به گزارش شهرآرانیوز، در حوزه ورزش تکواندوی ناشنوایان نام مریم خدابنده از اعتبار خاصی برخوردار است، این بانوی ورزشکار که ۸ بهمن ۱۳۷۱ در شهرستان فسا (میانشهر) متولد شده، با پشتکار و همتی مثالزدنی اکنون در اوج قله قهرمانی ایستاده و بارها پرچم ایران را در میادین جهانی و المپیک به اهتزاز درآورده است.
کاپیتان تیم ملی تکواندو و قهرمان المپیک ناشنوایان در ۶ ماهگی به دلیل سرماخوردگی و تب بالا تشنج میکند و دچار کمشنوایی میشود، اما ناامید نشده و در این برهه از زندگی به ورزش روی میآورد. او از ۱۰ سالگی تکواندو را با کمک مادرش در میانشهر آغاز کرده و در سال ۹۱ نیز به عضویت تیم ملی تکواندوی ناشنوایان در میآید. همین امر نقطه عطف زندگی او شده و اکنون بعد از ۱۲ سال حضور منسجم در میادین ورزشی، اکنون نام مریم خدابنده به عنوان یکی از مطرحترین ورزشکاران این رشته در آسیا، جهان و المپیک مطرح است.
مریم خدابنده به دلیل علاقه زیاد به تکواندو از همان دوران کودکی هدفش را در این رشته دنبال میکند و با رقابت در کنار تکواندوکاران شنوا در مسابقات قهرمانی کشور حضور پیدا میکند. بعد از آشنایی با ورزش ناشنوایان، در بهمن ۹۰ در مسابقات قهرمانی کشور شرکت میکند و پس از عضویت در تیم ملی به اولین مدال برنز خود در بازیهای آسیایی کره جنوبی دست پیدا میکند.
کاپیتان تیم ملی تکواندوی ناشنوایان با کسب ۲ مدال برنز المپیک بلغارستان و ترکیه و دو مدال طلای المپیک برزیل اکنون یکی از مطرحترین ورزشکاران ناشنوا محسوب میشود.
او بر این باور است؛ علیرغم کسب ۴۱ مدال استانی، قهرمانی کشور، آسیایی، جهانی و المپیک همیشه مورد بیمهری مسوولین ورزش قرار گرفته و ورزشکاران ناشنوا حتی در صورت کسب مدال المپیک دیده نمیشوند.
علیرغم همه این افتخارات و در حالی که باید از سوی دستگاه های ورزشی و فرهنگی از او حمایت میشد، ظاهرا تنها آرزوی خدابنده استخدام در آموزش و پرورش و مربیگری تیم ملی بعد از پایان ورزش حرفهای است.
در ۶ ماهگی تشنج کردم و کم شنوا شدم
من متولد ۸ بهمن ۱۳۷۱ در شهرستان فسا (میانشهر) از توابع استان فارس هستم. یک برادر دارم که شغلش آزاد است. پدرم هم راننده و مادرم خانهدار است. در ۶ ماهگی به دلیل سرما خوردگی تشنج کردم و با توجه به مشکلاتی که در دوران طفولیت برایم رخ داد، پزشکان همان زمان به والدینم گفتند که باید سمعک استفاده کنم. واقعا برای من خیلی سخت بود چون سمعک را دوست نداشتم مرتب از گوشم در می آوردم و مادرم داخل گوشم میکرد. پزشک به مادرم گفته بود که اگر سمعک استفاده کند صداها را میتواند بهتر بشنود و من را تشویق میکرد که از سمعک استفاده کنم. حتی مادرم من را به کلاس گفتار درمانی میفرستاد تا متوجه لبخوانی هم شوم. البته وقتی من تشنج کرده بودم خانواده نمیدانستند که من دچار چنین عارضهای شدم و گوشم مشکل پیدا کرده است، وقتی دیدند صداها را به راحتی نمیشنوم متوجه شدند که من کمشنوا شدهام. واقعا مادرم شرایط بسیار سختی داشت و برای من از همان زمان دوران بچگی زحمت زیادی کشید و در تمام لحظات کنارم بود. دست مادرم را میبوسم که همیشه زحمتم به دوش او بوده و هست، البته از این که فقط کم شنوا هستم و در سلامتی کامل بسر میبرم خدا را شکر میکنم.
