شرط ازدواج: خادمی اهل‌بیت(ع)

برای برنامه‌ای به تهران رفته بودیم. راضیه دوستم را که اتفاقا همشهری هم هستیم بعد از مدت‌ها در حاشیه برنامه دیدم. با همسرش آمده بود.

وقتی با راضیه نشستیم به مرور خاطرات، یادم آمد روزی که وارد جلسه شعر امین شد با خون‌گرمی کنارم نشست و با خوش‌زبانی گفت: می‌تونم اینجا بشینم؟

همان روز با هم صمیمی شدیم. از هفته بعد باهم قرار می‌گذاشتیم چهارشنبه‌ها را برویم حرم و از آنجا باهم به جلسه شعر برویم.

گفته بود که با یکی از هم‌کلاسی‌های سابقش بنای ازدواج دارند، اما، چون خواستگارش مشهدی نبود پدرومادرش مخالف بودند که دختر به راه دور بدهند. یک‌سالی از دوستی‌مان می‌گذشت که من ازدواج کردم و راضیه آمد حرم و لحظات عقد کنارم بود.

هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که جدی‌ترین دعایم لحظه عقد این بود که پدرومادر راضیه موافقت کنند.

گذشت و بعد از چندوقت پدرومادرش رضایت دادند. شب اول ذی‌الحجه بود که مادرم با یکی از اقوام تصمیم گرفته‌بودند تا صبح در حرم بیتوته کنند.

من هم همراه مادرم شدم، چون راضیه گفته بود که بعد از نماز صبح برای عقد می‌آیند محضر حضرت رضا (ع).

نماز صبح را خواندیم و از مادرم جدا شدم و خودم را رساندم رواق دارالحجه. آقای داماد که پیش‌تر عکسش را دیده بودم با بی‌قراری منتظر خانواده عروس بود.

دیدم راضیه دست در دست پدرش از پله‌برقی می‌آید و مادر و خواهران و برادرانش هم به نوبت وارد رواق می‌شدند.

چه خوب که روز ازدواج حضرت امیر (ع) و حضرت صدیقه (س) را برای روز عقدشان انتخاب کرده بودند.

{$sepehr_key_126969}

اضطراب داشت، اما دلش را سپرده بود به کسی که قول داده بود کنار هم خادم اهل‌بیت باشند.

زهرا هم که خادم امام‌رضا (ع) است، چون شیفت حرم بود به جمعمان اضافه شد و با هم به پچ‌پچ پرداختیم، از زیبایی راضیه می‌گفتیم و از متانت داماد.

گوشی‌به‌دست تمام لحظات عقد را ثبت کردم و زیباترین صحنه این بود که پدر عروس خودش روحانی بود و خطبه عقد را جاری کرد.

چشم‌های راضیه خیس بود و حتما داشت دعا می‌کرد و من در آن لحظه و در روز ازدواج پدر‌ومادر عالم در کنار مضجع شریف امام‌رضا (ع) برای ازدواج زهرا و تمام دختران و پسرانمان دست به دعا بودم.