روایت ثانیه‌هایی از گفت‌و‌گو با همسر شهید احد اقدسی و مادر شهیدان محدثه و محمدرضا اقدسی، از شهدای جنایت رژیم صهیونیستی

جمال رستم‌زاده، روزنامه‌نگار؛ انگار خدا می‌خواهد همین‌طور زیبایی نشان بدهد و دست‌بردار هم نیست. رخصت داده تا در آخرالزمان بار دیگر انسان را تجربه کنیم و به قول سیدناالشهید آوینی یکبار دیگر با اصحاب عاشورایی امام عشق هم‌قدم و هم‌نفس شویم.

وقتی به آرامی وارد اتاق شد گمان نکردم که تا چند روز پیش صاحب همسر و یک پسر ده‌ساله و یک دختر سیزده‌ساله بوده و حالا هیچ‌کدامشان در دنیا نیستند و آمده تا در طواف پیکرشان گرداگرد حریم قدس رضوی شرکت کند. آثار اندوه در چهره‌اش نبود، گرد غم بر صورت نداشت و چشم‌هایش قرمز نبود. حتی وقتی مقابلش نشسته بودم و گر و گر اشک می‌ریختم.

دوربین که روشن شد، پرسیدم چرا ناراحت نیستید؟

گفت «چون تنها نیستم!» گفتم «همسرت، دخترت، پسرت شهید شدند، کس دیگری باقی‌ مانده؟» گفت «اگر این‌طوری نگاه کنی نه، همه داروندارم را در راه خدا داده‌ام، اما مگر شهید که می‌شوند زنده‌تر نمی‌شوند. من هنوز با احد و محدثه و محمدرضا حرف می‌زنم.» بعد عکس‌ها را دادم دستش گفتم «چه می‌گویی؟»

گفت «این راه را با هم ادامه می‌دهیم.»