به گزارش شهرآرانیوز؛ راضیه اکبری با تاکید بر اینکه دوربین، عصای دست فاطمه شد؛ ابزاری برای ثبت آنچه دیگران نمیدیدند یا نمیخواستند ببینند. او با لنز خود، به قلب فاجعه سفر میکرد؛ نه برای نمایش رنج، که برای یافتن شکوه انسانیت. لبخند کودکی در میان آوار، دستان پینهبسته مادری داغدار، و نگاه مصمم جوانی که برای آزادی، جانش را در کف گرفته بود؛ اینها، سوژههای نابِ فاطمه بودند، اظهار کرد: عکسهای او، تنها تصویر نبودند؛ روایت بودند؛ شهادتنامه بودند. فریادی بودند در گلو خفه، که از ورای مرزها و زبانها، قلبها را به تپش وامیداشتند. هر فریم، قصیدهای بود در رثای انسانیت، در محکومیت ظلم و در ستایش امید.
وی ادامه داد: فاطمه حسونه تنها یک عکاس خبری نبود؛ او هنرمندی بود که با نگاهی ژرف و دیدگاهی متمایز، فاجعه را به بوم نقاشی خود تبدیل میکرد. سبک او، ترکیبی بود از زیباییشناسی و فاجعه؛ ثبت همزمان شکوه انسانیت در میان ویرانیها، با تأکید بر جزئیاتی مانند لبخند کودکان در آوار یا دستان پینهبستهی مادران. عکسهایش، روایتهایی چندلایه بودند؛ نه صرفاً مستند، بلکه بیانیههای هنری-سیاسی که خشونت ساختاری را در قالب نمادهای انسانی بازتاب میدادند.
این بانوی فعال در حوزه خانواده با بیان اینکه حسونه قهرمانان خود را از میان غیرنظامیان انتخاب میکرد؛ کودکان، زنان و سالخوردگانی گمنام که در برابر اشغال، مقاومت میکردند. فاطمه، استادی بود در استفاده از تضادها؛ نور و تاریکی، زندگی و مرگ، امید و یأس، افزود: او با این تقابلها، تأثیری دراماتیک بر مخاطب میگذاشت و از دریچهی یک چشمانداز زنانه، به نقش زنان در بحران مینگریست؛ از مادران داغدیده تا دختران نوجوانی که سنگر زندگی را حفظ میکردند.
منبع: مهر
{$sepehr_key_121801}