آغاز پخش بین‌المللی «اَبله» | روایتی از زندگی یک دختر کوتاه قامت در خوابگاه! معرفی اعضای جدید هیئت‌مدیره انجمن صنفی تهیه‌کنندگان فیلم بلند مشهد فصل جدید «زخم کاری» چه زمانی پخش می‌شود؟ سرمایه ادبی ایران | درباره سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر، نویسنده و محقق به بهانه زادروزش فصل ایران باستان سریال «سلمان فارسی» کلید خورد لئوناردو دی‌کاپریو و جنیفر لارنس در فیلم جدید اسکورسیزی هم‌بازی می‌شوند نقدی به رئالیتی شو «اسکار» مهران مدیری آیا عکس جدید احسان علیخانی در فضای مجازی، واقعی است؟ + عکس برنامه‌های بزرگداشت سعدی اعلام شد | گردهمایی سعدی‌پژوهان در شیراز انتقاد کمدین کهنه کار به نسل کشی رژیم صهیونیستی نخل طلای افتخاری کن به استودیو جیبلی ژاپن اعطا می‌شود فیلم‌های سینمایی آخر هقته تلویزیون (۳۰ و ۳۱ فروردین ماه ۱۴۰۳) + زمان پخش و خلاصه داستان رضا رشیدپور: دیگر نمی‌خواهم مجری برنامه سرگرم‌کننده تلویزیونی باشم صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنج‌شنبه ۳۰ فروردین۱۴۰۳ آیین مال‌باختگی | چندخطی درباره کتاب «کلاهبردارِ من» نوشته حنیف قریشی
سرخط خبرها

آموزه‌های سیره «شهیدان وحدت» برای این روز‌های ما

  • کد خبر: ۴۶۹۰۴
  • ۲۴ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۹
آموزه‌های سیره «شهیدان وحدت» برای این روز‌های ما
بازخوانی سیره سردار شهید نورعلی شوشتری در نگاه سردار اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران
به گزارش شهرآرانیوز؛ سردار اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، از معدود فرماندهان خراسانی است که می‌تواند دقیق و جزئی از سردار شهید نورعلی شوشتری صحبت کند. او که سال‌ها هم‌رزم و همراه شهید شوشتری بوده یکی از روز‌های ماه مبارک رمضان سال ۸۹، برای چند ساعت جلو دوربین کنگره بزرگداشت ۲۳ هزار شهید خراسان نشست و از رفیق و هم‌رزم قدیمی خود گفت. یازدهمین سالگرد شهادت «مسیح سیستان» بهانه‌ای شد تا سطر‌های مختصری از این گفت‌وگوی قدیمی را اینجا بیاوریم.


حلال مشکلات

احساسمان این بود که خیلی از جا‌ها اگر در کار مشکلی پیش بیاید، شهید شوشتری و آقایی‌‏اش می‌‏تواند حلال مشکل باشد. این وضعیت را من در جنگ هم می‏‌دیدم که فرماندهان جنگ، چه در قرارگاه‌‏ها و چه در این طرف و آن طرف، نسبت‌به شهید شوشتری چنین دیدگاهی داشتند.
احساسشان این بود که اگر شهیدشوشتری در جبهه‌ای، قرارگاهی، لشکری، خطی هست، آن خط اطمینان‌بخش است و نگران‌کننده نیست. می‌‏گفتند آنجا که شوشتری حضور دارد، نمی‌‏گذارد مشکلی پیش بیاید و اگر مشکل پیش بیاید حلش می‌‏کند.


جنگی که ادامه یافت

در حقیقت بعد از جنگ هم جنگ شهید شوشتری تمام نشد. جنگ که تمام شد، شاید دیگران فراغتی پیدا کردند که به خیلی از مسائلشان برسند، ولی وقتی به سوابق شهید شوشتری نگاه می‌‏کنیم، می‌‏بینیم ایشان با نگاه تکلیف‌مدارانه‏‌ای که داشت، علی‌‏رغم -شاید- توجیهات منطقی و تشکیلاتی بسیاری که داشت تا خیلی از مسئولیت‌‏ها را نپذیرد، خیلی راحت می‌‏پذیرفت، می‌‏رفت و می‏‌ایستاد و کار را با جدیت دنبال می‌‏کرد.


سردار جبهه فرهنگی

در کنار شخصیتش که بعد رزمی و فرماندهی و خصوصاً انضباط نظامی داشت، در کارش، یک نگاه عمیق بر مسائل فرهنگی داشت. ممکن است فقط برگزاری کنگره شهدای خراسان مطرح شود، اما باید بدانیم که این پروژه از شروع تا مراحل مختلف اجرا، بهانه‌‏ای بود تا شهید شوشتری به واسطه آن، کار‌های متعددی را سازمان‌دهی و اجرا ‏کند.


