خاکپور | شهرآرانیوز؛ امروز جنگی در جریان است که همه ما کمابیش درگیر آنیم. اما این جنگ تکبعدی نیست و ابعاد غیرنظامی نیز دارد، چنانکه اهداف آن نیز لزوما مادی نیستند. جنگ جاری، مانند اغلب جنگهای مدرن، چندبعدی است، به این معنا که در عرصههایی دیگر نیز جریان دارد، و فقط هم ناظر به اهداف مادی نیست، به این معنا که چیزهایی دیگر را نیز نشانه رفته است. یکی از عرصههای جنگ کنونی عرصه رسانهای است و یکی از اهداف آن هم افکار عمومی. میشود گفت که جنگ رسانهای بستری است برای حمله به افکار عمومی تا آن را زخم بزند یا به اسارت خود درآورد.
با این تفاصیل، یکی از جبههها جبهه رسانههاست که وظیفه دارد مانع از آسیبدیدن یا اسارت افکار عمومی گردد. اما -همچون نظامیان- نیروهای این جبهه نیز باید از تجهیزات کافی برخوردار باشند، اگرنه کاری از پیش نمیبرند. همچنین، اگر جبهه رسانهها به حمایتی همهجانبه پشتگرم نباشند، ممکن است ضعیف شوند. زمانی که این جبهه مجهز و پشتگرم باشد، میتوان امیدوار بود که آسیبی متوجه افکار عمومی نشود.
البته، بههرحال، افکار عمومی هم باید مراقب خود باشند و، اگر دیدند که خطمقدم تمامقد به حمایت از ایشان برخاسته است، خود در جهت تضعیف آن گام برندارند. اینکه جبهه رسانهها چه تجهیزاتی باید داشته باشد و چه باید بکند موضوع گفتوگوی ما با سمانه پورمحمد، مدرس علوم ارتباطات دانشگاه آزاد مشهد و پژوهشگر حوزه ارتباطات، است، سومین گفتوگو از جمله گفتوگوهایی که پیشتر، در همین صفحه، درباره نقش رسانهها در بحران منتشر کردهایم.
رسانهها در شرایط جنگی یکی از عوامل کلیدی در اطلاع رسانی، شکل دهی افکار عمومی و حتی تأثیر بر تصمیمهای سیاسی به شمار میروند. اطلاعات جنگی منتشرشده از طریق رسانهها میتواند روحیه نظامیان و غیرنظامیان را تقویت یا تضعیف کند، و در برخی موارد بر مسیر جنگ تأثیرگذار باشد.
رسانه ها، همچنین، میتوانند نقش مثبتی در بازسازی اعتماد عمومی ایفا کنند. بازتاب شفاف از تلاشهای بازسازی، اصلاحات اقتصادی و اجتماعی، و ایجاد امید در میان مردم ازجمله وظایف رسانههایی است که به دنبال پایداری و صلح هستند. بااین حال، چالشهای بزرگی پیش روی این مسیر وجود دارد. از عدم اعتماد عمومی به برخی رسانهها تا سوءاستفاده از ابزارهای نوین برای گسترش اطلاعات نادرست، همه و همه، نشان دهنده نیاز به آموزش و ارتقای سواد رسانهای است.
این مهارت به همه جوامع درگیر بحران کمک میکند تا مسیر خود را از میان امواج پرآشوب اطلاعات جعلی و تبلیغات هدفمند بیابند. سواد رسانهای امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است، زیرا رسانهها در بحران ها، نه تنها بازتاب دهنده وقایع هستند، بلکه نقش مهمی در شکل دهی و جهت دهی افکار عمومی ایفا میکنند. رسانهها به طور مستقیم بر انتخاب ها، باورها و حتی واکنشهای سیاسی مردم تأثیر گذاشتهاند. درک درست از رسانهها به مردم کمک میکند تا میان اطلاعات واقعی و جعلی تفاوت قائل شوند.
