سال ۴۲۲ هجری قمری است. باآنکه امیر مسعود غزنوی به عزم شکار از شهر خارج شده، بیرون و اندرون دربار پرهیاهوتر و پرآمدوشدتر از همیشه است. همه می گویند که کار حسنک تمام است. همه از طناب داری می گویند که در میدان شهر انتظار حسنک را می کشد. پچپچه هایی هم هست که داستان دو پیکی که گفته می شود از بغداد با فرمان خلیفه مبنی بر قتل حسنک آمده اند ساختگی است.
در این میان، در گوشه ای از کاخ، کنج حجره ای نیمه روشن، جوانی با نگاهی نافذ نشسته و به دقت تاریخ، مکان و احکام و فرمان های حاکمیتی را در جدول هایی منظم ثبت می کند. این جوان، که «ابوالفضل» نام دارد، چنان غرق انجام وظایف دیوانی خویش است که از هیاهوی بیرون چندان خبر ندارد.
ساعتی بعد، اطلاعات تازه ای به دستش می رسد. اندوهی قلبش را می گیرد، اما به سرعت به سرِ بایگانی اش باز می شود. در اولین خانه جدول مخصوص محاکمات بزرگ می نویسد: «نام متهم: حسنک. جرم: تمایل به قرمطی گری. تاریخ اعدام: صفر ۴۲۲ هجری. مکان: میدان بزرگ شهر بلخ» ... .
چه می شد، اگر سناریوی خیالی بالا صورت واقعیت به خود می گرفت و بیهقی کارمند جزء اداره بایگانی دربار غزنویان بود و نه کاتبی جوان در دیوان رسالت بونصر مشکان؟
بیهقی راوی است، نه صرفا ثبت کننده داده ها. هنر او در این است که از میان انبوه رویدادها و نام ها و فرمان ها، نخ روایت را می گیرد و واقعه ای را بازسازی می کند که، گرچه ظاهرا متعلق به گذشته ای دور است، هنوز هم زنده، مرئی و ملموس است. اما، در مقابل بیهقیِ راوی، دفتردارانی نیز در دیوان استیفا، دیوان عرض و سپاه و ... بوده اند که کارشان چیزی شبیه به پایگاه داده امروزی بوده است: انباشت خام داده ها، بی آنکه به داستانی منسجم منتهی شود.
در روزگار ما، این دو شیوه بازنمایی جهان -روایت و پایگاه داده- در برابر هم قرار گرفته اند یا -بهتر است بگوییم- کنار هم ایستاده اند. روایت همان سنت کهن قصه پردازی و ادبیات است: خطی، جهت دار، واجد آغاز و میانه و پایان. اما پایگاه داده نماینده عصری است که اطلاعات، نه به صورت داستان، بلکه در قالب بلوک های پراکنده و دردسترس و جست وجوپذیر ذخیره می شود. یک صفحه اکسل را در نظر بگیرید که اطلاعات در آن به صورت منفرد و تکه تکه در هر خانه جای گرفته است.
کدام یک حقیقت را بهتر نشان می دهد؟ قصه ای که ساختار دارد و معنا می سازد یا پایگاه داده ای که بی قضاوت و بی ساختار فقط واقعیت را می چیند؟
درواقع، این سؤال پاسخ ساده ای ندارد. روایتْ زندگی را قابل فهم و لمس پذیر می کند، اما گاهی حقیقت را می پوشاند. چون ساختار روایی ناچار است انتخاب کند، حذف کند، بزرگ نمایی یا کوچک نمایی کند. در مقابل، پایگاه داده می کوشد بی طرف باشد، چیزی را از قلم نیندازد، اما دقیقا به همین دلیل ممکن است برای ذهن انسانی بی معنا یا ناتمام بماند. شاید به همین دلیل است که در عصر دیجیتال بسیاری از پروژه های ادبیات الکترونیک تلاشی هستند برای آشتی دادن این دو الگوی متضاد: ایجاد «روایت هایی در دل پایگاه داده» یا «پایگاه داده هایی که به مرور داستان می سازند».
{$sepehr_key_125188}
در چنین زمینه ای دیگر «نویسنده» تنها یک فرد نیست، بلکه می تواند الگوریتم باشد یا کاربر یا حتی جامعه ای از مشارکت کنندگان آنلاین. به جای روایت خطی، با روایت های شبکه ای و تعاملی روبه رو هستیم. اگرچه برخی صاحب نظران بر این عقیده اند که پایگاه داده شکل غالب فرهنگی ماست و ما به سمت حذف روایت در حرکتیم، من فکر می کنم روایت هرگز از زیست انسانی ما قابل حذف نیست. این یعنی شاید، اگر بیهقی در عصر ما می زیست، نه با قلم، بلکه با طراحی پایگاه داده ای غنی، با امکان فیلتر و جست وجو، تاریخ خودش را می نوشت، اما باز هم احتمالا «نویسنده» می ماند، چون این بار هم در انتخاب داده ها و طراحی مسیرهای خوانش روایتی پنهان را شکل می داد.
به همان پرسش آغازین برگردیم: اگر بیهقی صرفا کارمند بایگانی بود، آیا نامی از او بر جای می ماند؟ شاید پاسخ این باشد: بستگی دارد به اینکه با آن داده ها چه می کرد و چگونه از میان انبوه اطلاعات آنچه را برای «یاددادن و عبرت گرفتن» لازم می دانست بیرون می کشید.