آیا سریال «شوگان» فصل دومی هم خواهد داشت؟ تقدیر از دکتر سلمان ساکت، همراه همیشگی مرکز آثار، مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد (۵ اردیبهشت ۱۴۰۳) سریال «مامان اشتباه می‌کند» روی آنتن تلویزیون + زمان پخش و تکرار «محمد صادقی» بازیگر جنجالی از ایران رفت + عکس حادثه سر صحنه فیلمبرداری برای «ادی مورفی» رادیو، صدای ماندگار است رونمایی از پوستر جدید «سال گربه» + عکس سریال «سووشون» آماده توزیع در شبکه خانگی بازیگران سریال «هشت پا» معرفی شدند کنسرت بی‌کلام «نوای آفتاب» روی صحنه + جزئیات فقدان چشم‌انداز، حلقه مفقوده جشنواره‌های هنری «مست عشق» سینمای ایران را هوشیار خواهد کرد؟ «آپولو» از آمریکا جایزه گرفت حامد بهداد و سحر دولتشاهی با «مفت بر» در راه سینما انتشار فیلم سینمایی «همسر» ویژه نابینایان صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ مروری بر جدیدترین سریال‌های تلویزیون پربازدیدترین شبکه تلویزیون در ماه نخست سال ۱۴۰۳ معرفی شد نماهنگ جدید ابوذر روحی رونمایی می شود
سرخط خبرها

یک سوق از چارسوق هنر

  • کد خبر: ۲۲۴۹
  • ۳۱ تير ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۱
یک سوق از چارسوق هنر
در حاشیه برگزاری نمایشگاه سومین دوسالانه جشنواره مجسمه‌های شهری مشهد

امیرمنصور رحیمیان - همین اول نوشته، می‌خواهم اعترافی بکنم؛ اعترافی که از بار گناهانم در ادامه این روایت کم می‌کند و خیلی چیزهای دیگر را هم پوشش می‌دهد. به‌شدت معتقدم که اعتراف کردن به نقایص اگر یک بدی داشته باشد، هزار حسن دارد. می‌خواستم بگویم که حقیر، آدم سربه‌هوا، کنجکاو، عصبانی و کم‌دقتی هستم، آن‌قدر که اصلا حواسم نیست که کدام چهارراه به کدام اتوبان می‌رسد و کدام کوچه سرش قصابی است یا کدام خیابان، وسطش میدان دارد. گفتم میدان، یادم آمد تا‌به‌حال دقت نکرده‌ام کدام مجسمه، وسط کدام میدان است. اصلا در میادین این شهر به‌جز تعدادی انگشت‌شمار، مجسمه‌ای وجود دارد؟ به همین دلیل است که معتقدم فکر «جشنواره مجسمه‌های شهری» فکری خلاقانه و درست بوده که از ذهن آدم‌های درست‌‌‌وحسابی و هنرشناس مدیریت شهری مشهد گذشته است و حالا درقالب سومین دوسالانه مجسمه‌های شهری درحال برگزاری است و امیدوارم به‌زودی نتایج آن را در میادین اصلی یا فرعی شهر ببینیم؛ البته اگر تا آن زمان میدانی در شهر باقی مانده باشد. اصلا حس خوبی نیست که یک روز صبح از خواب بیدار شوی و در راه نانوایی، متوجه شوی میدانی را که هر روز می‌دیدی‌اش، در اقدامی ضربتی از بیخ کنده‌اند و جای خالی‌اش را هنوز هیچ چهارراهی پر نکرده است و ماشین‌ها در گیجی بعد از عمل زیبایی شهری‌(!) هنوز جای خالی میدان را دور می‌زنند. بگذریم، همین چند روز پیش با همکار کاربلد عکاسم، قرار گذاشته بودم که سری به محل نمایش آثار فاخر این دوسالانه بزنم؛ نمایشگاهی که به‌زحمت و مرارت فهمیدیم در چارسوق هنرِ پارک کوهسنگی درحال نمایش آثار است.
طبق معمول یادم رفته بود برای ساعت چند قرار گذاشته‌ایم و طبیعتاً با تماس همکار عصبانی‌ام، متوجه شدم که چند دقیقه تا میعاد فاصله نیست ولی چیز دیگری هم پشت تلفن لابه‌لای «چقدر حواست پرته بابا!» و «خداوکیلی با این حواس، نوبرش را آورده‌ای! » تا گفت که جای تامل دارد. گفت: «آقا! نیا؛ فکر کنم تعطیله. اینجا هیچ‌کس به‌جز من و مجسمه‌ها نیست!» راضی‌اش کردم همان‌جایی که هست، بماند و این خوب است که می‌توانیم دور از هیاهوی جمعیتِ تماشاگر، کارمان را تمام کنیم. وقتی رسیدم، تنهایی و غربت داشت از سروکول ساختمانی که محل برگزاری این نمایشگاه‌ درست‌ودرمان شهری است، بالا می‌رفت. در میانه ساختمان عریض‌وطویل «چارسوق» که از هرگوشه‌اش صدای تیشه یک استاد بنا بلند است، روبه‌روی پله‌های سالن درحال بازسازی «استاد سلطانعلی‌ مشهدی» درِ سبزرنگ، غریبانه و یک‌لَتی باز بود و انگار توقع میهمان نداشت. این همان «سالن استاد ترمه‌چی» بود که شاهد برگزاری مهم‌ترین رویداد هنری شهر است. داخل هم تاریک‌تر از آن بود که بشود چیزی دید. یکی از دو بنری که روی استندهای فنری سوار کرده بودند، روی دیوار تکیه داشت و با حسرت بیرون را نگاه می‌کرد. داخل که می‌شدی، یک سالن 9 یا 10متری بود که سمت چپش را به سبک پاساژهای تجاری، دفتر و غرفه ساخته بودند و در میانه راه یک آب‌سردکن خالی از آب، سد راه شده‌ بود. بعد از این فاصله تنگ و تاریک، سالن اصلی با انفجاری از فضا و نور قرار داشت؛ جایی با چند ستون تازه‌مرمت‌شده و دیوارهای سفیدرنگ و یک میز عسلی و یک ردیف مبل سیاه‌رنگ در انتهای سالن. بنر بزرگی با آرم جشنواره را هم چروک و عجول، نصب کرده بودند پشت ردیف مبل‌ها. بوی رنگ تازه از دیوارها نشت می‌کرد و لکه‌های رنگ چسبیده به کف سرامیکی، نشان می‌داد که نگارخانه به‌تازگی تعمیر و بازسازی شده‌ است.

