تاریخ اسلام آمیخته از داستانهای درسآموز و عبرتهایی است که برای زمانه امروز ما مصداق دارد. در تاریخ اسلام، زندگینامه شخصیتی به نام «ابومسلم خراسانی» مطرح است که به اسم اهلبیت(ع) قیام کرد، شاید دهها هزار نفر را هم کشت و بنیامیه را ساقط کرد، اما همه میدانیم که قیام خونین خود ختم به رویکار آمدن بنیعباس شد که اگر بگوییم مظالم بیشتری نسبت به بنیامیه در حق اهلبیت(ع) روا کردند، گزاف نگفتهایم؛ حتی در شرح اوصاف ابومسلم خراسانی آمده که بهصراحت ادعا میکرد به خونخواهی ابناءالرسول(ص) پرچم قیام برافراشته و زمانی هم رسید که به امام صادق(ع) نامه نوشت که ما شرایط را برای قدرت شما فراهم کردهایم، اما در پاسخ به او، حضرت فرمود «ما اَنتَ مِن رِجالی وَ لَا الزَّمانُ زَمانی» یعنی تو از یاران من نیستی و زمانه نیز زمانه من نیست.
بهجرئت میتوان گفت که همین یک جمله امامصادق(ع)، چکیده همه شروط حاکمیت الله در زمین است. در فراز نخست، حضرت خطاب به سردار پیروز آن روزها فرمودند «ما اَنتَ مِن رِجالی» یعنی تو از یاران من نیستی. یک نگاه سطحی به این کلام امام، ممکن است ما را به این نتیجه برساند که حضرت – اَلعیاذُبالله – طریقت گوشهنشینی پیشه کرده بودند، اما جان کلام، خیلی فراتر از این حرفهاست. آنچه در سایه تدبیر و تحلیل برای یک ذهن مدبّر حاصل میشود، این است که حضرت نه معتقد به گوشهنشینی بلکه معتقد به قدرت پاک بودند؛ قدرتی که در آن نهفقط زور شمشیر بلکه روح تقوا و مقدرات الهی هم جاری باشد.
این یک حقیقت است که هیچ امامی به اندازه امام صادق(ع) یار نداشت. در ظاهر کار، هزاران نفر هر بار پای درس حضرت مینشستند، شاگرد او بودند، خیلی هم ابراز ارادت میکردند. در روایتی آمده شمار شیعیان حضرت از ۵۰ هزار نفر فراتر میرفت و اصلاً منصور دوانیقی به خاطر احساسخطری که از همین هزارهزار یار و شاگرد میکرد، توطئه شهادت حضرت را اجرا کرد، اما چه شد آن آقایی که بیش از ۶ هزار نفر پای درس و بحث او مینشستند و گنجینه علوم او را به اقصی نقاط عالم انتقال میدادند، در روایتی فرمود در حسرت چهل مرد است که یار او باشند؟
شاید خیلی از ما وقتی برایمان بساط قدرت فراهم شود، بیحرفِ پیش از آن بهره ببریم، اما ائمهاطهار(ع) برای هرکسی که قدرت را برایشان فراهم میکرد، دست دوستی دراز نمیکردند. در منطق اهل بیت(ع) قدرت ضرورت دارد، اما قدرتی که برخاسته از ایمان باشد و بتوان آن را ابزاری برای تحقق قدرت حاکمیت الله قرار داد.
در فراز دوم نیز حضرت فرمودند «وَ لَا الزَّمانُ زَمانی» یعنی این دوران، زمانه من نیست. این هم دومین شرط است؛ اینکه حتی اگر بساط قدرت فراهم شود در صورتی که فضای جامعه آماده پذیرفتن حق نباشد، امکان تحقق حاکمیت حقیقی دین مهیا نیست. این مسئله خیلی مهم است. امروز نیز همینگونه است. شما جوامع غربی را به چشم میبینید. اینکه ادعای دموکراسی و حقوق بشر، گوش فلک را کر کرده، اما حاکمان فقط جایی اظهار نگرانی میکنند که پای منافع آنها در میان باشد. در جامعهای که روال مردمان آن تظاهر به فسق و رویه مسئولان وعده دروغ و ادعای کذب باشد، حاکمیت الله و ولایت معصوم هرگز محقق نمیشود.
قدرت حق میگوید فهم مردم مهم است، باور قلبی آنها مهم است و فراتر از اینکه یک موج رسانهای یا فرهنگی بتواند به افکار عمومی شکل دهد، این اهمیت دارد که مردم واقعاً در قلبهایشان به حق معترف هستند یا نه. این عظمت امام صادق(ع) است که قدرت در دستانشان بود، اما آن را نپذیرفتند فقط به این خاطر که باور مردم نهتنها انطباق با حق نداشت، بلکه حتی نزدیک هم نبود. این فقط شرح مصیبت امام صادق(ع) نیست، شرح شرایط ظهور است برای آنهایی که واقعاً «منتظر» هستند.