داستان کودک | نذری که برآورده شد

مرجان زارع - خیلی وقت‌ها برای اینکه مشکلمان حل شود یا همه‌چیز به‌خوبی و خوشی انجام شود، نذر می‌کنیم و از خدا می‌خواهیم همه‌چیز را روبه‌راه کند. مهدیه هم دلش می‌خواست خواهرکوچولویش به خوبی و خوشی به دنیا بیاید.

مهدیه نشسته بود گوشه‌ی تختخوابش و با خودش فکر می‌کرد. ته دلش یک کوچولو هم نگران بود. مادر‌بزرگ تا آمد به اتاق و او را دید، لبخندی زد و پرسید: «چی شده مهدیه‌جان، نکنه کشتی‌هات غرق شدن؟!»

مهدیه لبخندی زورکی زد و گفت: «نه، من اصلاً کشتی ندارم که غرق شود.» مادر‌بزرگ فکری کرد و دوباره پرسید: «پس چی شده مادرجان؟ نکنه از آمدن نی‌نی ناراحتی!»

مهدیه دوباره لبخندی زد و جواب داد: «اصلاً هم این‌طور نیست! فقط کمی برایش نگرانم. برای مامان هم همین‌طور.» سپس همان‌طور که از روی تختخواب پایین می‌آمد و سمت مادر‌بزرگ می‌رفت، گفت: «مادر‌بزرگ، به‌نظرتان خواهرکوچولو به‌سلامتی به دنیا می‌آید؟»

مادر‌بزرگ با مهربانی دستی به سر مهدیه کشید و گفت: «معلوم است دختر گلم. خدا مواظب مادرت و خواهرکوچولو هست.» بعد فکری کرد و ادامه داد: «خب، به‌نظرم اگر دوست داری، بد نیست برای سلامتی‌شان یک نذر کوچولو بکنی.»

مهدیه که از فکر مادر‌بزرگ خوشش آمده بود، گفت: «وای! چه فکر خوبی. مانند وقت‌هایی که شما نذر می‌کنید.» مادربزرگ سرش را تکان داد و لبخند زد. خیلی زود مهدیه تصمیمش را گرفت.

تصمیم گرفت برای سلامتی مامان و خواهرکوچولو یک نذر کوچولو بکند و نذر کرد اگر خواهرکوچولو به‌سلامتی به دنیا بیاید، در ایام ولادت حضرت زهرا(س) برای همه‌ی بچه‌های کلاسشان ساندویچ نان و پنیر و سبزی درست کند و شنبه که مدرسه رفت، به مدرسه ببرد.

قرار شد مادر‌بزرگ هم در درست‌کردن ساندویچ‌ها کمکش کند. خیلی نگذشته بود که بابا از بیمارستان تلفن کرد و یک خبر خوب داد. خواهرکوچولو به‌سلامتی به دنیا آمده بود.

حال مامان هم خوب بود. بابا از پشت گوشی گفت: «مهدیه‌جان، تا فردا که خواهرکوچولو و مامان به خانه بر‌می‌گردند، می‌خواهی یک اسم قشنگ هم برای خواهرت انتخاب کنی؟»

مهدیه با هیجان گفت: «قبلاً فکرش را کرده‌ام، نگران نباشید! یک اسم قشنگ انتخاب کرده‌ام. اسمش را می‌گذاریم محدثه.» بابا که حسابی از این اسم خوشش آمده بود، گفت: «واقعاً اسم قشنگی است.

مطمئنم مامان هم خوشش می‌آید. این اسم از لقب‌های حضرت‌فاطمه‌(س) است. انتخابت خیلی قشنگ است.» بعد خداحافظی کرد و قول داد برود نظر مامان را درباره‌ی این اسم بپرسد.

مهدیه که تقریباً مطمئن بود مامان از اسم محدثه خوشش می‌آید و قبول می‌کند اسم خواهرکوچولو محدثه باشد، خوش‌حال بالا و پایین پرید و شادی کرد. بعد هم دوید سمت اتاقش تا آنجا را برای آمدن خواهرکوچولو مرتب کند.