انس گرفته بودم. وقتی در حرم بودم، از عمرم حساب نمیشد و بهترین لحظههای زندگیام بود. موقع اذان که میشد، چشمهای منتظر هزاران هزار نفر را به ساعتی که کوک کرده بودم، میدیدم و خستگی از تن و بدنم میرفت. هنوز هم هر یکربع یکبار صدای دنگ دنگ ساعت در گوشم است. حالت روحانی و معنوی در زمانی که ساعت زنگ میزد را فراموش نمیکنم.
هر زمان که برای تمیز کردن و تنظیم ساعت بالا میرفتم، چند دقیقه آن بالا برای همه افراد گرفتار، نیازمندان و دردمندان دعا میکردم. آن بالا توسل به آقا لذت دیگری داشت، آن بالا احساس نزدیک شدن به امام رضا(ع) داشتم، به قدری که فکر میکردم آقا کنارم نشستهاند.