بر فراز تور؛ بلوغ نسل تازه والیبال در جنگ

گاهی زمین بازی، فقط مستطیلی با تور در میانه نیست. گاهی میدان نبرد است. جایی که جوانانی با قلب‌هایی در تپش و ذهن‌هایی مشوش از صدای موشک‌ها و خبر‌های تلخ وطن، دست از مبارزه نمی‌کشند. هفته نخست لیگ ملت‌های والیبال امسال، تنها یک رقابت نبود؛ روایتی بود از ایستادگی، ریشه‌دواندن، و روییدن در خاکستر.

ما مقابل برزیل شکست خوردیم، آری. تسلیم محض بودیم برابر تیمی که سال‌هاست والیبال را با استاندارد‌های جهانی معنا می‌کند. اما همان‌جا بود که سکوت به ما آموخت: گاهی باید فرو ریخت تا دوباره ساخته شد، محکم‌تر، عمیق‌تر، اصیل‌تر.

در بازی مقابل آمریکا، چیزی در تیم ایران تغییر کرده بود. صدای پرش‌ها بلندتر، ضربان دفاع هماهنگ‌تر، و امید در چشم‌ها روشن‌تر بود. شکست ۳-۲ مقابل تیمی چنین قدرتمند، برای ما نه یک ناکامی که نشانه‌ای از تولد بود. تولد تیمی که هنوز نام‌ها بزرگ نشده‌اند، اما قلب‌ها پیش از موعد مردانه می‌تپند. پیزتزا، مردی از سرزمین تاک و توپ، آرام‌آرام روح تازه‌ای در جان این تیم دمیده است. او نه مربی، که باغبانی است در میان شاخه‌های جوان، که می‌داند شکوفه دادن، صبر می‌خواهد؛ و اوکراین... بازی‌ای که شبیه بغضی فروخورده بود. جوانان ما در آن دیدار، نه برای امتیاز، که برای آبرو، برای خانواده‌هایی در خوزستان، برای کودکان خواب‌زده در تهران، برای مردمی که میان دود و انفجار، هنوز والیبال را دوست دارند، بازی کردند. آنها جنگیدند، نه فقط با توپ و تور، که با خستگی، اضطراب، و بار مسئولیتی سنگین‌تر از سن‌شان؛ و پیروز شدند؛ و احترام را از جهانی گرفتند که گاهی دیر می‌بیند، اما اگر ببیند، نمی‌تواند چشم بپوشد.

نام‌هایی، چون پوریا خانزاده، اسماعیل‌زاده، آرمان صالحی و دیگر ستاره‌های جوان، حالا دیگر صرفاً بازیکن نیستند. آنها صدا هستند؛ پژواکی از نسلی که با وجود تمام زخم‌ها، دست از بلندپروازی نمی‌کشد.

ما هنوز در ابتدای راه‌ایم. اما این آغاز، برخلاف آغاز‌های دیگر، بوی ایمان می‌دهد. روز‌های خوب والیبال ایران شاید نیامده باشند، اما بی‌تردید راه افتاده‌اند.

{$sepehr_key_130684}