سرخط خبرها

مداح ۹۵ ساله محله سرشور، نوحه‌سرای کارخانه برق خسروی

  • کد خبر: ۴۲۰۸۰
  • ۱۸ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۳
مداح ۹۵ ساله محله سرشور، نوحه‌سرای کارخانه برق خسروی
نوحه‌سرای قدیمی مشهد «محمدتقی نجاتیان» در سال ۱۳۰۴ در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد و از همان کودکی با امام حسین (ع) و عشق به اهل بیت (ع) بزرگ شد.او جنس این عاشقی‌ها را خوب می‌شناسد.
حمیده صفائی | شهرآرانیوز؛ در کوچه‌های دانش ۷ برای گفتگو به دیدن یکی از نوحه‌سرایان قدیمی مشهد «محمدتقی نجاتیان» می‌رویم تا از خاطرات قدیمش برایمان بگوید. او در سال ۱۳۰۴ در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمده و از همان کودکی با امام حسین (ع) و عشق به اهل بیت (ع) بزرگ شده است و جنس این عاشقی‌ها را خوب می‌شناسد. آن‌طور که خودش به یاد دارد، حدود ۶ الی ۷ سال بیشتر نداشته که پدرش او را بر روی کرسیچه‌ای می‌گذاشته تا نوحه بخواند و آن‌ها سینه بزنند. هر چند آن‌طور که می‌گوید؛ تنها مصرعی که یاد داشته «ای عمه جان زینب، بابا ندارم» بوده و همین را تکرار می‌کرده است. او متولد کوچه باغ سنگی است و تا چهارم ابتدایی در دبستان هدایت واقع در کوچه زردی درس می‌خواند، اما پدرش که باغبان آستان قدس بوده به فریمان منتقل می‌شود و محمدتقی هم به اتفاق خانواده به آنجا می‌رود و درسش را ادامه می‌دهد.
 
آن‌طور که خودش تعریف می‌کند؛ کارخانه نخریسی سال ۱۳۱۴ افتتاح می‌شود و به اصرار دوست پدرش او از سال ۱۳۱۹ ترک تحصیل کرده و در کارخانه مشغول به کار می‌شود، اما ماجرای نوحه‌سرایی‌اش داستان مفصلی دارد که هیچ وقت فراموش نمی‌کند.
 
 

نوحه‌هایی که الهام می‌شد

ساکنان خیابان دانش او را می‌شناسند، بیشتر از ۳۰ سال است که بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد تربتی‌های خیابان تهران مداحی می‌کند و در شب‌های جمعه و صبح جمعه دعای کمیل و ندبه را می‌خواند. نجاتیان پیرمردی است با چهره‌ای مهربان و بسیار میهمان‌نواز که در طول صحبت لبخند به لب دارد، البته حافظه خوبش را هم نباید نادیده گرفت. او از مشهد قدیم هم حرف‌های شنیدنی بسیاری برایمان تعریف می‌کند.
این مداح اهل بیت تعریف می‌کند: «آن زمان مداحی و تعداد مداحان در مشهد مثل این روز‌ها نبود، شاید ۳ الی ۴ نفر بیشتر نبودند، مثل حاج مرشد کرمانشاهی که بهترین مداح مشهد بود، بعد از او سیدجواد ذبیحی و یکی دو نفر دیگر که در هیئت مذهبی می‌خواندند. هر هیئتی یک نوحه‌خوان داشت که برای سینه‌زن‌ها نوحه می‌خواندند. در آن زمان بیشتر نوحه‌ها را از کتاب جودی و یکی دو تا کتاب دیگر انتخاب می‌کردند. علاوه بر آن حاج غلامرضا آذر هم نوحه‌سرایی می‌کرد و نوحه‌ها را به نوحه‌خوان‌ها می‌دادند. یادم هست مرحوم آذر نوحه‌ای برای امام جواد (ع) سروده بود، شیخ علی‌اکبر در سرشور نوحه‌ها را به مردم می‌داد. نوجوانی بیش نبودم که درخواست کردم از آن نوحه به من هم بدهد، او به من گفت چقدر پول داری، من که ۷ قران بیشتر نداشتم همه پولم را به او دادم و متن نوحه را گرفتم. وقتی نوحه را خواندم فهمیدم این نوحه کامل نیست. پیش شیخ علی‌اکبر رفتم و گفتم چرا نوحه کامل را به من ندادی؟! او هم گفت به همان دلیل که تو پول تمام نوحه را به من ندادی، من به اندازه همان ۷ قرانت به تو متن نوحه دادم تو باید ۱۰ ریال می‌دادی تا متن کامل را به تو بدهم. این حرفش برایم سخت بود و از آنجا تصمیم گرفتم خودم زمزمه کنم و چیزی بگویم. کم‌کم نوحه‌سرایی را آغاز کردم و خودم اشعار نوحه را می‌گفتم. اگر بگویم این نوحه‌ها به من الهام می‌شد حرف بی‌ربطی نزده‌ام. روز‌ها در کارخانه بودم و شب‌ها با خودم خلوت می‌کردم و در نهایت هر هفته یکی دو تا نوحه جدید به دوستانم می‌دادم، البته هیچ وقت بابت نوحه‌هایم پولی نگرفتم. نوحه‌خوان‌ها از شعر‌ها و نوحه‌های من استقبال و استفاده می‌کردند. تا اینکه هیئت نوحه‌سرایان را در مشهد افتتاح کردم.»
 