حفظ حرمت استاد- شاگردی

اساتیدی که در دوره دافوس بودند، بعضاً تجربه جنگ را داشتند، ولی فکر کلاسیک کاملا بر تدریس حاکم بود. وقتی بحث به‌سمت کارگاه‌های آموزشی و مباحث میدانی کشیده می‌شد، استدلال‌های کسانی، چون شهید شوشتری، که خیلی هم توجه داشت تا شأن اساتید را حفظ کند و چیزی نگوید که استاد به قول متعارف کم بیاورد، نسبت‌به حرف اساتید کاملا برجسته بود. وقتی بحث به مصادیق کشیده می‌شد، تسلط شهید شوشتری بر بحث کاملا مشخص بود. استدلال‌ها و حرف‌های او به‌نسبت صحبت‌های برخی اساتید در واقعیت روی زمین بسیار ملموس، منطقی و اجرایی‌تر بود.


قافله‌سالار شهیدان خراسان

آخرین دیدارمان دو هفته قبل از شهادتش و در همین کنگره شهدای خراسان بود که به تعبیر حضرت آقا «ایشان خودش را به کنگره رساند». آنجا فلسفه توقف چندباره کنگره معلوم شد. بعد از حادثه شهادت شهید شوشتری تقریبا این معنی در ذهن همه بود که «ظاهراً این کنگره یک قافله‌سالار می‌خواست» و شهید شوشتری درحقیقت قافله‌سالار شهدای خراسان شد. شهیدشوشتری با شهادتش یک‌بار دیگر آرزوی شهادت را در دل دوستان خودش زنده کرد. باور به اینکه «اگر کسی مستعد باشد، در شهادت باز است» را دوباره زنده کرد. شهادت حقش بود. حقش بود که پرونده‌اش با مهر شهادت، زرین بشود.


سردار شهید نورعلی شوشتری

سردار نورعلی شوشتری سال‌ها در سپاه تلاش و کوشش بسیار کرد و فرماندهی مناطق مختلفی ازجمله کردستان، آذربایجان و سیستان و بلوچستان را برعهده داشت. او در صبح یکشنبه ۲۶مهر ۱۳۸۸ و در همایش وحدت اقوام و مذاهب سیستان‌وبلوچستان که با شرکت عشایر بلوچ در منطقه «پیشین» جریان داشت، در انفجاری انتحاری همراه با برخی از فرماندهان سپاه و عشایر بلوچستان به شهادت رسید.


سردار شهیدرجبعلی محمدزاده

سردار رجبعلی محمدزاده، از همراهان قدیمی سردار شوشتری بود. دفاع جانانه‌اش در تثبیت خط جزیره مجنون در عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ زمینه آشنایی و همراهی او و نورعلی شوشتری را فراهم کرد که تا لحظه پرواز روح ملکوتی‌اش در پاییز ۸۸ در سیستان و بلوچستان دوام داشت. ناامنی در جنوب شرق کشور باعث شد این سرباز فداکار در معیت سردار شهید شوشتری راهی سیستان و بلوچستان شود و مسئولیت سپاه سلمان و فرماندهی قرارگاه شهید حسنی را برعهده بگیرد.


هرگز از خدمت خسته نشد

حمیدرضا صدوقی
پژوهشگر و سازنده مستند سردار شهید شوشتری
آن چیزی که مرا تحت الشعاع قرار می‌داد این بود که سردار شوشتری جزو معدود فرماندهانی بود که ٣٠سال خدمت صادقانه کرد در همه عرصه‌های نظامی، فرهنگی و اقتصادی. موسسه امام حسین (ع)، شرکت سپاد، شرکت احیا، جهاد خانه سازی، کنگره سرداران و ٢٣هزار شهید، همه خدماتی است که سردار شوشتری انجام داده. هیچ کس نمی‌آید تهران و جانشینی فرماندهی نیروی زمینی را رها کند و برود در سیستان وبلوچستان دور از خانه و خانواده خدمت کند، اما او چنین بود.
 
این یک ویژگی بزرگ است که هر انسانی ندارد. با همین ویژگی بود که سردار شوشتری دیدگاه مردم بلوچ را نسبت به نظام عوض و مثبت کرد. مهم‌ترین درسی که از بودن درکنار سردار شهید شوشتری گرفتم این بود که برای خدمت به جمهوری اسلامی، خدمت به مردم، هیچ وقت نباید خسته شویم و هیچ وقت هم دیر نیست. یک مصاحبه با سردار دارم درباره عملیات والفجر٨؛ آنجا می‌گوید: خواب دیده ام در مکه شهید می‌شوم و نمی‌دانم که تعبیر آن چیست. چشمانش پراشک شده بود وقتی این‌ها را می‌گفت. پرسیدم: چقدر دوست دارید خوابتان تعبیر شود؟ گفت: من منتظر آن روز هستم.