در مدرسه شنواها درس میخواندم
از همان دوران ابتدایی در مدارس افراد شنوا شرکت میکردم و واقعا برای من خیلی سخت بود. خیلی از چیزها را به راحتی متوجه نمیشدم. به جز املا در سایر درسها مشکل خاصی نداشتم. معلم وقتی دیکته میگفت خیلی وقتها متوجه نمیشدم و به معلمم میگفتم برای من لب خوانی کن اما همکاری نمیکرد و اذیت میشدم. کلاس اول ابتدایی چون شرایط سختی داشتم یک سال افتادم و دوباره تلاش کردم. به مادرم گفتند باید من به مدارس استثایی بروم، اما مادرم اصلا دوست نداشت با بچههای ناشنوا درس بخوانم. به خاطر پدر و مادرم سعی کردم در همین مدارس افراد شنوا تلاش کنم. مادرم خیلی پشتیبان و حامی من بود و به درسم کمک میکرد تا عقب نیفتم، همین زحمات مادرم سبب شد تا درسم را به خوبی ادامه دهم و الان دانشجوی رشته ارشد مدیریت هستم.
در نوشتن املا مشکل داشتم و معلم همکاری نمیکرد
مادرم قبل از شروع کلاسها همیشه به معلمها میگفت که من کمشنوا هستم و با سایر بچهها فرق دارم تا بیشتر هوای من را داشته باشند. ابتدایی مشکلی نداشتم و مدیر مدرسه خیلی از من حمایت میکرد، اما زمان راهنمایی چون معلمها همکاری نمیکردند خیلی سختی کشیدم. به معلم میگفتم چون تند تند صحبت میکنی من متوجه خیلی چیزها نمیشوم. میگفتم چون مشکل کم شنوایی دارم از خیلی چیزها جا میافتم و نمیتوانم درست جواب بدهم. حتی تاکید میکردم که اگر امکان دارد به تنهایی با من حرف بزنید تا متوجه لب خوانی شما شوم. اما همکاری لازم را انجام نمیدادند. در دبیرستان که بودم متوجه کلاس زیست نمیشدم و گریه میکردم به مدیر و معاون مدرسه میگفتم که به معلم بگویید که با من به صورت لب خوانی صحبت کند تا من متوجه شوم. اما معلم قبول نمی کرد من را از کلاس بیرون کرد، مادرم به مدرسه آمد و گفت از اول ابتدایی تا الان دخترم خیلی با سختی بالا آمده تا همکاری لازم را با من داشته باشند اما متاسفانه همکاری نمیکردند. تمام درسها راحت بود اما با کلاس زیست مشکل داشتم. به معلم میگفتم من کتاب زیست را میبندم و اصلا گوش نمیکنم. حتی امتحان میان نوبت پایانی را تجدید شدم، چون معلمش من را از کلاس بیرون کرده بود اصلا زیست را دوست نداشتم. البته در سایر درسها مشکل نداشتم و شرایط خوبی داشتم. از دوم دبیرستان به هنرستان رفتم و گرافیک را ادامه دادم.
سال ۹۱ عضو تیم ملی تکواندو شدم
از سال ۹۰ که هنرستان را به اتمام رساندم، ۹۱ وارد تیم ملی تکواندوی ناشنوایان شدم و از سال ۹۲ نیز در رشته تربیت بدنی در دانشگاه ادامه تحصیل دادم. گرافیک را نیز دوست داشتم اما چون وارد تیم ملی شده بودم امکان ادامه تحصیل در این رشته وجود نداشت و ترجیح دادم در رشته تربیت بدنی درسم را ادامه دهم. دوست داشتم در رشتهای ادامه تحصیل بدهم که در کنارش به ورزش حرفهای نیز بپردازم و از ورزش دور نشوم.
فوتبال را خیلی دوست دارم
از بچگی فوتبال را خیلی دوست داشتم و با برادرم بازی میکردم. آن زمان نیز که تکواندو را شروع کردم به والیبال نیز علاقه داشتم و در مدرسه والیبال بازی میکردم. البته این قدر که به تکواندو علاقه داشتم فوتبال و والیبال را به صورت حرفهای دنبال نمیکردم و هدفم بیشتر موفقیت در تکواندو بود.
