داستان کودک و نوجوان | شب قدر بابابزرگ و پیمان

مریم درانی - بابابزرگ پیمان و پریا به خانه‌ی آن‌ها آمده بود. مادر برای افطار آش رشته پخته بود. پیمان گفت: «می‌شه امشب روی پشت بوم افطار کنیم؟»

پدربزرگ گفت: «اگر مامانت اذیت نشه باباجان.» مامان گفت: «هرجور شما راحت باشین آقاجان.» و با لبخند بابابزرگ، پیمان و پریا هورا کشیدند.

**

عصر که شد، بابا پشت‌بام را آب‌جارو کرد و زیرانداز بزرگی انداخت.
پیمان و پریا دو بالش آوردند تا بابابزرگ راحت تکیه دهد.

وقتی صدای «ربنا» از مسجد محله به گوش رسید، پیمان و پریا سفره‌ی افطار را پهن کردند و خرما، شله‌زرد، کاسه‌ی آش و بشقاب و قاشق را آوردند.

بابابزرگ شروع به دعا کرد. او خدا را برای نعمت‌هایی که به آن‌ها داده بود شکر کرد. بعد در دعایش گفت: «خدایا، امشب که شب قدر است، دست ما را پر کن!»

پریا پرسید: «دست پر یعنی چی مامان؟» مامان گفت: «یعنی ما از خدا می‌خواهیم به ما نعمت‌های زیادی بدهد.»

پیمان به فکر فرو رفت. بابا از پیمان پرسید: «به چی فکر می‌کنی پسرم؟» پیمان گفت: «به شب قدر.» بابابزرگ گفت: «افطار کنین تا براتون بگم باباجان.» و همه با گفتن «بسم ا... الرحمن الرحیم»، و دعای افطار شروع به خوردن افطاری کردند.

**

یک ساعت بعد، پیمان و بابابزرگ در حال تماشای ستاره‌ها بودند. پیمان گفت: «بابابزرگ، می‌خواستین از شب قدر بگین!»
بابابزرگ گفت: «آفرین به تو پسر باهوش‌وحواس. تو می‌دونی منظور از قدر چیه باباجان؟»

پیمان گفت: «فکر کنم قدر یعنی ارزش. مثلا یک بار مامانم به من گفت: قدر معلمت رو بدون که خیلی برای شما زحمت می‌کشه. منظورش این بود که وجود معلمم خیلی ارزشمنده.»

بابابزرگ گفت: «بارک‌ا... پیمان‌جان! شب قدر هم ما باید به ارزش خودمون فکر کنیم. ما انسان هستیم و باید ببینیم چه‌قدر ارزشمندیم. به نظرت، خود تو چه‌قدر ارزشمندی؟ و اینکه چقدر می‌توانی در نزد خدا ارزشمندتر شوی»

پیمان فکر کرد. دید که خدا نعمت‌های زیادی به او داده است. با صدای بلند گفت: «خیلی بابابزرگ! من خیلی ارزشمندم‌. خدا نعمت‌های زیادی به من داده و می‌توانم با کارهای خوب ارزشمندتر هم بشوم.»

بابابزرگ گفت: «آفرین! پس حالا که شما قدر خودت رو می‌دونی، به نظرت باید چه کارهایی انجام بدی؟» پیمان کمی فکر کرد و گفت: «کارهای ارزشمند!» و پیمان و بابابزرگ با هم خندیدند.

**

آن شب بابابزرگ تا صبح دعا کرد.
پیمان هم دفترچه‌اش را برداشته بود و کارهای ارزشمندی را که می‌خواست در سال جدید انجام بدهد می‌نوشت.