درس سردار برای همه مسئولان

طبیه درهی سرولایتی
همسر شهید شوشتری
«جنگ» برای من و فرزندانم در سراسر هشت سال دفاع مقدس و بعد از آن، همیشه معنای دیگری داشت. جنگی که آقای شوشتری زمان خداحافظی اش به ما می‌گفت حدود پنج شش ماهه تمام می‌شود، هشت سال طول کشید و ما وظیفه خود می‌دانستیم که همراه او و پشتیبانش باشیم. یک بار که به مرخصی آمد، از شوخی هم رزمانش گفت. گفت می‌گویند: «این آقای شوشتری حتماً اختلافی با خانمش دارد که این همه به جبهه می‌آید، زیاد می‌ماند و از مرخصی زود برمی گردد.»
 
گفت دوستانم از من پرسیدند: «شما چه کار می‌کنید که همسر و فرزندانتان برای این دوری از شما اعتراض و مخالفتی نمی‌کنند؟ وقتی که جبهه هستید، انگار هیچ دغدغه خانه و زندگی تان را ندارید.» راستش این بود که من مشکلات زندگی را در زمان جنگ با او درمیان نمی‌گذاشتم؛ می‌خواستم با خیالی آسوده درمقابل دشمنان ایران و اسلام بایستد و عنصر تأثیرگذاری باشد.
 
واقعاً میل قلبی من است که برای راهی که شوشتری برای آن زحمت کشید، قدمی برداشته شود؛ او ۳۰ سال برای مملکت و مردم و دینش و برای رضای خدا در همه زمینه‌های دفاعی، امنیتی، فرهنگی و اقتصادی کار کرد و هرگز به زبان نیاورد. او در همه عرصه ها، جانش را کف دستش گرفت و با توکل به خدا و ائمه اطهار (ع) تلاش کرد و نتیجه اش را هم همه دیدیم، اما خودش گمنام بود، چون رضایت پروردگار را در نظر داشت. برای اینکه همیشه شوشتری‌هایی از دل این جامعه پدید آید، لازمه اش این است که مسئولان جامعه در هر رده‌ای که هستند مثل شهید شوشتری باشند، یعنی قلب و زبان و عملشان برای خدا باشد.


روایت آخرین کشیک

حسین اسلام‌فر
خادم کشیک هشتم حرم مطهر رضوی
از سال ۱۳۵۸ و تأسیس سپاه با سردار شهید شوشتری، آشنایی شدم. ولایت پذیری مهم‌ترین ویژگی اش بود و ارادت خاصی به ائمه اطهار (ع) و ولایت داشت. در عین صلابتی که داشتند، زمانی که پا به این مکان مقدس می‌گذاشتند، واقعاً با کمال خضوع و خشوع وارد می‌شدند. یکی دو کشیک پیش از شهادتش به ایشان گفتم: سردار! خسته هستید، کمی استراحت کنید. من حدود سه چهارسال در منطقه سیستان وبلوچستان خدمت کرده ام و، چون منطقه‌ای محروم است و فقرش با هیچ جای ایران قابل قیاس نیست، می‌دانم که آنجا چطور است. گفتم: سردار! بس نیست؟
 
گفت: نه، اکنون آنجا به من نیاز دارد. یکی باید به این مردم محروم خدمت کند. شهید شوشتری برای کشیک، اغلب از «در طلا» می‌آمد. پیش از شهادتش آنجا کنار در طلا روبه ضریح مطهر ایستاده بودم که او آمد. سلام و احوالپرسی کردم. سردار شوشتری گفت: آقای اسلام فر! اجازه می‌دهی بایستم؟ گفتم: اختیار دارید، شما هر زمان که تشریف بیاورید در خدمت هستیم. چوب پر را به ایشان دادم و پست را تحویل گرفت. درحالی که چهره اش مانند بچه‌ها معصوم شده بود، به من گفت: «شاید این آخرین پستم باشد در اینجا.»


تصمیم سرنوشت‌ساز برای ۳۴۶ زن بی‌سرپرست سیستانی و بلوچ

حسین اسماعیل‌زایی
از بزرگان طایفه شه‌بخش (اسماعیل‌زایی) بلوچستان
خدمات نورعلی شوشتری، تنها متوجه یک منطقه یا یک طایفه و یک عشیره و بخش نبود؛ بلکه یک روز به ایرانشهر، روز دیگر به کورین و فردا به پیشین و روزی به سیستان سر می‌کشید. شهید شوشتری با لباس بلوچی، به‌صورت ناشناس به مناطق محروم سرکشی و مایحتاج موردنیاز خانواده‌های بی‌بضاعت را تأمین می‌کرد. او درد مردم را فهمید و مانند طبیب حاذقی بود که با تشخیص درد، تمام تلاش خود را برای علاج آن به کار گرفت.
 