در اولین مسابقه قهرمانی کشور متوجه زبان اشاره نمیشدم
سال ۸۴ تکواندو را در میانشهر با شرکت در کلاسهای آموزشی شروع کردم. پدر و مادرم چون شناختی نسبت به این رشته نداشتند همراه من در کلاسهای آموزشی حضور پیدا میکردند و از این که میدیدند من علاقه زیادی به این رشته دارم، اجازه دادند تا تکواندو را ادامه دهم.
با بچههای شنوا کار را شروع و در مسابقات استانی و قهرمانی کشور شرکت کردم. چون کم شنوا بودم فکر نمیکردم ناشنوایان نیز چنین رشتهای را دارند تا این که یک روز مربیام در شیراز من را به فدراسیون معرفی کرد و تمام مدارکم را به آنها فرستادم و در اولین دوره مسابقات قهرمانی کشور و انتخابی تیم ملی تکواندوی ناشنوایان در بهمن ۹۰ شرکت کردم. چون برای اولین بار در مسابقات ناشنوایان شرکت میکردم متوجه زبان اشاره آنها نمیشدم، تکواندوکاران ناشنوا میگفتند تو شنوا هستی و من میگفتم نه من کم شنوا هستم و سمعک استفاده میکنم. همان زمان توانستم به تیم ملی راه پیدا کنم و برای اولین بار در سال ۹۱ به مسابقات آسیایی کره جنوبی اعزام شدم. چون تجربه حضور در تورنمنتهای برون مرزی را نداشتم سوم شدم. بعد از این مسابقات کم کم با تکواندوکاران ناشنوا آشنا شدم.
از کودکی عاشق تکواندو بودم
سال ۸۴ در شهرستان میانشهر تعداد افراد کمی علاقهمند به این رشته بودند. با این وجود در کلاسهای آموزشی تکواندو شرکت کردم و چون به این رشته علاقه و عشق زیادی داشتم هدفم را در آن دنبال کردم و برای پیشرفت در آن از میانشهر به فسای شیراز که تقریبا ۳ ساعت راه بود میرفتم و با تکواندوکاران شنوا مسابقه میدادم. آن زمان کمربند آبی داشتم و برای شرکت در مسابقات کشوری به مازندران رفتم. به من گفتند از کمربند قرمز به بالا میتوانی در مسابقات شرکت کنی. وقتی در مازندران بودم خیلی دوست داشتم در آن مسابقات رقابت کنم. وقتی به کمربند قرمز رسیدم مسابقات قهرمانی کشور افراد شنوا در تهران بود که برای من کمشنوا رقابت با افراد سالم شرایط سختی داشت. بعد از شرکت در مسابقات قهرمانی کشور افراد ناشنوا به این رشته بیشتر علاقهمند شدم و گفتم باید به هدفی که دارم تحت هر شرایطی برسم.
حضور در مسابقات بلغارستان سکوی رشدم شد
اولین المپیکی که با ناشنوایان شرکت کردم ۲۰۱۳ بلغارستان بود. اصلا نمیدانستم ناشنوایان هم المپیک دارند به همین خاطر استرس زیادی داشتم که البته سوم شدم. بعد از این که در بلغارستان به جایگاه سومی رسیدم به خودم گفتم در المپیک ترکیه باید به طلا برسم که کسب عنوان قهرمانی دور از دسترس نبود، اما به خاطر ناداوری امتیاز زیادی از من کم کردند و دوباره سوم شدم. در حال حاضر دو مدال برنز در المپیک بلغارستان و ترکیه و دو مدال طلای انفرادی و تیمی المپیک برزیل را در کارنامه خود دارم.
مدال برنز المپیک ترکیه شکست بزرگی برای من بود
در المپیک ترکیه بعد از این که سوم شدم، چون برای طلا مبارزه میکردم خیلی ناراحت شدم و شکست بزرگی برای من بود. واقعا از ادامه مسیر ناامید شده بودم، اما به خودم گفتم باید تلاشم را چند برابر کنم تا به جایگاه بهتری برسم که خدا را شکر بعد از کسب مدال طلا در مسابقات جهانی تهران، توانستم این جایگاه را دوباره در المپیک برزیل تکرار کنم.