نمایشگاهی قوی و چند نکته
دورتادور سالن، دور ستون‌ها و وسط سالن، پایه‌هایی گذاشته بودند و روی هریک از آن‌ها تندیسی به‌صورت ماکت با نام اثر و نام صاحب‌اثر قرار داشت. برای بعضی، توضیحاتی کوتاه درباره تاریخچه، مضمون و معنی تندیس روی نصف کاغذ آچهار نوشته و نصفه دیگر کاغذ را احتمالا برای اثر دیگر با دست جدا کرده بودند، با این‌حال کارها آن‌قدر قوی بود که ذوق دیدنشان، آدم را از توجه به این جزئیات پشیمان می‌کرد. ردیف سمت چپ و برخی پایه‌های دور ستون‌ها و وسط، انتخاب شده بود تا نمادهای شاهنامه‌ای را نمایش بدهد. شکل چرخیدن مخاطب در نمایشگاه با هوشمندی و به‌طرز درستی انتخاب شده بود، طوری که تقریبا همه آثار به‌صورت مساوی از امکان نمایش تمام وجوه بهره‌مند شده بود و مخاطب سردرگم و حیران نمی‌ماند. این را که جهت گردش عقربه‌های ساعت برای چرخش مخاطبان درنظر گرفته شده بود، فقط می‌توان به حساب هوش و کاربلدی گردانندگان نمایشگاه گذاشت. اینکه نمادهای تاریخی و اسطوره‌ای را در ابتدای این چرخه گذاشته‌ بودند، هم همین‌طور. در این میان، دیدن آثاری که به‌طرز حیرت‌انگیزی زیبا و چشم‌نواز و سرشار از روح هنری بودند، هم کیف آدم را کوک می‌کرد.

معلوم بود که هنرمند از معنی، فُرم، آناتومی، حجم، رنگ، نور، متریال و باقی اجزای یک اثر هنری اطلاع کامل داشته و توانسته است اثری به‌وجود بیاورد که با دیدن ماکتش هم آدم کلی کیف می‌کند، چه برسد به خود مجسمه که در ابعاد غول‌پیکر نسبت‌به ماکت اجرا می‌شود. اما... همیشه از این کلمه بدم می‌آمد؛ «اما» آخر هر چیزی که بیاید، یعنی یک جای کار می‌لنگد. در نمایشگاه‌هایی شکل این، کنجکاوی آدم‌ها بیشتر از معمول گُل می‌کند و مجسمه به‌عنوان اثری که جرم و حجم دارد، بیشتر در معرض این کنجکاوی است؛ خصوصا که کار همین‌طور بی‌واسطه دم دستت باشد و بتوانی دست هم بزنی به آن. یکی‌دو تا از آثار از خمیربازی درست شده و دقیقاً وسط نمایشگاه بدون شیشه محافظ رها شده بود. گرما باعث شده بود چند جای ماکت، ترک بردارد و رد انگشت مخاطبان محترم هم رویش جا خوش کند؛ البته این را که فهمیدم ماکت مذکور از خمیر ساخته شده است، بگذارید به حساب ذات کنجکاو بنده. امیدوارم آقای اسفندیاری عزیز(صاحب اثر)، رد انگشتم روی شانه راست اثر را ببخشد.

