این روز‌های وسواسی ناتمام
چشم‌ها را ببندیم و به گذشته‌های نه چندان دور برویم؛ اینکه خیلی روزها، ماه‌ها و سال‌ها برای خیلی از ما این مسئله اتفاق افتاده بود؛ از صبح تا شب، به جز چند باری که از سرویس بهداشتی استفاده می‌کردیم، در طول روز هیچ گاه دست و صورت‌ها را نمی‌شستیم. صبحانه را که می‌خوردیم، می‌زدیم بیرون تا شب، اگر برای تعمیر ماشین به تعمیرگاه می‌رفتیم، اگر با گچ و تخته سر‌و‌کار داشتیم، اگر میز و خودکار و رایانه و توپ و چمن و هرچیز دیگری هم که راسته کارمان بود، باز هم از شستن دست ابا داشتیم. اصلا انگار با این روش استریل شده بودیم. از مریضی هم خبری نبود. روح و روانمان هم آسوده بود و نگرانی‌ای از امکان بروز بیماری نداشتیم. حالا چشم‌ها را باز کنیم. در مخمسه‌ای گرفتار شده‌ایم که الکل، ضدعفونی‌کننده دست، ماسک، دست‌کش لاتکس و پلاستیکی یکی از شبه‌الگو‌های تثبیت‌شده رفتار روزمره ما شده است. اصلا اگر نباشد و نداشته باشیم، دیگران ترجیح می‌دهند از ترس بیماری و ابتلا، از ما دوری کنند و فاصله بگیرند. رفتار‌های وسواس‌گونه این روز‌ها حتی به همین تحریریه روزنامه شهرآرا هم کشیده شده است و البته به تحریریه خیلی از رسانه‌های دیگر. همکارانی را می‌بینم که صبح از راه می‌رسند و یک دور کامل صفحه کلید، مانیتور، میز، کیس، تلفن و روی میز را ضدعفونی می‌کنند. هربار که با یک مسئول تماس می‌گیرند، قبل و بعد از تماس یک بار با اسپری الکل یا ضدعفونی‌کننده تلفنشان را نوازش می‌دهند. آب که می‌خورند دست‌ها را ضدعفونی می‌کنند، بلند می‌شوند و می‌نشینند، دوباره ضد‌عفونی می‌کنند. این رویه البته تقریبا همه‌جا هست و دردی است که من و خیلی از همکاران و شهروندان دیگر هم در خانه یا محیط کار به آن مبتلا هستیم. خودم وقتی از راه به خانه می‌رسم، دم در باید بمانم تا یک دور کامل ضد‌عفونی شوم، بعد لباس‌هایم داخل کاور برود و به دورترین نقطه خانه (حمام) منتقل شود و بعد باید ۱۵ دقیقه در سرویس بهداشتی دست و صورت را بشویم، آب نمک قرقره کنم و دهان‌شویه استفاده کنم تا مجوز حضور در پذیرایی یا اتاق را داشته باشم. تازه بعد از آن هم تا چند ساعت پسرم اجازه نزدیک شدن به من را ندارد و اواخر شب می‌تواند برای تماشای سریال روی مبل کنارم بنشیند. مشابه این‌ها را همه ما این روز‌ها داریم تجربه می‌کنیم و چیز عجیبی نیست. جامعه ما که با سیستم هر چه پیش آید خوش آید پیش می‌رفت، این روز‌ها حداقل در بهداشت فردی برای خیلی‌ها به ثبات وسواس گونه‌ای رسیده است که ناچاریم آن را بپذیریم. روزگاری از شدت بی‌نظمی و جدایی از بهداشت، هرکس که مثل ما نبود از ما نبود و امروز هرکس الگو‌های بهداشت وسواس‌گونه کرونایی را نپذیرد از ما جداست. ترس عمومی‌مان هم این است که با عاقبت نامعلوم حضور کرونا در کشور، این وسواس به خیلی از چارچوب‌های زندگی شخصی‌مان هم سرایت کند.