شعر کودک | پیرمرد
  • کد مطالب: ۱۳۶۱۵۰
  • /
  • ۰۳ آذر‌ماه ۱۴۰۱ / ۱۴:۰۹

شعر کودک | پیرمرد

هرجا که میوه‌ها یک‌جا جمع هستند رنگ‌ و زیبایی موج می‌زند اما نباید آقای میوه‌فروش را فراموش کنیم! شعری از «منیره هاشمی» در مورد میوه‌فروشِ گاری به‌ دست می‌خوانیم.

پیرمردی با صدایش
کوچه را بیدار می‌کرد:
سیب دارم! سیب دارم!
سیب‌های قرمز و زرد

پیرمرد و گاری‌اش را
ظهر توی کوچه دیدم
با خودم گفتم که ای کاش
سیب از او می‌خریدم

من نمی‌دانم چرا او
هرچه مردم را صدا زد
جز من و یک گربه اصلا
هیچ‌کس بیرون نیامد

جیب من خالی خالی
چشم او پر بود از غم
پیرمرد و سیب‌هایش
بی‌صدا رفتند با هم

 

منیره هاشمی

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.