 

هیئتی برای فلکه ضد

وی با اشاره به تاریخچه‌ای از نوحه‌سرایی در مشهد بیان می‌کند: «آن زمان برای نوحه‌خوان‌ها نوحه به قدر کافی نبود، برای همین از کتاب‌های جودی و جوهری استفاده می‌کردند. در مشهد سه جلسه نوحه‌سرا افتتاح شد. اولین جلسه، جلسه غلامرضای آذر در بالاخیابان بود. در پایین‌خیابان هم جلسه نوحه‌سرایان سراج هاشمی شکل گرفت که من عضو جلسه سراج هاشمی بودم. کم‌کم به توصیه دوستان ما هم در محدوده خیابان ضد جلسه نوحه‌سرایان را افتتاح کردیم که استقبال خوبی از آن شد. ناگفته نماند آن زمان وسعت شهر مشهد از یک سمت تا فلکه توحید و از دیگر سمت تا پایین خیابان و میدان اعدام بود. از سمت طبرسی هم تا گلکاری اول طبرسی نوغان و از خیابان تهران تا حدود مهدیه انتهای مشهد بود، شهر مشهد کم کم گسترده شد و به دنبال آن دیگر مشاغل و کار‌ها رشد کردند. جلسات نوحه‌سرایی که بیشتر از قبل شده بود سبب شد تا کم‌کم نوحه‌خوان‌ها با مداحی آشنا شوند و بیشتر از سینه‌زنان، نوحه‌خوان و مداح داشته باشیم. بعدازظهر‌های جمعه آن‌هایی که اهل نوحه‌سرایی بودند می‌آمدند و نوحه‌ها را تصحیح می‌کردم و نوحه جدید می‌دادم. حدود ۲۰ سال داشتم که این جلسات را برگزار می‌کردم. این جلسه منحصر به محرم و صفر نبود، از ساعت ۱۴ تا ۲۳ ادامه داشت. البته در کنار نوحه‌سرایی نوحه‌خوانی هم می‌کردم.»
 
این نوحه‌سرای قدیمی مشهد یادی از هیئت‌های قدیمی می‌کند و می‌گوید: «از هیئت‌های قدیمی، ۴ هیئت بالاخیابان هیئت حسینی به سرپرستی حاج غلامرضای گلکار و پهلوانی، هیئت پایین خیابان به سرپرستی حسن اردکانی بود. در محله سرشور هیئت علی اکبری‌ها به سرپرستی حاج حبیب عطار و هیئت نوغان به سرپرستی حاج جواد چراغی فعالیت داشتند.»
 
او درباره تفاوت نوحه و مداحی توضیح می‌دهد: «فرق نوحه و مداحی در این است که نوحه اشعاری است که با آن سینه می‌زنند، اما مداحی مرثیه‌خوانی است، نوحه‌هایی که من می‌سرودم به صورت مرثیه هم خوانده می‌شد.»
 
همان‌طور که از نوحه و نوحه‌خوانی می‌گوید شروع می‌کند به خواندن یکی از نوحه‌هایش «بهر قربان آمدم، با جوانان آمدم، یارب اندر کوی عشقت، بهر قربان آمدم، آمدم یارب در این وادی پی عهد اَلَست، بسته‌ام من دیده از هستی این دنیای پست...»
 
