مریم قاسمی| شاعری حکمی، انسانی مردمدار، مردی اهل خانواده و جهانگردی دنیادیده، اینها از القابی است که به «علی باقرزاده» متخلص به «بقا» نسبت داده شده است تا او در رده مردان نیک روزگار قرار گیرد. این شاعر شناختهشده مشهدی یازدهم تیرماه سال 1308 زاده شد و نوزدهم آذر ۱۳۹۵ در زادگاهش از دنیا رفت. او که بیشتر به خاطر قطعهسراییهایش شناخته میشود، از حلقه بزرگانی چون مهدی اخوانثالث، محمد قهرمان، احمد کمالپور، غلامرضا قدسی و ذبیحا... صاحبکار شمرده میشد که در کنار هم در انجمنهای مهم ادبی شرکت میکردند. «بقا» بازرگانزادهای بود کوشا که در کنار تجارت گاه روی زمین کشاورزی کار میکرد و خیلی وقتها کارهای گاوداریاش را رتق و فتق میکرد. مردی به گفته دیگران همواره با ظاهر آراسته بود که میگفت: مرد چه شاعر، چه غیر شاعر باید کار کند، باید تلاش معاش داشته باشد.
دست برخی از شاعران را هم در همین راه گرفت تا در تأمین معاش خود مشکلی نداشته باشند. او با شاعران بزرگ رفتوآمد داشت و همسایه و گاه همکاسه مهدی اخوان ثالث بود و با هم راز و رمزها داشتند و این دوستی تا آخرین لحظات عمر اخوان هم پایدار بود.
از مرحوم باقرزاده آثار نظم و نثری همچون «زلال بقا»، «بزم محبت»، «نسیمی از دیار خراسان»، «لطیفهها»، «نامه فرزانگان»، «سیر آفاق» و جز اینها در قالب سرودهها و ترجمههایش و... منتشر شده است. یکی از شعرهای او به نام «وطندوستی» درباره بخشدار هویزه، شهید حامد جرفی، در کتابهای درسی منتشر شده است: «بخشدار هویزه را گفتند ترک کن شهر خویشتن را زود/ خیل صدامیان کافرکیش آمده در کنار شهر فرود/ جز تو و چند پاسدار جوان کس ندارد در این دیار وجود/ راههای امید شد بسته بابهای نجات شد مسدود/ گر بمانی اسیر خواهی شد ور کنی جنگ میشوی نابود/ زن و فرزند خویش را بگیر رخت خود میفکن به آن سوی رود/ غیر تسلیم یا فرار ترا چاره دیگری نخواهد بود/ همچو اسپند برجهید ز جا مرد تا این حدیث تلخ شنود/ گفت من ترک آشیانه خویش نکنم گر کنم ز جان بدرود...»
در مطلب پیش رو به بیان برخی از ابعاد شعر و زندگی این شاعر خوشنام میپردازیم. در این گزارش رضا افضلی، جواد میزبان و محمودرضا آرمین درباره این شاعر معاصر و شعرش سخن میگویند.
شاعر، خیّر، مردمدار
رضا افضلی شاعر و نویسنده پیشکسوت مشهدی و از جمله دوستان شادروان علی باقرزاده است. او که از کودکی در انجمنهای شعر شرکت کرده است، همیشه مرحوم باقرزاده را به عنوان عضوی ثابت در همه این انجمنها و در کنار شاعران بزرگ میدیده و از این طریق با رفتار و منش او آشنا شده است. در بیان ویژگیهای شخصیتی او میگوید: مرحوم باقرزاده معتقد بود شاعری در حاشیه زندگیاش قرار داد و اصل کارش این نیست. او همیشه میگفت شاعر اول باید نان زن و بچه خودش را تأمین کند و به زندگیاش برسد و در حاشیه شاعری کند، برای همین هیچگاه نشانی محل کارش را به شاعران، نویسندگان و اهل ادب نمیداد. میگفت محل کار برای کار است و محل قرار و مدار با شاعران در خانه. او در منطقه «جلگه رخ» در روستایی به نام «خانحاکم» زمینهای کشاورزی داشت که روزهای تعطیل دوستان را به آنجا دعوت میکرد. بسیار کوشا بود و در همان روزها هم از کار روی زمین و سرزدن به گاوداریاش دست نمیکشید و ظهر که کارش تمام میشد، میآمد کنار مهمانها مینشست. او باغی هم در محل «خادر» شاندیز داشت که دوستانش را به آنجا میبرد. آنجا ویلایی داشت که درختان توت فراوانی اطرافش را گرفته بود. یادم میآید باغبان توت میتکاند و برایمان میآورد. حتی عکسهایی از آن زمان دارم؛ مثلا عکس مرحوم قهرمان را در حال توت خوردن که آن را در فضای مجازی هم منتشر کردم.
