جایگاه ائمه‌اطهار (ع) در نهج‌ا‌لبلاغه
هادی رستگار مقدم

امام‌علی (ع) بعد از رحلت شهادت‌گونه رسول اکرم (ص) تلاش فراوان کردند که حق ولایت و جانشینی پیامبر اعظم (ع) را به‌دست گیرند، ولی شورای مصلحت‌اندیش آن دوران، پس از سه دوره خفقان، این حق را از ایشان سلب کردند و خود بر مقام جانشینی پیامبر (ص) تکیه زدند، اما پس از کشته شدن خلیفه سوم، وقتی مردم به‌سمت حضرت برگشتند، امام‌علی (ع) از قبول این پیشنهاد سر باز زدند.

حال این سؤال پیش می‌آید که چرا در سه دوره خلفا، ایشان برای گرفتن حق جانشینی خود تلاش کردند، اما اکنون که مردم برای بیعت با ایشان هجوم آورده بودند، از قبول آن سر باز می‌زدند؟

بر اساس یافته‌های تاریخی و نیز سخنان امام‌علی (ع) در نهج‌البلاغه، چنین به‌نظر می‌رسد که، چون مقام امامت و ولایت که پیامبر اکرم (ص) در غدیر اعلام کرده بودند، در حاشیه قرار گرفت و آن مقام، رفته‌رفته در جامعه مسلمانان آن روزگار رنگ باخت و به‌جای آن بحث حکومت پیش آمده بود، پس از بیعت مردم با علی (ع)، حضرت بسیار تلاش می‌کردند که مقام و رتبه خود و خاندان خویش را به مردم بشناسانند و مقام امامت و ولایت را احیا کنند.

ایشان در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه، درباره خود و خاندان پیامبر (ص) می‌فرمایند: «تبار او، پایگاه راز اویند و پناهگاه امر او و گنجینه دانش او و مرجع حکمت‌هاى او و مخزن کتاب‌هاى او و کوه‌هاى دین او. خمیدگى پشت دین او به یارى آنان، راست شد و دلهره‌‏اى که دین از بیم شکست داشت، به یاورى آنان ازمیان رفت». (خطبه/۲)

و در ادامه بیان کردند: «هیچ‌یک از مردم این امت، با تبار محمد (ص) سنجیدنى نیست و فردی که نعمت آل‌محمد (ص) بر او نثار مى‌شود، هرگز با آل‌محمد (ص) یکسان و برابر نیست؛ آنانند پایه دین و ستون یقین. تندرو به‌سوى آنان بازمی‌گردد و کندرو به آنان می‌پیوندد. ویژگی‌هاى حق ولایت مخصوص آنان است و وصیت و وراثت در آنان. اکنون آن هنگام است که حق به اهل حق بازگشته است و به فردی انتقال یافته است که از او منعکس شده بود». (خطبه/۲).

یعنی حق از ایشان ربوده شده بود. امام‌علی (ع) مقام و موقعیت خود و خاندان خود را چنین معرفی و به مردم گوشزد می‌کنند که این جایگاه خاص ولایت بعد رسول خدا (ص) باید دراختیار ایشان قرار می‌گرفت و می‌فرمایند: «به نور وجود ما در تیر‏گى راه یافتید و به بلندترین پایه برآمدید و به یارى ما از شب تاریک به سپیده روشن درآمدید. گران باد گوشى که بانگ بلند پند را درنیابد! آن فرد که بانگ رسا، گوش او را گران ساخته باشد، چگونه آواى نرم و آرام را تواند شنید؟ سنگین باد آن دل که گرفتگى و تنگى، آن را رها نسازد!» (خطبه/۴).

سپس از روی آوردن مردم به مقام و موقعیت امام‌علی (ع) و خاندانش ابراز ناخرسندی می‌کنند و گله‌مندانه، موقعیت مردم را در حکومت‌های بعد از خود چنین می‌فرمایند: «چنان سخت درهم آمیخته و چندان غربال شوید و، چون در ظرف دیگ با یکدیگر ترکیب شوید، چندان به زیرورو درآیید که درمیان شما، ناکس‏‌ترین مردم سرور شود و سرور، ناکس‌‏ترین مردم.

آن‌هایی که در روزگار گذشته واپس مانده بودند، پیش افتند و پیشگامانى که پیش افتاده بودند، واپس مانند». (خطبه/۱۶)؛ و بعد در خطبه‌ای دیگر چنان ناامیدانه به مردم روزگار خود می‌نگرند که تنها خاندان خود را می‌بینند و آنان را عارف در خود می‌دانند؛ زیرا تنها آنان بودند که از ایشان پیروی کردند و ایشان را یاری رساندند و سخن پیامبر (ص) خود را ارج نهادند.

ایشان درباره این واقعیت می‌فرمایند: «پس آن‌گاه نگریستم و دیدم جز خاندان خویشم یاورى نیست و مرگ را بر آنان روا نمی‌‏داشتم». (خطبه/۲۶) و بعد بر انصار چنین استدلال کرده، می‌فرمایند: «وقتى پس از رحلت

رسول‌ا... (ص) اخبار ثقیفه به آگاهى امیرمؤمنان رسید، انصار چه گفتند؟ انصار گفتند امیرى از ما و امیرى از شما منصوب شود. مولا (ع) فرمود: پس چرا دربرابر آنان این حجت را نیاوردید که رسول‌ا... (ص) وصیت فرمود درباره نیکوکاران انصار، نیکویى کنید و از بدکردارانشان درگذرید؟ گفتند: در این سخن چه برهان و حجتى است؟

پس مولا (ع) فرمود: اگر خلافت حق ایشان بود، رسول مکرم (ص) آنان را توصیه نمی‌فرمود. جناب امیر (ع) پرسید: قریش چه گفتند؟ پاسخ دادند: حجت آنان این بود که آنان شجره رسول‌ا... (ص) هستند، پس امیرمؤمنان (ع) گفت: درخت را دستاویز و دلیل خود قرار دادند و ثمره آن را تباه کردند». (خطبه/۶۷).

این بخشی از تلاش‌های جناب امیرمؤمنان (ع) برای اثبات مقام ولایت و امامت خودشان بود، درحالی‌که خلفای پیشین، مقام ولایت و امامت را زدودند و مسئله خلافت را مطرح کردند تا یاد و نامی از ولایت و امامت و حتی واقعه غدیر باقی نماند.