همیشه آرزوی کسب مدال طلای المپیک را داشتم
سال ۹۱ که برای اولین بار در مسابقات آسیایی کره جنوبی سوم شدم اصلا تجربه حضور در مسابقات برون مرزی را نداشتم. از همان جا استارت کارم زده شد و به هدف بالاتری فکر میکردم و به خودم میگفتم باید در مسابقات بعدی این که جهانی و یا المپیک باشد باید به مدال طلا دست پیدا کنم. حتی زمانی که به خاطر کرونا امکان اعزام به هیچ تورنمتی را نداشتیم و تمام باشگاهها تعطیل شده بود در خانه با پیگیری تمریناتم تصویرسازی هم انجام میدادم و شرایطم را به گونهای طراحی میکردم که در المپیک برزیل خود را روی سکوی قهرمانی میدیدم. حتی با مربیام استاد نوروزی به دلیل تعطیلی باشگاهها به صورت آنلاین کار میکردم.
موفقیت ورزشیام را مدیون حمایت خانواده و مربیانم میدانم
پدر، مادر و برادرم همیشه مشوق من در تکواندو بودند و مرتب تاکید میکردند تو میتوانی در این رشته به موفقیتهای بزرگی دست پیدا کنی و من به خاطر خوشحالی آنها همیشه سعی میکردم در هر مسابقهای عملکرد بهتری نسبت به قبل داشته باشم و به آنها قول کسب مدال طلا را میدادم. در مسابقات جهانی که سال گذشته به میزبانی ایران برگزار شد، با کسب ۳ مدال طلا باعث افتخار خانواده و شهرستان میانشهر استان فارس شدم. بعد از جهانی تلاش خود را چند برابر کردم و به خودم این قول را دادم که باید به سختی رقابت کنم تا به مدال طلای المپیک نیز برسم. با وجود این که هزینهی ایاب و ذهاب، مکمل و... برای من سنگین بود اما با حمایت خانوادهام و مربیانم از جمله استاد مددخانی، نوروزی و.. توانستم مسیر را به خوبی پیش بروم. حتی مربی روانشناس نیز با من صحبت کرد که پس از کسب مدال طلای جهانی باید در المپیک نیز طلا کسب کنی و این قول را به خودم دادم که حتما با طلا از المپیک برخواهم گشت. برای دستیابی به هدفم خیلی تلاش کردم و مرتب مسابقات را تصویرسازی میکردم. با وجود این که مسیر طولانی را برای رسیدن به برزیل تحمل کردم اما با انرژی مثبتی که مربیانم به من میدادند، سختیها را به جان خریدم و فقط به طلای المپیک فکر میکردم.
بعد از کسب مدال طلا المپیک فقط گریه میکردم
بعد از کسب مدال طلای المپیک برزیل وقتی روی سکو قرار گرفتم فقط گریه میکردم و حس بسیار خوبی داشتم که بالاخره زحماتم نتیجه داد. در جهانی تصور طلا داشتم اما اصلا فکر نمیکردم در المپیک نیز به مدال طلا دست پیدا کنم و زمانی که روی سکو ایستادم به تمام سختیهایی که از دوران کودکی تا لحظه کسب مدال طلا المپیک کشیدم فکر میکردم که حس قشنگی بود.
برای پیگیری تمریناتم شرایط سختی را تحمل کردم
از بچگی سختیهای زیادی کشیدم چون میان شهر استان فارس زندگی میکنم برای انجام تمرینات تکواندو زیر نظر استاد نوروزی مجبور بودم مسیر طولانی را از میان شهر تا فسا طی کنم. خانوادهام از نظر مالی شرایط خوبی نداشتند و پدرم برای گذران زندگی مرتب از جاهای مختلف پول قرض میگرفت. حتی بعضی وقتها پول نداشتم که از میان شهر تا فسا را که تقریبا ۳ ساعت راه بود سوار ماشین شوم. آن زمان خوابگاه میدادند اما شرایط من برای گرفتن خوابگاه سخت بود. بعد از این که پاداش مسابقات جهانی و دو المپیک ترکیه و بلغارستان را گرفتم برای خودم یک ماشین خریدم و یک سوئیت در شیراز اجاره کردم تا بدون دغدغه تمریناتم را پیگیری کنم.
ماهی ۹۰۰ هزار تومان از صندوق حمایت از قهرمانان دریافت میکنم
ماهی ۹۰۰ هزار تومان از صندوق حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان ورزشی دریافت میکنم. اوایل این مبلغ چیزی حدود ۹۶ هزار تومان بود که کم کم زیاد شد و به ۹۰۰ هزار تومان رسید.
