به گزارش شهرآرانیوز؛ موضوعی که توجه مأموران کلانتری سجاد را جلب کرد، وجود مردی میانسال بود که بهسختی و با دست خالی یک در آهنی و کیسهای سنگین را به دنبال خود میکشید. مأموران با دیدن این مرد، تغییر مسیر دادند و به سمتش رفتند. پلیس با نزدیکشدن به این فرد، او را زیر نظر گرفت تا اینکه با او چشمدرچشم شد.
مرد میانسال که در ظاهر از کشیدن این وسایل خسته شده بود، با دیدن مأموران وسایلش را رها کرد و خلاف مسیر حرکت خودرو پلیس شروع به دویدن کرد، اما تلاشش برای فرار از دست مأموران نافرجام بود. پس از اعلام دستگیری این متهم، با دستور سرهنگ محمد چراغ، فرمانده انتظامی مشهد، مأموران او را به کلانتری سجاد منتقل کردند. متهم در تلاش بود تا هویتش را پنهان کند، اما خیلی زود رازهای درون سینهاش برملا شد و پلیس متوجه شد مجتبی سالها پیش مرتکب قتل شده و حالا نیز با اتهام سرقت روبهروست.
در این پرونده متهم بههیچوجه حاضر به همکاری با مأموران نبود، تا جایی که سرهنگ ابراهیم خواجهپور، فرمانده کلانتری سجاد، خود وارد پرونده شد. متهم در مواجهه با سؤالات تیم تحقیق پاسخهای ضد و نقیض میداد و پس از اینکه پلیس توانست هویت او را شناسایی کند، مشخص شد که او تا آن لحظه حتی یک کلمه راست نگفته است.
مأموران پیش از بررسی سوابق کیفری متهم، انتظار ارتکاب هر جرمی از او را داشتند بهجز قتل. با روشنشدن هویت متهم مشخص شد او مجتبی است و ۴۷ سال دارد. متهم در پاسخ به سؤال افسر پروندهاش درباره جرم قتلی که در کارنامهاش است، توضیح داد که بیش از بیستسال است میکوشد حادثهای را که برایش رخ داده است، فراموش کند. حتی برای فراموشی آن حادثه به موادمخدر روی آورده است. با این حال، رد خون جوانی که او کشته بود، نه با گذراندن زندان، نه پرداخت دیه و نه حتی موادمخدر صنعتی از دستش پاک نشده و نتوانسته است آن قتل را فراموش کند.
مجتبی در ادامه مدعی شد که زندگی خوبی داشته تا اینکه در اوج جوانی بهعلت یک حماقت ساده دستش به خون جوانی دیگر آلوده شده است. مجتبی برای مأموران تعریف کرد که بهعلت قتل در یکقدمی اعدام بوده و شانزدهسال از بهترین سالهای زندگیاش را پشت میلههای زندان گذرانده است. او همچنین از شبهایی تعریف کرد که با دیدن کابوس اعدام از خواب میپریده است و ماجراهای زیادی از زندان تعریف کرد و اینکه چرا و چطور پس از آزادی در دام اعتیاد افتاده است.
مجتبی ماجراهای زیادی برای مأموران تعریف کرد، اما حرفهای نگفته زیادی همچنان باقی بود. با توجه به اینکه متهم به سرقت گفته بود تنهافرزند خانوادهاش است و پدرش نیز فوت کرده است، با دستور رئیس کلانتری سجاد، مأموران خبر دستگیری او را به مادرش دادند. مادر متهم پس از تماس مأموران خودش را به کلانتری رساند.
یکساعت پس از دستگیری مجتبی، مادرش با اینکه بهتازگی عمل زانو انجام داده بود، خودش را به کلانتری سجاد رساند؛ مادری که در کمال تعجب، از دستگیری تنهافرزندش ابراز خرسندی میکرد. مادر متهم در گفتوگو با وجیهه شعرباف، مسئول دایره مددکاری و مشاوره کلانتری سجاد، درباره پسری که آرزو میکرد او را هرگز به دنیا نمیآورد، گفت: ما یک خانواده عادی با وضعیت اقتصادی خوب بودیم.
مجتبی تنهافرزند ما بود. او پسر بدی نبود، اما بهواسطه یک اتفاق مرتکب جنایت شد. او جان یک نفر را گرفته بود. ما مشکل چندانی برای پرداخت دیه نداشتیم، اما خانواده مقتول سالها دیه را قبول نمیکردند. سرانجام درحالیکه پسرم چندان با اعدام فاصله نداشت، خانواده مقتول پول دیه را قبول کرد و مجتبی پس از شانزدهسال از زندان آزاد شد. او اعدام نشد، اما من و پدرش مردیم.
در خلال صحبتها، بغض مادر ترکید و گفتوگو دقایقی قطع شد تا اینکه او پس از تسلط بر احساساتش با نگاهی مملو از خشم به فرزندش، ادامه داد: مجتبی از زندان که آزاد شد، خیلی خوشحال بودیم. اما مدتی بعد اوضاع بهکلی تغییر کرد. ما متوجه شدیم مجتبی به یک مجرم تبدیل شده است. او پس از آزادی نتوانست کاری پیدا کند و با دوستانی که در زندان پیدا کرده بود، رابطهاش را ادامه داد و در دام موادمخدر افتاد. گاهی مدعی میشد برای فراموشکردن گذشته موادمخدر مصرف میکند. شوهرم تا وقتی زنده بود، او را سهبار به کمپ ترک اعتیاد فرستاد، اما بهمحض بیرونآمدن از کمپ، دوباره درگیر اعتیاد میشد.
{$sepehr_key_120689}
این مادر دردکشیده ادامه داد: شوهرم با دیدن کارهای پسرم دق کرد و جان باخت. با مرگ پدرش، مجتبی وقاحت بیشتری پیدا کرد. او با ارث پدرش آشغالهایی مثل شیشه و کریستال میخرید و مقابل من مواد میکشید. تا وقتی هم که وضع مالی ما خوب بود، مشکلی نبود. او هرچیزی را که از پدرش مانده بود، فروخت؛ بهجز خانهای که در بولوار جلال داشتیم. میگفت این خانه را بفروشیم و در منطقهای ارزانتر خانه بخریم، اما من اجازه ندادم. او هم حالا منتظر مرگ من است تا....
این پیرزن اضافه کرد: روزی که به دنیا آمد، من و پدرش خوشحال بودیم که عصای دستمان خواهد شد، اما حالا عامل مرگمان شده است. من هرکجا لازم است، شهادت میدهم او اموال مردم را برای موادمخدر میدزدد. الان که او را گرفتهاید، ناراحت نیستم، بلکه قدردان شما هم هستم. بههیچعنوان هم سند برای آزادیاش نمیآورم. سند خانهام را آتش میزنم، اما برای او نمیآورم. امیدوارم حداقل تا روزی که من زندهام، مجتبی زندانی باشد.
پس از تکمیل پرونده متهم، با دستور مقام قضایی، مجتبی یکبار دیگر به زندان بازگشت.