این امر، در شرایطی که مخالفان و حامیان یک رژیم هرکدام تلاش میکنند روایت خاص خود را از بحران ارائه دهند، حیاتی است. بخشی از مردم، به خاطر دسترسی محدود به آموزش و اطلاعات، به راحتی تحت تأثیر قرار میگیرند، اما -درعین حال- گروه دیگری از مردم، به ویژه کسانی که تجربه بیشتری در مواجهه با رسانههای دیجیتال دارند، با نگاه نقادانه به این محتواها واکنش نشان میدهند. سواد رسانهای یعنی گفتن، شنیدن و اینکه قدرت نقدکردن را بالا ببریم؛ غرق شدن در فناوری نیازمند این است که بدانیم فناوری چگونه میتواند ابزار همدلی شود، نه انزوا.
جنس، شغل، پایگاه اجتماعی، و میزان تحصیلات از عواملی هستند که در سطح سواد رسانهای تأثیر بسزایی دارند. قطعا مخاطب فعال و پویا که توانایی گزینشگری دارد با مخاطب منفعل متفاوت است. بنابراین، در عصر حاضر تنوع و تعدد مجراهای ارتباطی دیگر اجازه نمیدهد که انحصار خبر در اختیار یک رسانه خاص باشد و، اگر هم این گونه باشد، مورداقبال مخاطبان قرار نخواهد گرفت، چراکه مخاطب امروزی کانالهای اطلاعاتی زیادی در اختیار دارد و میتواند گزینشگر باشد، و این موضوع لزوم توجه به فعالیتهای رسانهای درست را بیش ازپیش مطرح میکند.
در جنگ جهانی اول، آمریکا برای جلب افکار عمومی «کمیته اطلاع رسانی عمومی» را تأسیس کرد که اولین دفتر تبلیغات دولتی مدرن بود. در جنگ جهانی دوم نیز دولتها اهمیت جنگ روانی و رسانهای را درک کردند. برای نمونه، فرانکلین روزولت، در سخنرانی تاریخی «چهار آزادی» (سال ۱۹۴۱)، آرمانها و اهداف ایدئولوژیک ایالات متحده را برای مردم آمریکا و جهان تبیین کرد. این گونه ابتکارات نشان میدهد که حتی در میدانهای نبرد نقش اطلاع رسانی و تبلیغات برای متقاعدکردن افکار عمومی بسیار کلیدی بوده است.
به عنوان مثال، در جنگ جهانی دوم رقابت رسانهای به سطح بی سابقهای رسید: در آن دوره، با ساختن فیلمهای آموزشی و پخش انیمیشنهای تبلیغاتی (مثل حضور کاراکترهای کارتونی، چون «پوپ آی» و «دونالد داک» در جبهه ها) مردم را برای ادامه مبارزه تشویق نمودند. تصاویر جنگ، چه با عکاسی و چه در سینما، در این دوران به ابزاری مؤثر برای آگاه سازی یا انگیزش بدل شد. این حرکتها جنگ را به جامعه نزدیکتر کرد. نقش رسانهها در جنگهای معاصر منطقهای متفاوت بود. در پوشش رسانهای جنگ آمریکا با عراق (۲۰۰۳)، کمبود گزارشهای انتقادی و تبلیغات دولتی مشهود بود.
یک مطالعه محتوایی در سال ۲۰۲۱ نشان داد رسانههای جریان اصلی آمریکا (مجلات «تایم» و «نیوزویک»)، در طول دوره منتهی به حمله ۲۰۰۳، به میزان درخورتوجهی تکنیکهای تبلیغاتی دولت را بازنشر کردند، به طوری که حدود ۶۵ درصد از محتویات پوشش «تایم» و ۳۵ درصد از «نیوزویک» حاوی پیامهای تبلیغی دولت بود.
همچنین، از آغاز تهاجم روسیه به اوکراین (۲۰۲۲)، جنگ اطلاعاتی بُعد جدیدی یافت: مقامات روسیه رسانههای مستقل را تحت سرکوب شدید قرار دادهاند، به طوری که صدها خبرنگار مجبور به تبعید شده یا با اتهام «انتشار اخبار دروغین» روبه رو گشتهاند و بیش از ۱۸هزار وب سایت خبری مسدود شده است.