نام یکی از خیابانهای میانشهر به اسم من است
مسوولین شهر میانشهر همیشه پشتیبان من هستند و حتی نام یکی از خیابانهای میانشهر را به اسم من نامگذاری کردند. اما شهرستان فسا آن طور که باید حمایت کنند حمایت لازم را از من ندارند و تنها پس از هر بار موفقیت در مسابقات جهانی و المپیک سعی میکنند با دادن کارت هدیه از من تجلیل به عمل آورند. در حالی که مشکل اصلی من بحث استخدام است که تا امروز اداره کل ورزش و جوانان استان فارس با وجود پیگیریهای زیاد هیچ اقدامی انجام نداده و توجه خاصی به این موضوع نمیکنند.
۱۲سال است که برای استخدام در آموزش و پرورش تلاش میکنم
با وجود این که دو مدال برنز المپیک بلغارستان، ترکیه و دو مدال طلای المپیک برزیل، دو مدال برنز بازیهای آسیایی ۲۰۱۲ کره جنوبی، ۲۰۱۵ تایوان و مدال طلا مسابقات جهانی و مدال طلا انفرادی و نقره تیمی در مسابقات جهانی ناشنوایان مجازی (آنلاین) در رشته پومسه را در کارنامه خود دارم ، ۱۲ سال است که برای استخدام در آموزش و پرورش تلاش میکنم که متاسفانه تا به امروز نتیجهای حاصل نشده است.
حتی از طریق اداره کل ورزش و جوانان استان فارس و وزارت ورزش و جوانان نیز این موضوع را پیگیری کردم که به من گفتند امکان استخدام ورزشکاران ناشنوا در آموزش و پرورش وجود ندارد. مدالآوران ناشنوا وقتی این موضوع را فهمیدند خیلی ناراحت شدند و دلشان شکست. واقعا نمی دانم چرا ورزشکاران ناشنوا شرایط استخدام در آموزش و پرورش را ندارند.
به جز پاداش، در پوشش رسانهای نیز ناشنوایان مظلوم واقع شدهاند
در المپیک بلغارستان و ترکیه که به مدال برنز رسیدم پاداش مدال آوران ناشنوا حدود ۲۰ درصد بود و پاداش خاصی دریافت نمیکردیم. اما امسال که در المپیک برزیل شرکت کردیم پاداش مدال آوران از ۲۰ درصد تا ۶۰ درصد افراد سالم افزایش پیدا کرده بود. ما همیشه نسبت به موضوع پاداش مدال آوران ناشنوا انتقاد داشتیم و میگفتیم چه فرقی بین مدال آوران شنوا و ناشنوا از لحاظ پاداش و استخدام وجود دارد و باید یکسان سازی صورت بگیرد. حتی در پوشش رسانهای نیز ناشنوایان مظلوم واقع شدهاند و هیچ وقت رسانهها آن پوششی که از مسابقات افراد شنوا دارند را نسبت به رقابتهای ناشنوایان ندارند و بهای لازم را نمیدهند و دیده نمی شویم. البته فدراسیون خیلی تلاش کرد که ما تحت پوشش کمیته ملی پارالمپیک قرار بگیریم اما فدراسیون جهانی موافقت نکرد.
دوست دارم با استخدام در جایی پشتیبان خانواده باشم
دوست دارم در آینده شغل مناسب و برای خودم خانه مستقل داشته باشم و در زندگی به آرامش برسم. در زندگی همیشه مدیون پدر و مادرم هستم و دست و پای آنها را میبوسم. چون همیشه در کنارم بودند و من را حمایت کردند. دوست دارم با استخدام در جایی بتوانم مستقل شوم و پشتیبان خانوادهام باشم و زحماتشان را تا حدودی جبران کنم، هر چند الان نیز تا جایی که بتوانم کمکشان میکنم و دستشان را میگیرم.
مادرم اولین فردی بود که بعد از طلای المپیک به او زنگ زدم
بعد از کسب مدال طلای تکواندو در المپیک برزیل، به مربیانم گفتم موبایلم را بدهید باید اول به پدر و مادرم زنگ بزنم تا آنها را خوشحال کنم. ابتدا به مادرم زنگ زدم و گفتم؛ مادر جان طلا گرفتم این قدر خوشحال شد و حس خوبی داشت که تصور آن سخت است. من ارتباط بسیار خوبی با مادرم دارم و همیشه حامی من بوده و هست.
