دعای زائر برای خادم
سیدمحمدرضا میری

ساعت آخر را کنار ضریح خدمت می کنم. یک عزیز مبتلا به سندروم دان مشرف می‌شود. سر و صورتش سفید است و سن وسالی دارد.

رو به ضریح مطهر تعظیم می‌کند و چیزی بین سلام زیارت عاشورا و دعای فرج و صلوات خاصه زمزمه می‌کند.

تصور می‌کنم الان امام رضا (ع) چه نگاه پرمحبتی به او دارد و دلم برای حال او ضعف می‌رود. در این افکار هستم که نامردی نمی‌کند و همان جا به من اشاره می‌کند و بلند به آقا می‌گوید: «یا امام رضا (ع)! این خادمت را هم شفا بده.»

ناخودآگاه می‌خندم که: «خدا از دهنت بشنوه! چه دیدی؟ شاید به دعای تو، ما هم امشب شفا گرفتیم.»
رد می‌شود. برمی گردد و انگشتش را دوروبر می‌چرخاند. بلند می‌گوید: «همه این جوجه‌های اینجا را شفا بده!» من به اجابت دعای این یکی، امیدوارم.

یک روحانی سال خورده با محاسن بلند، ماسک زده و ایستاده است. جوان‌ها را یکی یکی صدا می‌زند.
اول جا می‌خورند که او با ما چه کار دارد.

شیخ، اسم هر جوان را از او می‌پرسد. با تردید پاسخ می‌دهند.

بعد شیخ رو به ضریح مطهر، به اسم برای آن جوان دعا می‌کند. مثلا: «یا امام رضا (ع)! به فرشاد یک زندگی خوب و کاسبی پرپول و حلال بده! زن هم می‌خواهی فرشاد؟ آقاجان! یک زن خوب کم خرج هم نصیبش کن.»

بعد می‌گوید: «هرچه می‌خواهی، از این آقا بخواه. خودتو پیش بقیه کوچک نکنی ها!»

نصیحتش با چاشنی مطایبه در دل جوان‌ها می‌نشیند. لبشان که به خنده باز می‌شود، آن‌ها را بدرقه می‌کند.