او از تصمیمش برای چاپ کتابی با محتوای نوحه‌ها خبر می‌دهد و بیان می‌کند: «تصمیم گرفتم نوحه‌هایی را که سروده‌ام جمع‌آوری و چاپ کنم تاکنون ۱۲۰ نوحه را جمع‌آوری کرده و تقدیم آستان قدس کرده‌ام، چاپ آن به‌دلیل کرونا مانده است.»
 
او از هیئت سرهنگ عالمی سرهنگ دوران احمدشاه یاد می‌کند و می‌گوید: «همیشه هم هیئت‌ها این قدر آزاد نبودند که بتوانند با خیالی آسوده مراسمشان را برگزار کنند. آن‌زمان روضه‌خوانی سخت بود، اما عاشقان اهل بیت (ع) در هر پست و مقامی که بودند کار خودشان را می‌کردند. یادم هست سرهنگ عالمی سرپرست هیئت ۱۴ معصوم بود که مراسم شب‌های جمعه و عزاداری اهل بیت به ویژه محرم و صفر را مخفیانه برگزار می‌کرد. هر چند برگزاری این مراسم کار سختی بود، اما آن‌ها در گل‌ختمی و قسمتی از محمدآباد مراسم را پنهانی برگزار می‌کردند.»
 
 

مدرک مهندسی به‌دلیل کار خوبش

شاید محمدتقی از ۱۵ سالگی درس را رها کرده و به دنبال کار رفته باشد، اما تلاش و پشتکارش سبب شد تا او در این کار پیشرفت کند و مدرک مهندسی‌اش را هم بگیرد. او در سال ۱۳۱۹ به عنوان کارگر ساده در کارخانه مشغول به کار می‌شود. به‌دلیل سوادی که دارد، چیزی نمی‌گذرد که حضور و غیاب کارگران را به او می‌سپارند. کمتر از یک سال بعد به داخل سالن می‌رود و سرکارگر قسمت خواهران می‌شود، پس از چند سال کار در کارخانه به عنوان کمک تکنسین مشغول به کار می‌شود و پس از چند سال هم مسئول فنی کارخانه است. در سال ۱۳۵۰ از طرف اداره کار گروهی برای گرفتن امتحان از او به کارخانه می‌آیند و پس از ۵ دوره آزمون در همان سال مدرک «مهندسی کوچک صنایع نساجی» را به او می‌دهند. او درباره واژه کوچک در مدرکش توضیح می‌دهد: «من مدرک تحصیلی‌ام کامل نبود که پس از ۵ دوره امتحان مدرک مهندسی را به من دادند. یکی از لازمه‌های مدرک مهندسی این بود که شما باید یک زبان غیر از زبان مادری‌تان را بدانید و حداقل مدرک دیپلم داشته باشید که هیچ یک از آن‌ها شامل حال من نمی‌شد، برای همین واژه کوچک را در مدرکم نوشتند. نمی‌دانم اطلاع دارید یا نه، صنایع کوچک یعنی مکانی که کمتر از ۲۰۰ تا ۳۰۰ کارگر داشته باشد.»
 
او در سال ۱۳۵۹ با لایحه رئیس جمهور وقت که به مجلس داده بود، توانست با سن کمتر از ۶۰ سال بازنشسته شود. هر چند بعد از بازنشستگی‌اش در کارخانه‌های متفاوت مشغول به کار بوده و به گفته خودش ۳ الی ۴ سال است که به‌طور رسمی بازنشسته شده است و در این حوزه کار نمی‌کند.
او از خاطراتش در کارخانه می‌گوید: «آن زمان هم مدیران دلسوز بسیاری داشتیم که تلاش می‌کردند خودکفا باشند و کار‌ها را نیرو‌های خودمان انجام دهند. برای کارخانه ماشین‌های جدیدی خریداری شده بود، مدیر کارخانه مرا صدا زد و گفت، می‌خواهم تا قبل از آمدن مهندسان حداقل یکی از دستگاه‌ها را مونتاژ کنید، این مهندسان اگر بیایند و ببینند ما منتظرشان مانده‌ایم مغرور می‌شوند و کار با آن‌ها سخت است، اما اگر ببینند خودمان می‌توانیم کارمان را انجام دهیم توقعاتشان پایین می‌آید. من هم با کمک دیگر همکارانم کارمان را آغاز کردیم و تا آمدن آن‌ها دستگاه را آماده راه‌اندازی کردیم.»
 
