شعر کودک | راز

راز کوچولویی
بود توی دستم
مشت خود را محکم
قفل کردم بستم

رمز آن را اما
خواهرم پیدا کرد
قلقلک‌های او
مشت من را وا کرد

یک ملخ از مشتم
پر زد و بالا رفت
جیغ خواهر جانم
تا ته دنیا رفت

 

لیلا خیامی