مرضیه ترابی | شهرآرانیوز؛ مورخان یورش مغولان به ایران را در پاییز سال ۵۹۸ خورشیدی (حدود ۸۰۶ سال پیش) ثبت کردهاند. چنگیز بعد از کشتار بازرگانان مغول در اُترار (واقعهای مشکوک که درباره صحت و سقم آن تردیدهایی وجود دارد) به مستملکات خوارزمشاهیان تاخت. گستره این هجوم در تاریخ و نیز تسلط مغولان بر ایران، باعث شد که مقاومتهای مردمی در برابر هجوم، چندان در متون تاریخی انعکاس پیدا نکند و مورخانی مانند عطاملک جوینی در «جهانگشا» یا خواجه رشیدالدین فضلا... همدانی در «جامعالتواریخ» نتوانند چنان که باید در این باب اطلاعاتی ارائه دهند.
بااینحال، به گواهی تاریخ، ایرانی هیچگاه در برابر هجمه اجنبی بیتفاوت نبوده و جان بر سر حفظ میهن نهاده است. تردیدی نیست که ورود مغولان و گریختن مذبوحانه سلطانمحمدخوارزمشاه از مقابل آنها، باعث ایجاد شکافی عمیق در سازمان رزم ایران و انتظام صفوف ارتش شد و پیامدی تلخ و دهشتناک در پی داشت، اما از آن طرف، مقاومت مردان و بانوان شجاع ایرانی در برابر این هجوم و خلق صفحات زرین در تاریخ ایران قرن هفتم، نشان افتخار ابدی را بر سینه فرزندان ایران آویخت.
در خراسان بزرگ این مقاومت بهشکلی گسترده وجود داشت. هرچند مورخان از تسلیم برخی شهرها خبر دادهاند، مردم تعدادی دیگر از شهرهای بزرگ و قدیمی این خطه، مانند نیشابور، مقاومت سختی را در برابر مغولان سازمان دادند. در نیشابور، درحالیکه به دستور سلطانمحمد خوارزمشاه و در پی قیام چندسال قبل از هجوم مغولان، باروی اصلی شهر را ویران کرده و عملا خط دفاعی آن را از بین برده بودند، جمع معدودی از مدافعان شهر در برابر هزاران سرباز مغول ایستادگی کردند و تعداد زیادی از آنها را به دیار عدم فرستادند.
یکی از این مهاجمان «تغاچار»، داماد چنگیز، بود که در میانه نبرد، به تیر یکی از مدافعان شهر گرفتار شد و بر زمین افتاد. مغولان موقتا عقب نشستند، اما دوباره با لشکری جرار باز آمدند و بعد از تصرف شهر، همه را از دم تیغ گذراندند. دختر چنگیز و بیوه تغاچار خود وارد شهر شد و دستور کشتار همه موجودات زنده را صادر کرد؛ اما همه این جنایتهای دهشتناک نتوانست آن دفاع درخشان و زرین را از صفحات تاریخ پاک کند و آن رشادت غیورانه را به بوته فراموشی بسپارد. شهرهایی نظیر نیشابور در آن هجوم بزرگ کم نبودند. در این نوشتار، میخواهیم به مقاومتهایی بپردازیم که در هجمه سراسری مغول، در ولایت توس و نواحی اطراف آن سازماندهی شد؛ در شهرهای بزرگی مانند «تابران».
مغولان در ربیعالآخر سال ۶۱۷ قمری (تیرماه سال ۵۹۹ خورشیدی) با فرماندهی «سُبُتای» به حدود ولایت توس رسیدند. اخبار مربوط به کشتارهای وحشیانه آنها در دیگربلاد، بهویژه در هرات که فاصله چندانی تا این ولایت نداشت، حتما به توس رسیده بود. مغولان، طبق گزارش «نسفی»، در هرات حدود یکمیلیون نفر را از دم تیغ گذراندند. ظاهرا این آمار از تعداد کسانی که به دست هرسرباز مغول کشته شدهاند، اقتباس شده است؛ ۱۰۰هزار سرباز، هرکدام ۱۰ شهروند.
گزارشها حتی خبر از دریده شدن شکم مردگان برای یافتن اشیای قیمتی درون شکم آنها در «ترمذ» حکایت دارد. مغولان ابتدا خود را به روستاها و شهرهای کوچکتر رساندند و آنها را به باد غارت دادند. نوغان تسلیم شد و مشهد نیز به دست مغولان افتاد. آنها به حرممطهر آسیبی نزدند، اما جمع زیادی از مردم شهر، بهویژه زنان و کودکان را به اسیری گرفتند؛ یکی از این افراد «فاطمه توسی» بود که در یکی از گزارشهای صفحه تاریخوهویت، به تفصیل درباره وی سخن گفتهام.
{$sepehr_key_132409}
در آن زمان مشهد فاقد باروی مستحکم بود. بارویی نهچندان حصین به دست فرامرزبنعلی (آلکاکویه) و به تدبیر شرفالدین ابوطاهر قمی در سال ۵۱۲ قمری (۴۹۷ خورشیدی)، حدود یک قرن قبل از هجوم مغولان، ساخته شده بود که کارایی دفاعی چندانی نداشت و بهعلاوه در این مدت، جمع زیادی بیرون از دروازههای آن ساکن شده بودند. سُبُتای باور داشت که فتح تابران، بزرگترین شهر ولایت توس، هم کار دشواری نخواهد بود. او متوجه شد که جمع زیادی از مردم منطقه، پشت باروهای مستحکم و هفتکیلومتری تابران موضع گرفتهاند، اما به شماره، بسیار کمتر از لشکریان وی هستند.
