فراموشی، درد یا مرهم
ضحی زردکانلو

سال‌ها بعد درباره سال‌های کرونا درست مثل سال‌های وبا و طاعون و... بیشتر سخن به میان می‌آید. در لابه لای اوراق ادبیات، شیمی، تاریخ و ... آن هم وقتی که مردگان یکان یکان فراموش شدند و نامی از ایشان باقی نماند.

رسالت زمان، تزریق فراموشی است، شاید مثل همین واکسن‌هایی که به ما تزریق شد پس از کوویدی که به خوردمان رفت و در هزاران جا از عوارضشان نوشتند.

عوارضی که حالا و حین نوشتن فراموششان کردم! به جز عارضه فراموشی اش را!
عارضه‌ای که نام‌ها را از هارد حافظه ام پاک کرده و مصیبت شده پیدا کردنشان در حافظه هوشمند تلفن همراهم. بدتر از آن دیدار‌های تصادفی است! صدای زنانه رفیق یا بهتر بگویم آشنای دوری را می‌شنو م که می‌گوید: سلام ضحی!
و من این جور وقت‌ها یک نام مشترک دارم برای تمامشان! عزیزم! و بعد هجمه حبس شدگی در حس پیری!

اما عجیب هنوز نام قربانیان این بلای بی همه چیز جمجمه ام را می‌جورد. نامدارانی مثل بدرالزمان غریب، خسرو سینایی، اکبر عالمی، چنگیز جلیلوند، سعید تشکری، اصغر کفشچیان مقدم، عزت ا... مهرآوران، کامبیز درمبخش، پرویز پورحسینی، کامبوزیا پرتوی، مهرداد میناوند، علی انصاریان، محمود یاوری؛ و ... هزاران نام دیگر که نمی‌گنجد در این مقال!

این حرف‌ها همه از اخباری آب می‌خورد که نوشته اند التهاب مغز در افراد مبتلا به کووید ۱۹ و البته قربانیان این ویروس، مشابه التهاب مشاهده شده در مغز بیمارانی بوده که بر اثر ابتلا به آلزایمر و پارکینسون جان به جان آفرین تسلیم کرده اند؛ و البته ناگفته نماند که بی هیچ دلیل متقن و محکمی، وقتی موضوع فراموشی را با اطرافیانم درمیان می‌گذارم واکنش‌ها همذات پنداری است و اینکه ماهم به همین درد دچاریم! حالا کاری ندارم که چقدر تلقین در این میانه نقش دارد؟

اما فراموشی درد دارد یک وقت‌هایی و یک وقت‌هایی خودش مرهم می‌شود، درمان می‌شود که برای من درمان بوده بیشتر! شما کدام مدلش را اغلب تجربه کرده اید؟