بحران ایده دانشگاه در عصر ارتباطات
دانشگاه‌های جدید به وسیله دولت‌کشور‌های ملی بر بستر سنت بنا نهاده شدند تا بتوانند سعادت دنیا و آخرت شهروندان را شکل دهند. دانشکده طب برای سلامت جسمانی، پرورش و تربیت بدن شهروندان توسعه یافت. دانشکده حقوق و سیاست برای سامان‌دهی اجتماع و فنون مملکت‌داری و قرارداد‌ها شکل گرفت. دانشکده الهیات و فلسفه برای عقلانیت و ایده سعادت اخروی و اخلاق عمومی طراحی شد. دانشگاه یعنی هیئت خردمندان رشته‌های جامع که سعادت انسان‌ها را پیگیری می‌کنند. جامعیت دانشگاه امکان فعالیت بین‌رشته‌ای و یاری رشته‌های مهندسی، پزشکی و انسانی به هم را فراهم می‌آورد و زاویه‌های دید متفاوت و متکثر، و فعال شدن دیدگاه‌های خلاقانه و کامل را امکان‌پذیر می‌کند. مدرنیته، عصر صنعتی شدن، پیدایش فناوری‌های جدید و رویداد‌های سیاسی بر دانشگاه‌ها اثر گذاشت و ایده دانشگاه را با چالش‌هایی همراه کرد.
رشته‌های دانشگاهی از یکدیگر جدا شدند و رقابت برای تأسیس رشته‌های پراکنده شروع شد. روش‌های کمّی و آمارسازی علوم دانشگاهی را به تصرف خود درآورد و باعث شد اندیشمندان در نقش پژوهشگران بی‌طرف ظاهر شوند. سنت مقاله‌نویسی دانشگاه‌ها را تسخیر کرد و استادان با رعایت کردن شکل و فرم و با استخدام دانشجویان تحصیلات تکمیلی به رقابت در مقاله‌نویسی روی آوردند. به‌تدریج جامعیت دانشگاه‌ها کم‌رنگ و انحصار معرفتی در رشته‌ها و گرایش‌ها به وجود آمد، انحصاری که هر رشته را از سایر معرفت‌ها بی‌نیاز می‌کرد و پارادایم‌هایی به وجود آمد که امتناع گفتگو و در نهایت ناتوانی از حل مسائل را رقم زد. در چنین شرایطی، برخی از سیاست‌گذاری‌ها برای بهبود اوضاع، دانشگاه خصوصی، کارآفرین، منطق بازار و شرایط اشتغال مستقیم را در دانشگاه‌ها مطرح کردند، دانشگاه‌هایی که بیش از تولیدکننده ایده و اندیشه، در حکم کارخانه، بیمارستان، اداره و سازمان‌های اقتصادی و دولتی بودند. حوزه عمومی دانشگاه از میان رفت و اندیشه خلاق و ایده‌های جامع درباره سعادت دنیا و آخرت در بازی انحصاری معرفت‌های برنامه‌ریز به حاشیه رفت. تصور بر این شد که مهندسی به کارخانه، پزشکی به بیمارستان و انسانی به اداره تحویل و تبدیل شود.
عصر اطلاعات نیز بر پیچیدگی و متغیر‌های پیش‌بینی‌پذیر افزوده است. دانشگاه‌هایی که قرار بود منابع و مراکز اندیشه‌ورزی و ایده‌های جامع باشند به نهاد‌هایی یکدست، جدا از هم، و بی‌ارتباط به جامعه و دولت تبدیل شدند. زبان تخصصی و فرمالیسم حاکم بر پژوهش‌ها در قالب مقاله منتشر می‌شود و حتی در مقام ارزیابی نیز به محتوا و اثربخشی آن‌ها پرداخته نمی‌شود؛ آنچه اهمیت دارد تعداد و کمیت ظاهری است. در دانشگاه گروه‌ها و رشته‌ها امکان گفتگو و پرداختن به یک موضوع از زوایای دید متکثر را ندارند و زبان‌های انحصاری عامل امتناع اندیشه شده‌اند. در حالی که حکومت و نهاد‌های اداری نیازمند بررسی، آمایش، آسیب‌شناسی و راهکار در امور عمومی هستند پژوهشگران مشغول نوشتن مقاله‌های تخصصی در مجله‌های بین‌المللی‌اند. اگر مناسبات قدرت و دانش را تبارشناسی کنیم، این وضعیت برای کشور‌های در حال توسعه اسفناک‌تر است، زیرا پژوهشگران در راستای تکمیل اطلاعات و داده‌های ژورنال‌های بین‌المللی حرکت می‌کنند در حالی که شهروندان، جویای راهکاری علمی و تجربیات آکادمیک هستند. دانشگاه با مردم همدل نیست و راه‌های ارتباط با طبقات اجتماعی امتیازی برای پژوهشگران دانشگاه ندارد. قرار بود مقاله‌ها چکیده‌های ایده‌محور طرح‌ها، و کتاب‌های تألیفی به زبان ساده و مختصر برای شهروندان و متخصصان سایر رشته‌ها باشند، اما اکنون شکل بی‌طرفی از موضوعات بین‌المللی را بررسی می‌کنند. حکومت، نهاد‌های دولتی و خصوصی، شهروندان و حتی نخبگان رشته‌ها مشتاق گفتگو و شنیدن و خواندن ایده‌های جدید هستند. دانشگاه‌های جامع فرصت مناسبی در عصر اطلاعات دارند تا مرجعیت علمی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی را تحقق بخشند. این امر جز با اراده عمومی امکان‌پذیر نیست.