چند سال پیش در آخر مصاحبه یکی از خدام قدیمی حرم بود که گفت: در ایوان طلا برای پدرم فاتحهای بخوانید. شاید از آن موقع بود که چشمم خیلی دوروبر در و دیوارها و گوشههای حرم میچرخد و اسامی کسانی که نامشان در جوار امام رضا (ع) حک شده را دنبال میکنم. مثلا آن وسطهای رواق نجمه خاتون، اسامی برخی شهدا آدم را میبرد به دهه ۶۰.
از شما پنهان نباشد من برخی افراد حتی علمای بزرگ حرم را نمیشناسم. برای همین زود تا نامشان را میبینم گوشیام را باز میکنم و جستوجو میزنم. جدیدا هم صفحههایی در اینستاگرام پیدا کردهام که تاریخ و هویت حرم را بازگو میکنند. خواستم بگویم کل اطلاعاتم از بارگاه آقاجان همین قدر است! اما برخی سنگها بوی مصاحبه دارد، آدم را در آن لحظه یاد همسر و خانوادهاش، یاد همان خیابانهای آشنایی که در آن رفتوآمد دارد میاندازد.
مثل شعری که جدیدا روی یک پنجره خواندهام و هنوز در خاطرم مانده است: «میروم دلتنگ، اما دلخوشم آقای من، هر زمان و هر کجا باشم تو همراه منی»، اما طی یک سال گذشته در رواق حاتمخانی و در چند قدمی ضریح مطهر از سمت پایینپای حضرت در بخش خواهران دو شمعدان و یک تابلو و یک قرآن است که خیلی نگاهش کردهام.
من هم صاحب این عکس را از نزدیک ندیدهام، اما ذکر خیرش را طی این سالها زیاد شنیدهام. چه در زمان خدمتش و چه در زمانی که جایش خالی است. دو بار هم روزیام بوده در سال گذشته به همراه خبرنگاران در خانه ساده مادرش باشم و گوشه چادرش را ببوسم. طی این یکسال در ورودی در طلایی رواق حاتمخانی، همانجا که آدم نگاهش پر میکشید به سمت ضریح که حتی در شلوغی هم چشم سیر نمیشود مدام میشنوم که میپرسند: مزار شهید رئیسی کجاست؟
{$sepehr_key_125629}