به گفته افضلی، باقرزاده فردی نیکوکار بوده که مدارس زیادی در سطح شهر ساخته است: یکی از آنها را به نام فرزندش نامگذاری کرد که استاد دانشگاه بود و به دلیل بیماری سرطان فوت کرد.
افضلی تعریف میکند: باقرزاده در همه انجمنهای مهم ادبی شرکت میکرد. خودم در انجمنهای قهرمان و فرخ و قلم رفتوآمد داشتم و ایشان را میدیدم. به طور کلی با ایشان رفتوآمد زیادی داشتم. یکی از ویژگیهای مهم او شوخ طبعیاش بود. یکبار که از سفری بازگشته بود، از او پرسیدم سفر بعدیتان کجاست؟ به شوخی گفت: آخرت. حاصل این شوخطبعی و لطیفهپردازیهای او کتابی شد به نام «لطیفهها».مرحوم باقرزاده از طرفی آدم بسیار حقشناسی بود. قدر همه کسانی را که حتی قدم کوچکی برایش برمیداشتند میدانست. او کسی بود که هیچگاه در جلسات انجمن تأخیر نداشت و اگر روزی به دلایلی دیر میرسید از جمع عذرخواهی میکرد. این اخلاقی بودن در شعرهایش نیز نمود داشت. داستانهای اخلاقی را به نظم درمیآورد و پایان شعرهایش پند و اندرز بود. همه اینها از او فردی با اخلاق، خوشنام و مردمدار ساخته بود که همه از او به خوبی یاد میکردند.
این پژوهشگر در پایان صحبتهایش نیز از مردمداری مرحوم باقرزاده میگوید که همه قشرآدم از مذهبی و افراد معمولی و... را به مراسم تشییع جنازه او کشاند و مراسم بسیار شلوغی را رقم زد.
لطیفهپرداز و نقاد اجتماعی
دکتر جواد میزبان، پژوهشگر ادبیات معاصر که ویراستار آثار او بوده است، علی باقرزاده متخلص به بقا را از جمله شاعران حلقه انجمن شاعرانی چون مرحوم قهرمان و صاحبکار و محمود فرخ و امثال آنها معرفی میکند که در چند سال اخیر در حیطه شعر خراسان و شعر معاصر ایران جایگاه خوبی را برای خودش رقم زده بود: مرحوم باقرزاده از دوران ابتدایی سرودن را آغاز میکند که اگر دیوان اشعارش را مرور کنید میبینید او در انواع و اقسام قالبهای شعری طبعآزمایی کرده و سروده است. گرچه او شاعر خوشقریحه و خوشذوقی بود، شعرش را نباید خالی از عیب دانست و درحقیقت آنچنان برجستگیای که در آثار شاعران مطرح دیده میشود، کمتر در شعرهای او وجود داشت.
به گفته این مدرس دانشگاه اشعار باقرزاده نوعی شیرینی و حلاوت دارد که آن را خاص کرده است: مرحوم به دلیل حافظه قوی خود اشعار کهن زیادی در ذهن داشت که آنها را در شعر و کلامش به کار میبست و بازآفرینی میکرد. او همچنین در سرودن قالب «قطعه» تبحر خاصی داشت و به طور کلی میتوانیم او را شاعر قطعهسرایی در سبک خراسانی در نظر بگیریم.
مؤلف کتاب «از زلال آب و آیینه» تعریف میکند: اولین بار سال 72 خدمتشان رسیدم و میخواستم مجموعه اشعارشان را که باعنوان «زلال بقا» چاپ شده بود، بررسی کنم، آخرین دیدارم نیز با آن مرحوم مهرماه سال 94 در یزد و برای حضور در همایش «اخوان ثالث» بود. آنجا در فرودگاه یزد فرصتی دست داد که با ایشان گفتوگویی کردم و همانجا از ذهن عالی و حافظه قوی و بسیار دقیق ایشان شگفتزده شدم. برایم جالب و حیرتانگیز بود در آن سن و سال و مریضاحوالی شعرهای بسیاری از شاعران قدیم را در ذهن داشتند و من از هرچه صحبت میکردم ایشان شعر و مصداقی از شاعران قدیم میآوردند. از سوی دیگر کتاب لطیفهها جزو بهترین کتابهای ایشان است که بارها چاپ شده است؛ یک ویژگی دیگر در شعر ایشان طنز قوی اجتماعی است که به دلیل نگاه نقادانهاش به اوضاع جامعه شکل گرفته بود.