دولت روسیه، از سوی دیگر، از شبکههای اجتماعی برای انتشار اخبار جعلی و تحریف شده استفاده میکند. در مقابل، دولت و ارتش اوکراین هوشمندانه از رسانههای اجتماعی بهره بردند. انتشار سریع عکسها و فیلمهای مقاومت (مانند کلیپ کشاورزان اوکراینی که با تراکتور تانکهای روسی را بکسل میکردند) در توییتر و اینستاگرام بر روحیه حامیان اوکراین در جهان افزوده است. مطالعات نشان داده حسابهای رسمی اوکراین در توییتر عمدتا بر موضوعهای مقاومت و ترغیب کمکهای بین المللی متمرکز بوده و پیام همدلی با جوامع غربی را مخابره کردهاند.
در جنگ سوریه، شبکههای اجتماعی نقش مهمی ایفا کردند: با گسترش فیسبوک، توییتر و -به ویژه- ویدئوهای موبایلی، اصطلاحا «جنگ یوتیوب» شکل گرفت، به طوری که بین ژانویه ۲۰۱۲ تا سپتامبر ۲۰۱۳ بیش از یک میلیون ویدئو درباره جنگ سوریه در یوتیوب آپلود شد و صدهامیلیون بازدید دریافت کرد.
در جنگهای اخیر غزه، رسانههای سنتی غربی و شبکههای اجتماعی در کنار هم قرار گرفتند. پوشش شبکههای خبری آمریکایی و اروپایی، به طور کلی، بر روایت اسرائیلی تمرکز داشت و به ادراک سیاستمداران غربی و مخاطبان این کشورها جهت میداد. از سوی دیگر، شبکههای اجتماعی نقش کلیدی در مستندسازی و تقویت هم بستگی بین المللی ایفا کردند. این حضور گسترده کاربران عادی باعث شد روایتها و صحنههایی در فضای مجازی منتشر شود که رسانههای سنتی -اغلب- به آن نمیپرداختند.
در عین حال، دولتهای طرف درگیری با راه اندازی کمپینهای تبلیغاتی در فضای آنلاین سعی کردند افکار عمومی را به سمت خود جذب کنند. نگاهی به پیشینه جنگها نشان میدهد هر پیشرفت تکنولوژیک پیامدهای خاص خود را برای نبردها داشته است. دو قرن پیش از این، رسانههای سنتی مثل روزنامه ها، رادیو و تلویزیون طی جنگ سرد، عمدتا، دولتی یا تحت نظارت شدید حکومتی بودند و، با توجه به هزینههای بالای پخش، شکل متمرکز داشتند.
با ظهور اینترنت و شبکههای اجتماعی، نقش شبکههای غیرمتمرکز پررنگ شد: امروز، بیش از نیمی از جمعیت جهان کاربر شبکههای اجتماعی است و افراد معمولی نیز میتوانند اخبار فوری را منتشر کنند. این رسانههای نوینْ اطلاعات را، بلافاصله، به دامنه وسیعی از مخاطبان میرسانند و صداهای جدید (مانند خبرنگاران شهروندی) را وارد جریان اطلاع رسانی میکنند. باوجوداین، سهولت انتشار در فضای مجازی باعث شده است که «اطلاعات نادرست یا جهت دار» نیز با سرعت بالا پخش شود.
دولتها میکوشند از طریق رسانه دیدگاه خود را ارائه و افکار عمومی را به سمت اهداف خود هدایت کنند. دراین باره، جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازی ها، نوشته است: «هدف تبلیغات در جنگ این است که مردم را به قدری عمیق به یک ایده متقاعد کند که درنهایت دیگر نتوانند از آن فرار کنند.» به همین منوال، رسانهها در جنگ سرد و معاصر نیز برای تزریق پیام واحد و سرکوب دیدگاههای مخالف به کار رفتند.
