میزبانی ۴۰ هزار خادم رضوی از عزاداران علوی در شب‌های قدر اعزام ۳۵۰۰ مبلغ به مساجد و تکایا در خراسان رضوی ویژه شب‌های قدر خطیب نماز جمعه این هفته تهران مشخص شد ویدئو | ضیافتی امام رضایی در کنار خادمان امنیت مردم ویدئو | حضور تولیت آستان قدس رضوی در جمع روزه‌اولی‌ها مراسم شب‌های قدر ویژه ناشنوایان و کم شنوایان در حرم مطهر رضوی جزئیات مراسم احیا شب نوزدهم ماه رمضان در حرم مطهر رضوی ۱۵۰۰ اثر به دبیرخانه جشنواره رضوی ارسال شد توزیع غذای گرم افطاری در حاشیه شهر مشهد توسط آستان قدس رضوی پرداخت زکات در سال ۱۴۰۲، ۲۵ درصد رشد داشت. جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست  زائران حرم امام رضا (ع) در شب میلاد کریم اهل بیت (ع) میهمان بزرگترین سفره اکرام رضوی شدند افطار زائران حرم امام رضا(ع) در شب میلاد امام حسن مجتبی(ع) + فیلم آیت‌الله نوری همدانی جنایت صهیونیست‌ها در غزه را محکوم کرد پذیرایی از ۱۴هزار روزه اولی پای سفره افطار امام رضا(ع)
سرخط خبرها

لایق وصل تو که من نیستم

  • کد خبر: ۸۳۲۳۴
  • ۱۷ مهر ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۳
لایق وصل تو که من نیستم
محمد امانی - نویسنده

به گزارش شهرآرانیوز؛ ۳۰ سال پیش رؤیای پدرم با خرید خانه‌ای در مشهد به حقیقت پیوست؛ خانه‌ای یک طبقه با متراژی مناسب برای خانواده‌ای پنج نفره. خانه مان چندان نزدیکی به حرم مطهر نداشت، اما اگر غروب‌ها روی بام می‌رفتی و کمی به سمت جنوب غرب می‌چرخیدی، تلألو‌ی گنبد حرم به وضوح دیده می‌شد.

تخت چوبی کهنه‌ای از ساکنان قبلی به جا مانده بود که پدرم رو به حرم تنظیمش کرده بود و تماشای گنبد و گلدسته آقا بخشی جدانشدنی از تمام غروب‌ها بود، اما این خوشی چندان ادامه نیافت و با گسترش عمودی شهر، تیرآهن و خشت و سیمان ما را از دیدن آن پرتوی نورانی محروم کرد.

جمعه سردی بود که با صدای مهیبی از خواب پریدم. منشأ صدا از کوچه بود. از پنجره نگاهی به کوچه انداختم و کامیون غول پیکری را دیدم که بار آجری را درست جلوی در خانه ما خالی کرده بود. سه ماه بعد ما صاحب یک خانه دوطبقه بودیم و پدرم باز می‌توانست بر روی تخت کهنه بنشیند و با چشمانی تر، نگاهش را بدوزد به گدسته‌های حرم.

شهر، اما خیال بازایستادن نداشت و هر روز آجری تازه، دیواری می‌شد میان زیارت پدرم. اما او هم خیال پا پس کشیدن نداشت. در آن چندسالی که تا بازنشستگی اش مانده بود، تمام عصر‌ها سوار اتوبوس شد و به زیارت رفت. پاداش بازنشستگی را که گرفت، وقتش بود که نقشه نهایی را اجرایی کند. یک جمعه معتدل بهاری تیغه لودری، خانه کهنه مان را ویران کرد و شش ماه بعد ما روی همان زمین، صاحب یک خانه سه طبقه بتنی و سنددار شده بودیم. اگرچه برای ساختش پدرم ناچار شد زمین اجدادی اش را بفروشد، دیدار عاشقانه غروب‌ها هر ضرری را به منفعت تبدیل می‌کرد.
حالا پدرم می‌توانست از طبقه همکف دکمه آسانسور را فشار بدهد و درست جلوی تخت چوبی کهنه که به طرز عجیبی هنوز پابرجا مانده بود، بنشیند و به امام رئوف سلام بدهد.

اما شهر خیال پایان دادن به جنگ نابرابر با پیرمرد را نداشت. در کمتر از دو سال پشت بام خانه پدری زیر انبوهی از ساختمان‌های بلندتر و مرتفع‌تر ماند و برای پیرمرد دیگر رغبت و قوتی نمانده بود تا بجنگد. آن تخت کهنه هم زیر باد و باران چندساله از بین رفت. حالا فقط غروب‌های جمعه فرصتی می‌شد تا پدر را به زیارت ببریم.

در تولد هفتادسالگی اش یک گوشی تلفن هوشمند برایش خریدیم. ابتدا رغبتی به آن نداشت و دلسوزانه می‌گفت که نباید برایش آن قدر هزینه می‌کردیم و همان گوشی قدیمی برایش خوب بوده است. اما پس از گذشت چند هفته، چنان با گوشی تلفن انس گرفته است که باورمان نمی‌شود. حالا هروقت دلتنگ حرم می‌شود، یکی از چند نرم افزاری را که تمام صحن‌ها و رواق‌ها و ضریح حرم را به صورت آنلاین نشان می‌دهد، تماشا می‌کند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->