چند سوال درباره مهم‌ترین جشنواره هنری این روزها
اما چرا جایی را که با هوشمندی جانمایی و انتخاب شده است، محل پارک خودرو برایش درنظر گرفته‌اند؟ به‌دلیل اینکه پارک زیبای کوهسنگی، فضایی دلچسب دارد و از معماری زیبا و چشم‌‌نوازی برخوردار است و انگار همه‌چیز مهیاست تا این ساختمان، شاهد بالندگی هنر باشد. حال چرا این‌قدر تنهاست؟ جز چند نوجوان با چرخ‌های معلق اسکیت و مسئولان خواب‌زده پارکینگ و نمایشگاه هیچ‌کس انگار خیال آمدن به اینجا و بازدید از نمایشگاه را ندارد. این وسط گه‌گدار، عابری کنجکاو راهش را کج می‌کند و سری هم به داخل می‌زند. چرا وضع اکران آثار مهم‌ترین جشنواره هنری این روزهای مشهد این است؟ این سوال و سوال‌هایی نظیر این را باید از متولیان هنر پرسید. «خانه هنرمندان» یکی از نهادهای مهمی است که باید درکنار همه زحماتی که می‌کشد، زمینه رشد و تعالی هنر و امکان بازدید و حظ بصری شهروندان را با اطلاع‌رسانی دقیق و به‌موقع فراهم کند. واقعا چه نمایشگاهی مهم‌تر از این جشنواره می‌توان نام برد و لابد الان باید به سبک و سیاق سریال‌های جنایی تلویزیون رو به دوربین گفت: «هیچ پرسیده‌اید چند نفر از مردم عادی-که حق مسلمشان است بدانند آینده بصری شهرشان به چه صورتی خواهد بود- می‌دانند که الان چنین نمایشگاهی با آثاری فاخر و زیبا درحال برگزاری است؟». واقعا برای سیستمی که رنج شبانه‌روزی برگزاری جشنواره‌ای با این حجم از هنرمند و این حجم از اثر هنری، دردسر نگهداری و حمل ماکت‌ها، درگیری‌‌های جانفرسای اداری با نهادهای تامین بودجه، کاغذبازی کشدار اداری و هزاران مشکل دیگر را هموار کرده، چقدر سخت بوده است که با کارشناسان تبلیغات شهری هم هماهنگ می‌کند تا اطلاع‌رسانی درمورد محل این رویداد را با ارزان‌ترین و موثرترین راه پیشنهاد بدهند؟ اطلاع‌رسانی درباره این رویداد، اکتفا کردن به نصب یک یا دو بنر، روی استند‌های فنری جلوی نمایشگاه نیست. هیچ‌کس از شلوغ بودن یک نگارخانه ضرر نکرده است؛ به‌خصوص جشنواره این دوره که کارهای به نمایش‌درآمده در آن، یکی از دیگری هنرمندانه‌تر و زیباتر است.
همیشه دلم به حال داوران این نوع حرکت‌های هنری می‌سوزد؛ چون مجبورند از میان10 یا 20اثر هنری معرکه فقط به 3اثر رأی بدهند. واقعا کار سختی دارند. فکر می‌کنم با چشم گریان مجبورند بعضی کارها را رد کنند و با چشم گریان به بعضی کارها نمره قبولی بدهند؛ آثاری که برای جان‌بخشی به فضاهای بی‌روح شهرمان، ذهن خلاق هنرمندان، آن‌ها را ساخته است. ما در همین شهر ستون طویل بی‌معنا، آب‌نما و استخر عریض‌وطویل وسط میادین کم نداریم.
القصه، درمیان این همه اثر به‌دردبخور و هنرمندانه این رویداد هنری، بالاخره چند‌تایشان قرار است آینده بصری شهر را رقم بزنند و از حجم عصبانیت و زمختی در مردمی که هنر را نمی‌بینند، کم کنند و سهمی از لطافت و زیبایی اثر هنری را پیشکش؛ مردمی که تا چشم می‌چرخانند، دیوار و سیمان و ماشین و آهن می‌بینند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->