رنج‌نامه‌ محیط بانی که پایش قطع شد/ مگر چه کردم جز خدمت به کبوتری که لانه نداشت؟

به گزارش شهرآرانیوز، خبر کوتاه اما تلخ است. بسیار این جمله به گوشمان رسیده که طبیعت قربانی گرفت ولی این بار عکس این قضیه افتاد. حامی طبیعت برای دفاع از محیط زیست قربانی شد.

یورش مسلحانه به طبیعت جاندار و بی دفاع

یک ماه پیش سوداگران طبیعت مسلحانه به پاسگاه محیط بانی یورش برده و چهره سبز طبیعت را خونین کردند. اواخر فروردین‌ماه ۴ فرد مهاجم نقابدار به صورت مسلحانه به علت نامعلومی به پاسگاه محیط بانی اداره حفاظت محیط زیست در نزدیکی روستای دو پیران در بخش مرکزی این شهرستان حمله کردند. 
کنار پاسگاه محیط بانی یک زنبوردار در حال فعالیت بود. مجرمان با طناب دست و پای زنبوردار را بستند و از خودروی مدل تیگو اروندی او برای این حمله استفاده کردند. 

دفاع جانانه محیط‌بان و ناکام ماندن متجاوزان به طبیعت

این متجاوزین پس از حمله به این پاسگاه محیط بانی، سید امین هادی‌پور محیط بان ۳۷ ساله این اداره را با اسلحه شکاری از ناحیه پا مصدوم و از منطقه متواری شدند، اما موفق به سرقت خودروی زنبوردار نشدند.

سید امین هادی‌پور محیط‌بان شهر گتوند زادگاه قیصر امین پور با ۵ سال سابقه محیط‌بانی، فروردین ۹۹ با افرادی که قصد حمله به پاسگاه محیط‌بانی منطقه گُتوند در خوزستان را داشتند درگیر و از ناحیه پا به شدت آسیب دید.

اعزام محیط بان گتوندی برای درمان به تهران

محیط‌بان جسور پس از حادثه به بیمارستانی در اهواز منتقل شد و پس از آن برای ادامه درمان به تهران اعزام شد. یک ماه در تهران بستری و کار مداوا ادامه داشت تا اینکه پس از یک ماه تیم درمان به این نتیجه رسید که برای حفظ جانش باید پای وی از زانو قطع شود.


آنچه در ادامه می‌آید، رنج‌نامه‌ای است که این محیط‌بان نوشته است.

دیشب شب سختی بود، بعد از یک ماه تلاش برای حفظ پایم و تحمل درد کمر خم کن، دیروز برای همیشه رفت، خواب به چشمانم نیامد، این‌یک ماه به‌سرعت از جلوی چشمانم رد شد، آن شب تاریک و شوم برای همیشه در خاطرم ماند.

ضاربانی که به ناقص کردن بسنده نکردن و با ضربات سنگین بر پیکرم مرا تهدید به مرگ کردن، اسلحه بر شقیقه‌ام گذاشتن تا تن به خواسته‌هایشان بدهم که ندادم، آن لحظات چه سخت بود، زمان چه کند می‌گذشت، اما دیشب به‌مراتب از شب حادثه بدتر بود، دیشب سخت گذشت؛ تلخ همراه با درد، باورم نمی‌شد که پایم را از من گرفتن، من محیط‌بانم، پا برای من حکم بال را دارد برای پرنده، کودکیم به یادم آمد.

مرحوم پدرم که همیشه می‌گفت کارت خطر دارد و من ترس دارم، واهمه دارم، بهتر که نبود تا این روز‌ها را ببیند، در خواب هم نمی‌دیدم که... هنوز هم باور ندارم، من ماندم و افسوس و دردی جانکاه که بر روی قلبم سنگینی می‌کند، شاید اگر لحظه‌ای خودتان را جای من بگذارید مرا درک کنید...

آخر به چه گناهی باید ناقص شوم، مگر چه کردم جز خدمت به کبوتری که لانه نداشت به کَلی که گرسنه بود و با چشم‌های معصومش طلب غذا می‌کرد، به گُلی که زیر صخره روئیده بود و آب می‌خواست... حقم نبود خدا...