مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ استعمارگری از تاریکترین فصلهای تاریخ بشریت است. استعمارگران که روزی روزگاری با خشونت و کشتوکشتار دست به غارت منابع محلی و بهرهکشی از بومیان میزدند، سالها بعد با مأموریت «متمدن کردن» و «برقراری عدالت» راهی کشورهای دور و نزدیک شدند.
چهره استعمار کلاسیک تغییر کرد، اما زیربنا همان بود؛ خودبرتربینی نژادی و فرهنگی اروپاییان که بهدنبال حذف، جایگزینی و تسلط دائمی بر فرهنگ، زبان و هویت ملتهای دیگر بود. آنها با چنگانداختن به گفتمانهای دانشگاهی، بازنویسی قوانین بینالمللی و نگارش تاریخی جعلی، به اعمال نامشروعشان، برچسب مشروعیت زدند. در این زمان، نخبگان محلی متوجه این مسئلهاند، اما اغلب حکومتداران که سودای قدرت دارند، دستدردست قدرتهای استعمارگر میکوشند تا تاجوتخت را به هر قیمتی حفظ کنند. احمد این را فهمیدهاست.
وقتی که در کشوقوس مذاکرات ایران و بریتانیا، رفراندوم ساختگی سازمان ملل میگوید که بحرینیها میخواهند از ایران جدا شوند، ابتدا به سراغ امیرعباس هویدا میرود. احمد به او میگوید: احمدشاه قاجار هم با همه ضعفی که داشت، اجازه جدایی بحرین را صادر نکرد. وقتی افاقه نمیکند، اینبار بهسراغ اردشیر زاهدی میرود. شروهخوانی جنوبیها نماد دلتنگی است. آواز نیست، شبیه به روایتی از عشق و رنج همسایگان دریاست. توی سر احمد شروه میخوانند.
صدای سنج و دمام میآید. توی دستانش یک پاکت است و داخل آن پاکت هم یکی از کتابهایش است. کتاب «آثار شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیج ملی». ساعتها پشت در اتاق زاهدی میماند تا از فاجعه جلوگیری کند، اما زاهدی اجازه ورود به او نمیدهد. ساعاتی بعد هم زاهدی از کنار او گذر میکند، خود را به مجلس شورای ملی میرساند و رسما جدایی بحرین از ایران را اعلام میکند. اقدامی که احمد تا آخرین روز زندگیاش اینطور از آن یاد میکند: «گناه نابخشودنی».
احمد اقتداری خلیجفارس را بایگانی تاریخ و هویت ایران میداند. این آبی پهناور، از ابتدا نام ایران را با خود حمل کرده است و از الواح دوهزاروپانصدساله هخامنشیان گرفته تا نقشهها و مستندات جهانی، همهوهمه نام خلیج فارسی را میشناسند که ریشه در خون و خاطره نسلهای بسیار دارد. شناسنامه مردم ایران است. احمد اقتداری بیشتر عمر خود را صرف مطالعه همسایگان خلیجفارس میکند.
همزمان در منصبهای دولتی، برای بهبود وضعیت معیشت مردم تلاش میکند و طی پژوهشهای بسیاری که دارد، بیش از ۴هزار فریم عکس از فرهنگ جنوب ایران تهیه میکند. بیش از ۴۰جلد کتاب تألیف میکند که اغلب آنها نشانی از خلیجفارس دارند. وقتی برای تدریس راهی دانشگاه تهران میشود، از دروسی شروع میکند که درباره این خلیج نیلگوناند و بیجهت به او لقب «پدر مطالعات خلیج فارس» را ندادهاند. نقطه عطف زندگی او در کارهای پژوهشی، آشنایی با ایرج افشار و منوچهر ستوده است.
استادان و پژوهشگران ایرانشناسی که در کنار یکدیگر، اسناد تاریخی و بناهای کهن بسیاری را معرفی میکنند. رفاقتشان روی کوه آغاز میشود. احمد اقتداری وقتی ایرج افشار را برای اولینبار در مسیر کوهنوردی میبیند، فکرش را هم نمیکند که یک روز او را اینطور معرفی کند: «ما یک روح هستیم در دو بدن». اقتداری هیچکاری را بدون مشورت با افشار انجام نمیدهد. حتی بدون راهنمایی او، کلمهای روی کاغذ نمیآورد.
جلال آلاحمد به آنها لقب «سه تفنگدار» را میدهد. سه تفنگداری که نامشان در تاریخ فرهنگ ایران جاودان میماند.
{$sepehr_key_125926}
«احمد اقتداری» متولد سوم خرداد۱۳۰۴ بود. ایرانشناس، پژوهشگر، جغرافیدان و استادی که خدمات بسیاری به شناخت ایران کرد. در گرایش استان فارس به دنیا آمده بود. گرایش از توابع شهر لار است. پدرش مرتضی قلیخان اقتداری و مادرش هم انیس خانم اقتداری بود. انیس خانم از نوادگان قاجار بود و احمد هم در سال۱۳۲۳ با قمرخانم اقتداری، دختر خالهاش ازدواج کرد. تحصیلات آکادمیکش را در رشته حقوق دانشگاه تهران ادامه داد، اما بعد به سمت ایرانپژوهشی رفت.
در سمینارها، نشستهای داخلی و بینالمللی، منصبهای دولتی و غیردولتی، کلاسهای درس و میدانهای پژوهشی بسیاری حضور داشت، اما با قاطعیت میتوان گفت که او بیشتر روزهای زندگیاش را جایی حوالی خلیجفارس زندگی کرد. او در کتاب «خلیجفارس از دیرباز تا کنون» برای این خلیج پهناور از دو تعبیر استفاده میکند، نخست «دریای پرماجرا» و دوم «گاهواره تمدن».
شاید این دو عبارت چکیده دستاوردهای احمد اقتداری برای تمام عمر باشد که در آثار مختلفش آنها را شرح و بسط داد. مستند زندگی او در سال۱۳۹۱ و بهنام «به ایران جاودانیام» تولید و از شبکههای مختلف تلویزیون به روی آنتن رفت. او در فروردین ۱۳۹۸ از دنیا رفت.