خاطرات روزهای کرونایی (۳۲) / جمعه ۱۵ فروردین ۹۹

سید محمدعلی ابطحی| امروز با آقای خاتمی تلفنی و طولانی صحبت کردم. بیشتر حس کردم دلم برای دیدنش تنگ شده.
از هر دری سخنی بود. از آینده دنیا، وضع فعلی، دنیای پسا کرونا،مسایل خانوادگی، خلاصه اینکه دنیا از دست در رفته است. مهم این بود که رییس سالم و خوب بود. می‌گفت تو این مدت نه کسی آمده و نه جایی رفته. خیالم راحت شد.
اول‌های کرونا یکی از جوک‌ها این بود که حواستان جمع باشد. کرونا که تمام شود، ماه رمضان می‌رسد. رمضان دارد می‌رسد و کرونا نرفت. کتاب قدیمی و معروف حاجی بابای اصفهانی را در این ایام بخوانید. من دوبار خوانده‌ام. یک جایش نوشته ماه رمضان در پیش است و ملایان در این ماه…می‌شوند. من مرد روزه نیستم. قلیان ممد حیات است و شراب مفرح ذات. به بهانه فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ از مشهد بیرون زدم. تا به صفای خاطر روزه را بخورم. زبان طنز کم‌نظیری دارد. ولی واقعا ماه رمضان را دوست دارم. هم روزه‌اش. هم دعاهایش و هم افطاری‌هایش.
کشتی‌های پر مسافر روی آب‌ها سرگردان. پروازها متوقف. دنیا خزیده در خانه‌ها. نگاه‌ها به بیمارستان و قبرستان‌ها. دلهره فراگیر. اقتصاد به هم ریخته. بیکاری و فقر در انتظار. رهبران دنیا گیج و حیران. این تابلویی است که می‌بینیم. تا اصل واقعیت چه باشد. در این بین روس‌ها هم همین جور فکر می‌کنند آیا؟
سالگرد دوست نازنینم آقای رمضانی رییس دفتر آقای خاتمی بود. به خانواده‌اش زنگ زدم. چه مرد خوبی بود به خدا.
برای آقای علی لاریجانی هم دعا می‌کنیم. کرونا گرفته است. حالا خوب است بعد کرونا کرکره مجلس کلا پایین است و مردم هم احساس کمبود نمی‌کنند. آقای لاریجانی جبران می‌کرد. این قدر این ور و اون ور رفت توی این ایام تا کرونایی شد.
ای کاش کرونا می‌گرفتم تو رو نمی‌گرفتم. می‌گویند یکی از دیالوگ‌های رایج توی خانه‌هاست. زشته نگید.
باور می‌کنید این قدر علما عزیز بشوند؟ خیلی‌ها دلشان برای حضرات آیات مدرس و فضل الله نوری و اشرفی اصفهانی و کاشانی تنگ بشه؟ شهید صدر را که نگو. تهش می‌خورد به اندرزگو و دور دور.
تا فردا