 

زخمی‌هایی که به بیمارستان آوردند

سن و سال نجاتیان گویای این است که باید خاطراتی از واقعه گوهرشاد به‌خاطر داشته باشد، برای همین از او دراین باره می‌پرسیم. این پیرغلام اهل بیت (ع) تعریف می‌کند: «سال ۱۳۱۴ خانه ما در اول خیابان گوهرشاد میدان صاحب زمان فعلی بود. پدرم علاقه بسیاری به گاو داشت، برای همین یک گاو شیرده داشتیم. همان روز گاو ما زایمان کرد، آن زمان پدرم در بیمارستان امام رضا بود من خوشحال به بیمارستان رفتم تا به پدرم این خبر را بدهم. هنوز بیمارستان افتتاح نشده بود، فضای بیمارستان سنگین بود، هیچ کس صحبت نمی‌کرد، همان‌طور که به سمت پدرم می‌رفتم دیدم چند اتوبوس از مسجد گوهرشاد آورده بودند که در آن افراد زخمی بودند. از اتوبوس‌ها خون می‌ریخت آدم‌های زنده و مرده را روی هم ریخته بودند، از آنجا زخمی‌ها را به سمت کوی دکترا بردند و داخل کالی که در آنجا بود ریختند. آن‌طور که شنیده بودم افرادی بودند که از قنات‌ها و اطراف کال بیرون آمده بودند، این تمام چیزی بود که از آن روز در ذهن من ثبت شده است.»
 
او درباره گذشته بیمارستان امام رضا هم می‌گوید: «بیمارستان از نظر وسعت تغییری نکرده است. آن زمان هر وقت با پدرم به بیمارستان می‌رفتم از سمت خیابان بهار به سربازانی که رژه می‌رفتند نگاه می‌کردم. قسمتی که اکنون اورژانس را ساخته‌اند پرورشگاه بود که اکنون جزو بیمارستان شده است. ساختمان وسط بیمارستان که شیروانی دارد آن زمان ساخته شده بود و این سمت هم تعدادی ساختمان برای دفتر داشتند، اما قسمت اطفال و رخت‌شوی‌خانه بعد‌ها افتتاح شد.»
 
 

هر دلو آب یک قِران

آن زمان امکانات امروز نبود، هر خانه‌ای برای خودش چاه آب داشت که از آب آن برای شست‌وشو استفاده می‌کردند و در سطح محلات هم خیرانی آب‌انبار درست می‌کردند تا مردم آب نوشیدنی‌شان را از آن تهیه کنند. البته آن زمان هم آب زیاد بود و ۱۴ الی ۱۵ متر که می‌کندیم به چاه آب می‌رسیدیم. نجاتیان با اشاره به این موضوع ادامه می‌دهد: «در هر قسمت از شهر خیرانی یک آب انبار برای آب خوردن مردم درست کرده بودند. زمانی که در کوچه چهنو ساکن بودیم یادم هست یک‌سوم کوچه را که جلو می‌رفتید سمت چپ آب انبار کوله معروف به حوض کوله بود که کنار آن مسجد کوله قرار داشت و الان هم آن مسجد پابرجاست. همه اهل محل از آن استفاده می‌کردند. آن‌هایی که خودشان می‌توانستند به آب انبار می‌رفتند و آب برمی‌داشتند، عده‌ای هم آب را از سقا‌ها می‌خریدند. هر دلو آب یک قِران بود.»
 
 

برق خسروی و فروش آن به شهردار وقت

بیشتر برق مشهد را کارخانه نخریسی به دلیل ماشین‌های تولید برقی که داشت، تولید می‌کرد که به نام برق «خسروی» معروف بود. نجاتیان دراین باره توضیح می‌دهد: «در دوره مهندس شهرستانی شهردار وقت ماشین‌های تولید برق را از کارخانه نخریسی خریدند. شرکت برق تمام ماشین‌های تولید برق را فروخت که در کنار آن ۴۰ نفر از کارگرانی را که با این دستگاه‌ها کار می‌کردند هم به آنجا فرستاد. آن زمان کارخانه نخریسی بخشنامه‌ای زد که هر یک از کارکنان دوست دارد تقاضا بدهد و به شرکت برق برود. من هم تقاضا دادم تا به شرکت برق بروم، اما با آن موافقت نشد، بازرس ویژه کارخانه در پایین درخواست من خطاب به مدیر کارخانه نوشت اگر نجاتیان از کارخانه برود وضعیت کارخانه به هم می‌خورد. در واقع از همان ابتدا طوری کار کرده بودم که فقط شب‌ها در کارخانه نمی‌خوابیدم وگرنه تمام وقت من در آنجا سپری می‌شد و به کار دیگری نمی‌رسیدم. آن زمان کارخانه ۱۲۰۰ نفر پرسنل داشت و روزانه ۱۰ تن پنبه را به نخ تبدیل می‌کردند. نصف این نخ‌ها را خودش استفاده می‌کرد و نصف دیگر را به بیرون از کارخانه می‌دادند. الان کارخانه نزدیک نیشابور رفته است.»
 
