یادکرد خاطره‌فراموش‌نشدنی
تیرماه۴۷ بود که خبر قبولی در کنکور و قبول شدن در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد به گوشم رسید، اما این خبر به اندازه خبر شادروان یزدانیان هیجان‌زده‌ام نکرد که می‌گفت استاد محمدتقی شریعتی به همراه آیت‌ا... سیدمحمود طالقانی (که آن موقع در مشهد بودند)، برای شرکت در جلسه تفسیر قرآن امشب به منزل شما می‌آیند. با استاد محمدتقی شریعتی در دوران دبیرستان در کانون نشر حقایق، الفت دیرینه داشتم و اکنون که از تهران به مشهد آمده بودند و این بار در معیت آیت‌ا... سیدمحمود طالقانی آن هم دیدار در منزل پدری، بسیار شوق‌انگیز بود. باید بگویم که شوق و هیجان دیدار این دو بزرگوار و دوستان کانون نشر حقایق اسلامی آن هم در منزل خودمان آن‌قدر زیاد بود که لذت قبولی در کنکور را از یادم برد. اکنون که به آن سال‌های دور می‌اندیشم، چهره صمیمی مردی را به خاطر می‌آورم که در بحبوحه جوانی من و هم‌نسلانم زندگی‌اش را وقف ترویج و پرورش افکار و عقاید اسلامی پاک و منزه از خرافات کرده بود. استاد محمدتقی شریعتی در آن سال‌هایی که عقاید الحادی و خرافات مذهبی توامان نسل جوان را نشانه گرفته بود، به میدان آمد و سالیان دراز خون دلی خورد تا توانست گلی حاصل کند. گلی که از لطافت و بوی خوش آن، دل‌های زیادی و سالیان متمادی نسل‌های پیاپی بهره‌ها بردند تا تبدیل به گلستانی شد. این بوی خوش علاوه بر پهنه خراسان، تهران و دیگر شهر‌ها را درنوردید و از تاثیرات آن حسینیه ارشاد تهران پاگرفت و در وجود آمد تا هنگامی که فرزند برومندش، دکتر علی شریعتی، به تهران تبعید شد و ادامه راه پدر را در حسینیه ارشاد به‌عهده گرفت. من اکنون که در طول این همه سال از بد حادثه جان به در برده‌ام، وقتی در آستانه کهولت و کهنسالی خاطرات جوانی خود را می‌کاوم، برای مردانی نظیر استاد محمدتقی شریعتی احترام بسیاری قائلم و به روح بزرگش درود می‌فرستم و یاد و خاطره‌اش را گرامی می‌دارم، زیرا اولین بار در اثر تعلیمات و آموزش‌های سقراط‌گونه‌اش، شک کردن به باور‌ها و عقایدم را آموخت و این موهبت بزرگی بود که در سراسر زندگی‌ام به کار آمد.