نام پدر از کارت ملی حذف می‌شود؟ هشدار به مادران باردار برای سزارین‌های تقویمی ۴ کشته و ۱۴ مصدوم ‌در دو حادثه ترافیکیِ خوزستان آغاز تزریق ۲ واکسن جدید کودکان در جنوب کشور تا نیمه اردیبهشت ۱۴۰۳ جزئیات جدید از افزایش حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی تحویل ۳۰۱ فضای آموزشی جدید در خراسان رضوی طی یک سال گذشته تربت‌جام و تایباد دارای بیشترین افراد فاقد مدارک هویتی در خراسان‌رضوی هستند ویدئو | مشاهده ۴قلاده خرس قهوه‌ای در منطقه حفاظت‌شده اشترانکوه خوش بینی حال جامعه را خوش می‌کند اعمال‌قانون ۱۴۲۰ دستگاه خودروی حادثه‌ساز در مشهد | ۱۴ دستگاه خودروی متخلف توقیف شدند (یکم اردیبهشت ۱۴۰۳) برای دکتر محمدتقی صراف شیرازی، چشم امید مادران مشهدی درباره چگونگی آموزش سواد مالی به فرزندان و لزوم آن ترافیک سنگین در بزرگراه‌ها و هسته مرکزی شهر مشهد | فوت راکب موتور سیکلت در تصادف با کامیونت (یکم اردیبهشت ۱۴۰۳) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (شنبه یکم اردیبهشت ١۴٠٣) | افزایش ابرناکی و وزش باد شدید طرح دغدغه‌های شهروندان با فرماندار مشهد برای تهیه مسکن ملی حریق در یک مهمان‌پذیر اطراف حرم رضوی اطفا شد (یکم اردیبهشت ۱۴۰۳) قرعه‌کشی زمین برای خانه‌دار‌شدن ۵۰۰ خانواده روستایی در شهرستان مشهد سرطان روده بزرگ به لحاظ تعداد مبتلا در جایگاه سوم قرار دارد
سرخط خبرها

روایت‌های کرونایی | در باب امیدواری

  • کد خبر: ۸۳۸۲۲
  • ۲۱ مهر ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۱
روایت‌های کرونایی | در باب امیدواری
محمد امانی - نویسنده

اگر سن شما بیش از ۳۰ باشد، احتمالا آن دورانی را به خاطر می‌آورید که هر محله یک نانوایی بیشتر نداشت و نان، قوت غالب خانواده‌های پرجمعیت بود و به همین علت صف‌ها آن قدر طولانی می‌شد که گاهی نفرات آخر صف ناچار بودند دست خالی به خانه بر گردند. در این میان همیشه کسانی بودند که در میان پراکنده شدن افراد انتهای صف و با وجود اخطار محکم شاطر به اتمام نان، همچنان با اندکی امیدواری منتظر می‌ماندند تا بلکه شاطر در تخمین تشت خمیرش، اشتباه کرده باشد و حتی اگر شده با یک قرص نان به خانه برگردند.

با وجود اینکه همیشه سعی می‌کردم به موقع برای خرید نان به صفوف درهم پیچیده ملحق بشوم، گاهی هم می‌شد که جزو همان دسته‌ای قرار می‌گرفتم که شاطر با اشاره دست‌های خمیری اش فرموده بود نان به ما نخواهد رسید. نوجوان بودم، اما شرم دست خالی به خانه برگشتن را با تمام وجود احساس می‌کردم و هراس اینکه شب را گرسنه بمانیم، تا درگاه خانه بر شانه هایم سنگینی می‌کرد. هرچند همیشه همسایه‌ای یافت می‌شد که دو نان اضافی در سفره داشته باشد و هیچ خانه‌ای بی نان نمی‌ماند. چیزی که باعث شد آن دوران را به یاد بیاورم، دیدن کارگر‌هایی است که صبح‌های زود دور میدان می‌بینمشان.

میانشان از هر نسلی یافت می‌شود؛ از نوجوان‌های لاغر گرفته تا پیرمرد‌های خمیده که بقچه و ساکشان را از سرما روی سینه چسبانده اند و چشم می‌کشند، بلکه ماشینی از راه برسد و برای کاری یک روزه چندنفری شان را سوار کند. شاید این از ویژگی‌های فصول سرد سال باشد که وقتی در ماشین گرم و راحتت نشسته ای، بیشتر حواست به آدم‌هایی است که همان لحظه سرما گونه هایشان را می‌آزارد. غروب‌ها که از سر کار برمی گردم، می‌بینم که از جمعیت صبح کارگران جویای کار کاسته شده است. لابد عده‌ای همان اول صبح کاری یافته اند و تا این ساعت هم مزدشان را گرفته اند و با غرور در راه خانه هستند.

عده‌ای هم احتمالا بعد از چند ساعت بیهوده نشستن، خسته شده  و پیش از ظهر به خانه برگشته اند تا شاید فردا بخت با آن‌ها یار شود و کسی مچ دستشان را بگیرد و برای کاری با خود ببردشان. عده کمی هستند که تا نزدیکی‌های تاریکی همچنان منتظرند و چشم به راه دارند. به صف‌های طولانی نانوایی فکر می‌کنم و با خودم می‌گویم این‌ها همان‌هایی هستند که با وجود هشدار شاطر هنوز در صف ایستاده اند و امیدوارند شاطر در تخمین نان‌های توی تنور اشتباه کرده باشد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->