سُبُتای خود را به تابران رساند و آن را در محاصره گرفت. ابتدا قاصدی روانه شهر کرد و آنها را به تسلیم فراخواند. بهاینترتیب، اهالی زنده میماندند، اما باید تن به ذلت اسارت و بردگی مغولان میدادند. اهالی تابران حاضر به پذیرش تسلیم نشدند. هجوم از سوی دروازه مرو آغاز شد و بهتدریج به دروازه «رودبار» و «رزان» نیز توسعه یافت.
فرزندان تابران مردانه دفاع میکردند. سُبُتای برای تسخیر شهر بارها هجوم برد، اما هردفعه ناکام ماند. در یکی از این حملات، تعدادی از دلیرترین سربازان لشکر مغول توسط مدافعان جوان تابران از دم تیغ گذشتند. سُبُتای تصمیم به استفاده از مهارتهای قلعهکوبی گرفت.
طولی نکشید که باران آتش به سوی اهالی تابران سرازیر شد و با شکسته شدن یکی از دروازهها، مغولان به داخل شهر راه یافتند. جنگ تنبهتن در کوچهپسکوچههای تابران با شدت ادامه داشت و صدای چکاچک شمشیر و فریاد جنگاوران از هرسو شنیده میشد. مدافعان میدانستند با شمار کمی که دارند، امیدی به پیروزی وجود ندارد، اما میخواستند قبل از پایان کار تاآنجاکه میتوانند از دشمن بکشند و هزینه او را بالا و بالاتر ببرند.
سُبُتای خشمگین و مستأصل فرمان قتلعام میداد، اما تابرانی که قرار بود یکیدو روزه در برابر هجمه مغول کمرش شکسته شود، نزدیک به یک ماه مقاومت کرد؛ مردان و زنان تابرانی تا آخرین قطره خون جنگیدند؛ بااینحال، آن حماسه سترگ در تاریخ، با اختصارِ دردآلودی واگویه شد؛ عطاملک جوینی در «جهانگشا» نوشت: «سُبُتای به توس رسید و هرکجا به ایلی پیش آمدند [= تسلیم میشدند]ابقا میکرد و هرکس سرکشی مینمود، مستأصل میگردانید.
قُرای شرقی توس، نوغان و آن ربع [منطقه]، ایل شدند [=تسلیم شدند]حالیا خلاص یافتند و از آنجا به شهر [تابران]رسولی فرستادند. بر مزاج جواب ندادند. در شهر و دیهها که در جوار آن بود، قتل به افراط کردند و، چون به رادکان رسیدند، خضرت مرغزار و انفجار عیون سُبُتای را خوش آمد آن جماعت را آسیبی نرسانید.»
تابران با وجود تخریب ناشی از آن هجوم، همچنان زنده ماند و بهعنوان مرکز ولایت توس، خودنمایی میکرد. مغولان شحنهای بر تابران گماشتند و او به شیوه مغولی و بدوی بر مردمی با تمدنی هزارانساله حکم میراند و ظلم و ستم را از حد گذراند. مالیاتهای گزاف از مردم ستانده میشد و جوانان بیهیچ بهانه و گناهی به قتل میرسیدند یا به اسیری میرفتند. طولی نکشید که در هجوم دوم مغولان، چنانکه در ابتدای نوشتار گفتیم، اهالی نیشابور در برابر سپاه چنگیز قد برافراشتند و به مقاومت پرداختند.
وقتی خبر آن مقاومت به تابران و نواحی اطراف آن رسید، روحی دوباره در جسم خسته اهالی دمیده شد. آنها در برابر متجاوز دست به قیام زدند و پادگان کوچک مغولی را در تابران نابود کردند. این زمان، مصادف با شکست نیشابوریان و با خاک یکسان شدن شهر آنها شد. «تولی»، پسر چنگیز که مأموریت درهمکوبیدن مقاومت مردم نیشابور را داشت، بلافاصله به سمت تابران روانه شد تا قیام مردم را سرکوب کند.
این بار نوغان نیز با خاک یکسان شد. این اتفاق نشان میدهد که باوجود برخی ناسازگاریها، مردمان ولایت توس برای راندن متجاوز، همداستان و متحد شده بودند؛ بااینحال، این قیام نیز بهدلیل فقدان نیرو و تدارکات مؤثر نظامی با شکست روبهرو شد و این بار، تابران دوباره در بهت ناشی از غارت و ویرانی فرو رفت؛ اما باز هم بهکلی نابود نشد.
{$sepehr_key_132408}
مغولان «جنتمور» را که از تُرکان «قراختایی» بود به حکومت تابران و ولایت توس گماردند و او دوباره دست به ستم گشود و این وضع تا یک دهه و حتی بیشتر دوام آورد. با وجود این، اهالی تابران و نقاط اطراف، در برابر مغولان آرام ننشستند و ذلت تسلیم را نپذیرفتند. در سال ۶۱۶ خورشیدی، قیامی بزرگ به فرماندهی «تاجالدین فریزنهای» (احتمالا از مردمان روستای فریزی در حوالی تابران) آغاز شد که برای مدتی شهر را از کنترل مغولان خارج کرد. مغولان دوباره تابرانیها را سرکوب کردند و خانههای شهر ویران شد.
جوینی درباره پیامدهای آن سرکوب مینویسد: «[از تابران نامی بیش نمانده است و]در تمامت شهر پنجاه خانه مسکون نبود و آن نیز، یکانیکان در هر زاویهای آرام گرفته.» با وجود این شکستهای پیاپی، تقابل با دشمن تا عهد تیمورلنگ و زمانی که تابران بهطور کلی از میان رفت، ادامه یافت؛ مردم تابران یکی از پیوستهترین مقاومتهای تاریخ خراسان را در برابر هجوم خارجی سازمان دادند؛ موضوعی که میتواند دستمایه پژوهش یا کار رسانهای مؤثری باشد.