میزبان در بیان دیگرویژگیهای اشعار بقا میگوید: مرحوم شعری دارد که در بخشی از آن آمده است: «من آن دیرآشنای زودرنجم». دقیقا باید مرحوم باقرزاده را شاعر دیرآشنا و در عینحال زودرنج دانست که علاوه بر خوشبرخورد و بذلهگو بودن فردی حساس هم بود و همه اینها در اشعارش پدیدار بود.
به گفته او، باقرزاده را باید جزو شاعران اخوانیهسرا هم دانست چون با شاعرانی چون فرخ، قهرمان، صاحبکار و دوستان دیگر حشر و نشرهایی داشته است و برای هم اخوانیه میسرودهاند.
میزبان اشعار باقرزاده را پندآمیز و حکمی معرفی میکند و ادامه میدهد: مرحوم باقرزاده جهانگرد خوبی بود و جاهای مختلف دنیا را دیده بود. این گشتوگذارها و سفرها در شعر ایشان نمود دارد. ضمن اینکه او فردی دانشگاهی نبود، بلکه یک فرد بازاری موفق و باذوق و بسیار اهل سخاوت و بخشش و مردمداری و کرامت بود. همیشه در محافل ادبی حضور داشت. حتی پیش از فوتش در یک نشست علمیادبی که برای بررسی کتاب دکتر فتوحی در خردسرای فردوسی برگزار شده بود، با همان حال ناخوش، حضور پیدا کرده بود و درکل در آخرین روزهای عمرش در جلسات ادبی شرکت میکرد.
همسایه اخوان ثالث
محمودرضا آرمین، شاعر و معلم بازنشسته است. دوستی و نزدیکی این شاعر پیشکسوت با مرحوم باقرزاده به حدی بوده که حتی قصیدهای برای او سروده است. او بقا را شاعری میداند که به شعر کلاسیک در قالبهای مختلف میپرداخت. به نظرش ویژگی مهم او به عنوان شاعری سرآمد در قالب قطعه این بود که مضامین مختلف و رخدادهای اجتماعی را در این قالب بیان میکرد، میگوید: او به عنوان بزرگترین قطعهسرای معاصر خیلی خوب از پس این قالب برآمده است. خودش تعریف میکرد و میگفت در حین مطالعه کتابهای مختلف اگر مضمونی توجه او را جلب میکرده، آن را در قالب قطعه میسروده است.
آرمین درباره ارتباط مرحوم باقرزاده با شعرای بزرگ معاصر نیز اظهار میکند: باقرزاده با شاعرانی از جمله اخوان ثالث، محمد قهرمان، صاحبکار، کمالپور، قدسی مشهدی و دیگران ارتباط نزدیکی داشت و خاطرات خوبی از این دوستان در قالب اخوانیات بیان میکرد، یعنی شعرهایی برای این دوستان و بزرگان میگفت و آنها هم با شعر جواب او را میدادند.
به گفته این شاعر پیشکسوت، گرچه اشعار باقرزاده همتراز شاعران بزرگ معاصر که با آنها ارتباط داشت نبود و خودش هم چنین ادعایی نداشت، شاعری نامآشنا و مشهور در شعر و ادب خراسان بود؛ بهگونهای که حتی یزدیها به خاطر اصالت یزدی پدر مرحوم باقرزاده او را از خود میدانستند و برایش بزرگداشت برپا میکردند.
او ادامه میدهد: مرحوم باقرزاده با همه شاعران و بزرگان و نویسندگان از جمله مرحوم محمدعلی جمالزاده در تماس بود و برای دیدار آنها حتی مسافتهای دور را طی میکرد. در حقیقت او در معاشرتهایی که با این دوستان داشت از آنها کسب فیض میکرد. همچنین با اخوان ثالث هم مراوده، دوستی و همزیستی داشت. چراکه آنها با هم همسایه بودند و رفتوآمد خانوادگی داشتند.
به گفته آرمین ارتباط باقرزاده با این بزرگان ارتباطی عمیق و ریشهدار بوده است و تا آخرین لحظات عمرشان پایدار؛ بهطوریکه از هم تأثیر میگرفتند و بر هم تأثیر میگذاشتند.
او تعریف میکند: هرگاه در انجمن فرخ قصیدهای میخواندم ایشان با آن وزن سنگینشان -بالای 100کیلو وزنشان بود- تمامقد جلو من میایستادند و درباره حقیر صحبت میکردند و حتی مرا فرخی ثانی زمان مینامیدند و به من لطف داشتند.