مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ تا صبح نمیخوابد. نخوابیدنش ترکیبی از هیجان، رضایت و دلشوره است. هنوز باورش نمیشود که برای پیوستن به تیم نویسندگان یک برنامه طنز از او دعوت کرده باشند. برنامهای که از صداوسیما پخش میشود و دستکم چند میلیون مخاطب دارد. برنامهای که هنوز هم نمیداند در آینده قرار است چه اتفاقات بزرگی برایش رقم بزند. بهخیال خودش این راه درازتر میآمد.
فکرش را هم نمیکرد یک روز در بیستودوسالگی، برای میلیونها نفر بنویسد. برای نوشتن، هیچوقت منتظر نمیماند. زیاد دست به قلم میشود. اغلب نوشتههایش، ترکیب روزمره و اندکی خیالاند. استعداد عجیبی در خاطرهگویی دارد. اتفاقات معمولی زندگی را هم طوری با کلمات شرح میدهد که صدای خنده همه بلند میشود. توی اغلب جمعها متکلموحده است. خودش این موضوع را دوست ندارد و ترجیح میدهد سکوت کند، اما درخواستها آنقدر زیاد است که نمیتواند نادیدهشان بگیرد.
وقتی برای اولینبار یکی از بخشهای «ساعت خوش» را مینویسد، باز به خاطرههایش رجوع میکند. به تجربیات زیستهاش برمیگردد و بعد همینطور که برای مخاطبان خیالیاش خاطره تعریف میکند، شروع به نوشتن میکند. نوشتههای او در کنار تیم نویسندگان این برنامه سروصدای زیادی بهپا میکند و ساعت خوش را به یکی از متفاوتترین برنامههای طنز سیما بدل میکند. بازیگران جوانش بهواسطه همین قلمها و دیالوگهایشان، دیده میشوند و دیدهشدن آنها به مذاق بعضیها خوش نمیآید و این برنامه به یکباره توقیف میشود.
پدر هر روز ساعت۵، ۵:۳۰ صبح بیدارش میکند. اجازه نمیدهد توی خانه از تشک استفاده کند. میگوید: مرد باید روی چیزهای سفت و سخت بخوابد. مرد نباید نازپرورده باشد و باید با تلخیها خو بگیرد. او یک نظامی است و زندگی با او قواعد خاص خودش را دارد. هرقدر خانه و خانواده قانون دارند، علیرضا در زندگی هیچ قاعده و قانونی ندارد.
مادر هر روز بهخاطر خطاهای او در دفتر مدرسه است. درس نمیخواند و دعوا کردن معمول زندگیاش است. همه اینها ادامه دارد تا زمانیکه مثل کلاه قرمزی سر از تلویزیون درمیآورد. یک مصاحبه از ارژنگ امیرفضلی و نصرا... رادش میبیند که در آن میگویند از جوانان با استعداد حمایت میکنند و علیرضا همان روز از مشهد راهی تهران میشود.
فردای آن روز توی میدان آرژانتین ایستاده است. به نگهبان میگوید «امیرفضلی مرا دعوت کرده است» و همهچیز از همینجا شروع میشود. قصه «علیرضا مسعودی» یا همان «علی مشهدی» بیش از هر قصهای شبیه به سفر پرماجرای کلاه قرمزی برای دیدار با آقای مجری است.
او نوشتههای اولیهاش را به تیم نویسندگان ساعتخوش میرساند و وقتی از او برای همکاری دعوت میکنند، توی آسمانها سیر میکند. پسر پرشروشور خانواده، بعد از سربازی کمی سربهراهتر میشود و بعد با استعداد ذاتی عجیب و غریبی که دارد، پا به این مسیر تازه میگذارد. خستگی نمیشناسد و به هر دری میزند.
علی مسعودی هیچوقت نویسنده پشت میز نبود. هیچوقت زمانی که توی خانه و محل کارش بود، درباره آدمهای آن بیرون نمینوشت. اگر قرار بود درباره کارگرهای دور میدان بنویسد، ساعتها گوشه میدان در کنار آنها میایستاد. ساعتها با آنها زیر نور مستقیم خورشید گپ میزد و خودش را توی جهان آنها غوطهور میکرد. اگر قرار بود یکی از شخصیتهای فیلمنامهاش معتاد باشد، چند هفتهای در کنار افراد گرفتار اعتیاد بود. جاهایی میرفت و کارهایی میکرد که کمتر نویسندهای حاضر به انجامشان بود.
او همیشه با کلماتش معرفی میشد تا زمانی که پایش به خندوانه باز شد. رامبد جوان را سالها پیش در یک مهمانی دیده بود و رامبد صبح روز بعد به او گفته بود «بالاخره یک برنامه میسازم که تو آنجا خاطره بگویی» بس که با خاطرات شب گذشته علی خندیده بود. همیشه میگوید زندگیاش یکپا فیلمنامه است. بیراه هم نمیگوید. آدمی با خلاقیت او میتواند از اتفاقات ساده هم، فیلمنامههای جذاب بیرون بکشد.
{$sepehr_key_122521}
از آنجا که متولد مشهد است، همیشه ارادت خاصی به این شهر و امام هشتم دارد. ردپای ارادتش به امامرضا (ع) را میشود در آثارش دید. مثل همه ما بچههای مشهد راه حرم را وقتوبیوقت طی میکند. میگوید هربار در اوج ناامیدی، دستش را به پنجره فولاد نمیرساند، به آن تکیه میزند. تکیه میزند که فراموش نکند یک نفر همیشه پشت او ایستاده است و هوایش را دارد. از همان روزهای جوانی تا امروز که مردم او را در کوچه و خیابان میشناسند.
عجیبترین خاطره زندگیاش هم درباره دوستی کارگر است که وقتی صاحبخانه او را بیرون میکند، به همراه علی راهی حرم میشود و سه سال بعد همان خانهای را میخرد که صاحبش او را بیرون کرده بود. علی خاطرات زیادی زیر گنبد طلایی حرم دارد، پای این خاطرات زیاد به کارهایش باز میشود. کارهای او نه تنها اغلب حالوهوای مشهد دارد، بلکه ردپایی هم از ارادت به امام مهربانیها در آن دیده میشود.
علی مسعودی همچنین در تازهترین اظهارنظرش درباره آثار رضوی گفته است: بهزودی ساخت فیلمی را با موضوع مشهد و امام رضا (ع) آغاز میکنم که امیدوارم اثری مؤثر باشد و مردم از دیدن آن لذت ببرند. حضرت رضا (ع) همیشه برای من بینهایت مهم و تأثیرگذار بودهاند. من ارادت خاصی به ایشان دارم و هروقت دلم میگیرد اولین جایی که میروم حرم مطهر رضوی است.