مربی تکواندوی شنوا و ناشنوایان هستم
مربی تکواندوی افراد شنوا و ناشنوا در میانشهر و فسا در استان فارس هستم، الان کلاسهایم به صورت خصوصی است اما بعد از تعطیلات نوروز تصمیم دارم به صورت عمومی نیز در فسا آموزش داشته باشم. چون کم شنوا هستم برای بچههای ناشنوا کلاسها به صورت رایگان است، اما از بچههای شنوا هزینه میگیرم.
استخدام بزرگترین مشکل من است
تنها مشکل من استخدام است که متاسفانه ۱۲ سال است به طور مرتب پیگیر کار هستم. اگر جایی استخدام شوم دیگر مشکلی ندارم. البته به جز آموزش و پرورش هر کجای دیگر نیز باشد حاضرم کار کنم.
کسب مدال طلای المپیک بزرگترین آرزوی من بود
این که در المپیک برزیل توانستم برای اولین بار در تکواندو به مدال طلا دست پیدا کنم، بزرگترین آرزوی من بود که به آن دست پیدا کردم. سعی دارم در مسابقات جهانی سال آینده در کرواسی نیز دوباره بر سکوی قهرمانی قرار بگیرم و سپس کم کم خود را برای المپیک بعدی آماده کنم. البته تا جایی که بتوانم دوست دارم ورزش حرفه ای را ادامه دهم.
دوست دارم مربی تیم ملی تکواندو ناشنوایان باشم
اگر زمانی بخواهم ورزش حرفهای را کنار بگذارم، دوست دارم مربی تیم ملی تکواندوی ناشنوایان شوم و به آنها آموزش بدهم.
ناشنوایان از نگاه تمسخرآمیز برخی مردم رنج میبرند
هیچ وقت از نگاه تمسخرآمیز مردم زمانی که با یک ناشنوا صحبت میکنم ناراحت نمیشوم. اوایل از نگاه مردم ناراحت میشدم و تصور میکردم که من را مسخره میکنند و به صراحت میگفتم ما را مسخره نکنید. خیلی از ناشنوایان از این گونه نگاه ها رنج میبردند، حتی به برخی میگفتم این گونه رفتارها درست نیست و سرنوشت ما این گونه رقم خورده و خدا ما را به این شکل آفریده نباید مورد تمسخر دیگران قرار بگیریم. هرچند دیگر نسبت به نگاهها بیتفاوت شدم.
به عنوان کاپیتان تیم ملی همیشه حامی سایر تکواندوکاران هستم
چون کم شنوا هستم در خیلی از جاها به عنوان کاپیتان تیم به سایر ناشنوایان کمک کردم و خیلی از حرفها را که متوجه نمیشوند به آنها لب خوانی میکنم تا مشکل آنها برطرف شود. حتی به زبان بینالمللی ناشنوایان نیز تا حدودی تسلط دارم و در مسابقات میتوانم به راحتی با ورزشکاران سایر کشورها ارتباط برقرار کنم.
هیچ یک از مسوولین ورزش برای استخدام من اقدامی انجام نداده است
زمانی که استاندار استان فارس برای بازدید از میانشهر آمده بود وقتی متوجه شد من قهرمان المپیک ناشنوایان هستم به من کارت هدیه داد که من به او گفتم دادن کارت هدیه چه فایدهای دارد مهم مشکل استخدام من است که حل شود. دادن کارت هدیه مشکل من را برطرف نمیکند. به او گفتم به جای کارت هدیه موضوع استخدام من را در شهرستان فسا پیگیری کند که متاسفانه هیچ مسوولی در این زمینه تا به امروز اقدامی انجام نداده است.
دوران فراغت موسیقی گوش میدهم
در دوران فراغت دوست دارم موسیقی گوش کنم، بیشتر آهنگهای رضا شیری که با خواهرش مونا شیری که دوست نزدیک من در تکواندوی ناشنوایان است را گوش میدهم و ترجیح میدهم آهنگهای شاد گوش دهم. عاشق مسافرت هستم و دفتری دارم که دلنوشتههایم و هر اتفاقی که طی روز میافتد را در آن مینویسم. حتی برنامههایی که قرار است انجام دهم را در دفتر مینویسم تا فراموش نکنم. البته اگر فرصتی پیش بیاید تلویزیون هم نگاه میکنم.