مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ سال۱۳۳۹ است. خورشید بر پشتبامهای کاهگلی روستای وانشان پهن شده است. وانشان از توابع گلپایگان و در قلب اصفهان است. به کوچهباغها و تابستانهای خنکش شهرت دارد. او در خانوادهای مذهبی و سادهزیست به دنیا میآید. کودکی آرامی دارد. با قصههای پدربزرگ و نوای اذان مسجد بزرگ میشود.
توی مدرسه تاریخ را بیش از هرچیز دیگری دوست دارد. ذهنش را با تاریخ ایران، داستانهای حماسی، داستانهای زندگی پیامبران و اسطورههای دینی پر میکند. قد کشیدن از دل این روستا و بیرون زدن از آن، کار سادهای نیست. بهمرور خودش را از میان دشواریها و محدودیتهایی که دارد بالا میکشد. او با روحیه خستگیناپذیر و جنگندهای که دارد، مسیر آینده را برای خودش ترسیم میکند.
زندگی روستایی برای او یک کلاس درس است. جایی است که مردم، دردها و امیدهایشان را بهتر و بیشتر بشناسند. سالهای جوانیاش، سالهای پرتلاطم ایران معاصر است. از همان روزی که اولین نشانههای انقلاب جوانه میزند، او با تمام وجود دل به آن میسپارد. با شروع جنگ تحمیلی، او که دانشجوی رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه علم و صنعت ایران است تحصیل را نیمهکاره رها میکند و داوطلبانه به جبهه میرود تا وفاداریاش را به خود و به آرمانی که در دلش ریشه دوانده است ثابت کند.
در خطوط مقدم، از همان آغاز، حضورش با نظمی مثالزدنی است. او در میان خاکریزها و عملیات، رفتهرفته به فرماندهی میرسد. رزمندگان، فرماندهشان را با چهرهای آرام، اما بیتزلزل میشناسند. اهل تصمیمگیریهای دشوار در زمانهایی است که بقیه دچار تردید میشوند. قطعیت او در کلام و عملش تجلی پیدا میکند. از جنوب ایران تا ارتفاعات غربی، نقش او در طراحی عملیات و فرماندهی یگانها پررنگ میشود.
پس از پایان جنگ، به میدان علم بازمیگردد. کارشناسی ارشد خود را در رشته مدیریت دفاعی از دانشگاه عالی دفاع ملی دریافت میکند، اما کار او فقط در اتاق درس نیست. سالها به عنوان فرمانده دافوس سپاه (دانشگاه فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران) فعالیت میکند، جایی که نسلهای بعدی فرماندهان از نگاه استراتژیک و روش تحلیل او بهرهمند میشوند. در دهه ۸۰، پلههای فرماندهی را پشت سرمیگذارد.
از معاونت عملیات گرفته تا جانشینی فرمانده کل سپاه و سرانجام، در اردیبهشت ۱۳۹۸ با حکم فرمانده معظم کل قوا، به فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب میشود؛ مسئولیتی سنگین در دورهای پرمخاطره. در سالهای سخت منطقه، در سخنرانیهایش نشانههایی از آگاهی به پیچیدگی جهان امروز دیده میشود. او صرفا یک فرمانده نیست، بلکه صدای نوعی تفکر برخاسته از مسائل امنیتی و مقاومتی است که در تمام سالهای زندگی پرورش یافته است.
{$sepehr_key_130602}
در بحبوحه جنگهای خاورمیانه، محکم و استوار بود. همزمان با تهدیدهای مکرر رژیم غاصب صهیونیستی و تحولات نگرانکننده در محور مقاومت، او سفری تازه را آغاز کرد. میدانست که حضور در چنین جایگاهی تا چه اندازه، بار مسئولیتش را بیشتر و او را به یکی از اهداف ترور تبدیل میکند. «سردار شهید حسین سلامی» در سحرگاه بیستوسوم خردادماه به همراه جمعی از همرزمانش به شهادت رسید. وقتی دشمن به حریم کشورمان تجاوز میکند، هدفش تنها حذف یک فرد یا تصرف یک منطقه نیست.
دشمن کرامت جمعی، امنیت کودکان و هویت همهمان را نشانه میرود. اقدام وحشیانه اسرائیل، تعرض مستقیم به اراده عمومی و موجودیت ایرانیان است. نتانیاهو بار دیگر پیام خود را واضح و آشکار منتقل کرد؛ مرزها، قوانین و حقوق بشر برایش بیمعناست. در چنین شرایطی، سکوت و تفرقه، نه بیطرفی بلکه همراهیِ خاموش با متجاوز است. اتحاد مردم نه صرفا برای انتقام، بلکه برای حفظ غرور ملی، صیانت از امنیت آینده و فرزندان این خاک و مقابله با تکرار تعدی است.
وحدت، تبدیل خشم پراکنده به نیرویی سازمانیافته و بازدارنده است؛ نیرویی که دشمن را از تکرار جنایت بازمیدارد. ملتهایی که در لحظه تهدید، کنار هم ایستادهاند، توانستهاند از دل فاجعه، قدرتی تازه بسازند و آنهایی که دچار تردید، شکاف یا سکوت شدند، مسیر را برای تکرار زخم هموار کردند. سردار سلامی، مرد تصمیمهای سخت در لحظههای تردید بود و روحیه جنگندهای داشت که خستگی نمیشناخت. فرقی ندارد این جنگ روزها به درازا بکشد یا ماهها و سالها، راه مقاومت، راه آشنایی برای ایرانیان است.