از او پرسیدیم با توجه به حضور همیشگی‌اش در کارخانه کی به سربازی رفته و چگونه خدمت کرده است. نجاتیان می‌خندد و می‌گوید: «مرا برای سربازی احضار کردند. آن زمان محمود فرخ، ریاست هیئت‌مدیره و مدیرعامل شرکت نخریسی و نساجی و برق خسروی خراسان بود. او که روابط بسیاری داشت توانست معافیت مرا بگیرد و من معاف از سربازی شدم.»
 
 

گذری بر مشهد قدیم

نجاتیان از قدیم مشهد این‌طور برایمان تعریف می‌کند: «محوطه بانک ملی فعلی فضای سبزی بود که روس‌ها در آنجا بساط می‌کردند و ظروف روسی می‌فروختند. از آن فضای سبز که رد می‌شدیم به اداره ثبت می‌رسیدیم. از خیابان امام خمینی هم که به سمت فلکه ده دی می‌رفتیم چیزی غیر از لشکر به چشم نمی‌خورد. خانه‌های سازمانی لشکر هم نبود، کم‌کم آن سمت شهر خیابان‌کشی شد.»
 
او یادی از میدان دوچرخه در انتهای خیابان رازی غربی می‌کند که برای گرفتن گواهی‌نامه دوچرخه به آنجا رفته بود و پی حرفش را این‌طور می‌گیرد: «از دیگر مکان‌هایی که در این منطقه می‌توان به آن اشاره کرد، دیوانه خانه‌ای بود که در انتهای کامیاب نرسیده به خیابان قرار داشت. بیشتر وقت‌ها که با دوچرخه به سمت کارخانه می‌رفتم، پشت دیوار می‌ایستادم به صدای آواز دیوانه‌ها گوش می‌دادم. اطراف کارخانه نخریسی بختره کاری بود.»
 
هر چند محمدتقی نجاتیان، اهل سینما نبوده، اما اولین سینمای مشهد را به خاطر دارد و دراین باره می‌گوید: «اولین سینمایی که در شهر مشهد تأسیس شد در فلکه آب و بی‌ناطق بود، به خاطر نزدیک بودن آن به حرم استقبال چندانی از آن نشد و بعد‌ها سینما‌های مشهد در خیابان ارگ تأسیس شدند.»
او تعریف می‌کند: «به‌خاطر دارم در حرم امام رضا (ع) تمام لوستر‌ها شمعی بود، وقتی برق را به حرم مطهر بردند خیلی‌ها اعتراض کردند که چرا برق خارجی‌ها را به اینجا آوردید، تا اینکه کم‌کم مردم آن را پذیرفتند.»

 

هیئت فدویان امام زمان (عج)

نجاتیان می‌گوید: «در تمام هیئت‌های مشهد هیئت کارخانه نخریسی چیز دیگری بود، این هیئت با نام «هیئت برقی» در آخوند خراسانی تکیه مخصوصی داشت. حداقل ۶۰۰ نفر عضو هیئت بودند که از نظر مالی و تعداد افراد این هیئت وضعیت خوبی داشت. دهه آخر صفر هم ۱۰ الی ۱۲ دیگ می‌زدند، در نهایت حسینیه ساختند که بر روی آن نوشتند حسینیه برقی‌های فدویان امام زمان (عج)، این نام باعث شد تا کارکنان کارخانه نخریسی اعتراض کنند که چرا نوشتید برقی‌ها، بعد از آن نامش به کارکنان خسروی تغییر کرد. از سال ۱۳۳۳ هیئت فدویان امام زمان (عج) کارکنان نخریسی تا قبل از کرونا هر هفته مراسم‌های بسیاری برگزار می‌کرد که در حال حاضر به‌دلیل شیوع این بیماری تعطیل است.»
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->