شوشتری آغازگر راهی بود که درصورت ادامه‌اش، دشمن، منافع خود را در خطر می‌دید. همین باعث شد برای نابودی تفکر او دست به کار شود. در برخی از مناطق سیستان‌وبلوچستان، به‌دلیل محرومیت فراوان مردم، حتی ازدواج‌ها و طلاق‌ها ثبت نمی‌شود و اگر شوهر زنی بمیرد، آن زن نمی‌تواند ثابت کند که شوهر خود را از دست داده است تا زیر پوشش و حمایت دولت قرار بگیرد.
 
در منطقه ما ۳۴۶ زن بی‌سرپرست، بدون هیچ کمکی، درنهایت محرومیت زندگی می‌کردند. من اوضاع و احوال آنان را با رئیس دادگستری استان درمیان گذاشتم و با هم به خدمت سردار شوشتری رفتیم. هنگامی‌که او از جریان باخبر شد، با ناراحتی به ما گفت که هرچه زودتر آنان را زیر پوشش کمیته امداد قرار دهیم و برای این کار هم هیچ احتیاجی به مدرک نیست. شوشتری به این نیز اکتفا نکرد و دستور داد برای آنان اشتغال مناسب ایجاد شود. هنگامی‌که از زاهدان به منطقه کورین بازگشتم، دیدم که پیرزنان به همراه کودکان در شهادت او گریه می‌کنند و می‌گویند: امروز پدر خود را از دست داده‌ایم.


روایت رزمندگان گنابادی از فرمانده گردان نصرا...

سلاحش «مهربانی» بود

خیلی از بچه‌های گناباد در دوران جنگ در گردان نصرا... خدمت می‌کردند، گردانی به فرماندهی رجبعلی محمدزاده، بچه بجنورد. بعد از جنگ خیلی از این بچه‌ها شاید از آقارجب خبری نداشتند، یعنی گرفتاری‌های زندگی و مشغله‌های فراوان، هرکس را در مسیری قرار داد که ضرورتی برای دیداری تازه احساس نمی‌شد، اما عاقبت آقارجب دوباره خبرساز شد و در حادثه تروریستی سیستان و بلوچستان به شهادت رسید. در روز‌های جنگ هرکس، رجب را می‌دید که پشت خاکریز، پابرهنه این طرف و آن طرف می‌دود و تلاش می‌کند، می‌گفت: حیف نیست این آدم در رختخواب در انتظار مرگ بنشیند و دربرابر مرگ زانو خم کند و محتاج کمک برای خوردن قطره‌ای آب و نان بماند؟! بعد از شهادتش، بچه‌های رزمنده گنابادی برای تجدید خاطرات دوران حضور درکنار شهیدمحمدزاده گرد هم آمدند. آنچه در پی می‌آید، گزیده حرف دو نفر از همین رزمنده‌هاست که دلشان برای آقارجب می‌تپید.


به خوش‌خلقی آقارجب کسی نبود

حسن کامرانی، فرمانده گردان امام‌صادق (ع) در دوران جنگ، می‌گوید: خدا را شاهد می‌گیرم که در طول چند سالی که در مناطق جنگی بودم، به خوش‌خلقی و خنده‌رویی ایشان، کسی را ندیدم. او با همین روحیه، خیلی زود بسیجیان را به خود جذب می‌کرد. جالب است که این نیرو‌ها تا آخر جنگ با ایشان بودند و سخت به این نیرو‌ها علاقه داشت. من چند بار به آقارجب گفتم که این باعث افتخار گناباد است که شما این‌قدر به این نیرو‌ها وابسته‌ای.


حفظ ارتباط با هم‌رزمان تا زمان شهادت

حسن آذرمهری، فرمانده کنونی گردان ۲۶۹ عاشورا، می‌گوید: آقارجب به نیرو‌های خود بها می‌داد و گردان نصرا... همیشه خط‌شکن بود. هنر آقارجب در این بود که می‌توانست بین نیرو‌های مختلف شهر‌های گوناگون ارتباط برقرار کند و بااینکه بیشتر بچه‌های گردان از بجنورد بودند، بچه‌های گناباد را در پست‌های کلیدی گمارده بود و همه هم اطاعت می‌کردند. بعد از جنگ همه بچه‌ها را به اسم یادش بود. آقای پیلتن، یکی از هم‌رزمان این شهید، می‌گفت به آقارجب زنگ زدم و گفتم شنیده‌ام استانداری خراسان شمالی را پذیرفته‌اید، که به‌شدت ناراحت شد و گفت:من لباس سپاه در خدمت، ولی فقیه را با هیچ چیزی جز شهادت عوض نمی‌کنم.
منبع: شماره‌های «ستاره‌ها»؛ نشریه داخلی کنگره بزرگداشت ۲۳ هزار شهید خراسان
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->