رسانه ها، همچنین، نقش مهمی در عملیات روانی بازی میکنند؛ مثلا، رادیوهای پنهان و جنگ روانی متقابل (همانند برنامههای بخش فارسی «صدای آمریکا» یا رادیو «آذربایجان ایران») سعی دارند با پخش خبرهای مخالف احساسات شنوندگان را جهت دهی کنند. در کنار این، سانسور و فیلترینگ رسانهای ابزاری دیگر است که در بسیاری از جنگها (از رژیم نازی تا حکومت طالبان) به منظور سرکوب اخبار ناگوار و کنترل روایت جنگ به کار میرود.
{$sepehr_key_132368}
انسان، بیش از هر زمان دیگری، در دوران جنگ به ارتباطات اجتماعی نیاز دارد. ارتباط، نه صرفا به معنای گفتوگو، بلکه به معنای دیده شدن و شنیده شدن، و باورداشتن به حضور کسی است که با تو همراه است. یک تماس کوتاه با خانواده، گفت وگویی ساده با دوست قدیمی، یا حتی یک پیام پرمهر میتواند در میان طوفان جنگ و بحران چراغی باشد.
نکته مهمی که در مطالعات علوم ارتباطات به آن پرداخته میشود، اشتراک اجتماعی احساسات است: انسان ها، پس از تجربه رویدادهای احساسی یا بحرانهای شدید، نیاز دارند درباره آنچه رخ داده با دیگران حرف بزنند. وقتی کسی بتواند احساسات خود را با دیگری در میان بگذارد و درک شود، نه تنها آرامتر میشود، بلکه پیوند عاطفی اش با آن فرد نیز تقویت خواهد شد.
همچنین، در شرایط بحران و جنگ، حفظ عادات روزانه به افراد حس پیش بینی پذیری، کنترل و ثبات میدهد، که برای مقابله با بحران بسیار ضروری است. از ارتباط انسانی نیز نباید غافل شد. ارتباطات اجتماعی یکی از مهمترین عوامل محافظت کننده در برابر اختلال استرس پس از سانحه و افسردگی است. ایجاد یا حفظ ارتباطات خانوادگی، دوستانه و اجتماعی باعث کاهش احساس انزوا و افزایش تاب آوری روانی میشود.
یاددادن تاب آوری به معنای حذف کامل رنج نیست. کودکان نیز همچنان روزهای سختی خواهند داشت. اما مهارتهای تاب آوری آن ها، همان گونه که یاد گرفتند راه بروند یا صحبت کنند، در زمان خود شکوفا میشود و بعدها نیز در زندگی روزمره به کارشان میآید. در زمان جنگ، شرایط برای کودکان میتواند بسیار ترسناک باشد.
اگرچه ممکن است فکر کنید آنها هنوز برای فهمیدن آنچه رخ میدهد خیلی کوچکاند، ولی حتی خردسالان نیز میتوانند اخبار ترسناک را از رسانهها یا مکالمات بزرگ ترها دریافت و تجربهای ناخوشایند را درونی کنند. بسیاری از کودکان توان طبیعی برای بازگشت به وضعیت عادی را دارند و شما میتوانید مهارتهای تاب آوری را نیز به کودکان بیاموزید.
چند نمونه از مهارتهای ارتباطات اجتماعی این هاست:
۱- گفت وگوی صمیمی و شناخت احساسات فرزندتان میتواند از اضطراب او بکاهد.
۲- اگر کودک درباره محل جنگ و میزان خطر تصور نادرستی دارد، با زبانی ساده و روشن به او توضیح دهید.
۳- پرسشهای او را با اطلاعات موثق پاسخ دهید؛ اگر پاسخ را نمیدانید، همراه او جستوجو کنید.
۴- مراقب لحن و محتوای مکالمات بزرگ سالان باشید؛ کودکان گفتههای شما را منعکس میکنند.
۵- حتی مواجهه غیرمستقیم با رسانهها ممکن است اضطراب کودک را تشدید کند.
۶- کودکان پیش دبستانی را به کلی از تصاویر و اخبار جنگ دور نگه دارید.
۷- رعایت برنامه روزانه و اختصاص زمانهای شاد خانوادگی به کاهش نگرانی کمک میکند.
۸- با برجسته کردن حضور افراد امدادگر، حس امنیت و همدلی را در کودک تقویت کنید.