رعنا جاوید | شهرآرانیوز؛ شبیه همه روزهای دیگر شال و کلاه کرده و رفتهاند سراغ کسب وکارشان. از راسته هر خیابان و کوچه که عبور کنید، هر مغازهای که بخواهید، باز است. از کفاشی و مزون لباس عروس تا خشک شویی، کافه و رستوران. خیلیها که درحال خریدن جهیزیه بودند، همچنان به خریدهای خود مشغول هستند و والدینی که بچه هایشان را در کلاسهای تابستانی ثبت نام کردهاند، در تکاپوی خرید ابزارها و رفت وآمدند.
میانه هیاهوی جنگ و حمله ناجوانمردانه رژیم کودک کش صهیونیستی، هرچند هراس و دلهره در جان همه ما جای گرفته است، اخبار را لحظه به لحظه پیگیری میکنیم و از حال هم باخبر میشویم، اما زندگی روزمره باید ادامه پیدا کند. گزارش پیش رو روایت کوتاهی از نظرهای چند شهروند مشهدی است که مثل خیلیهای دیگر به برطرف کردن نیازهای همشهریان و میهمانان تازه وارد مشغول هستند. از آنها پرسیدیم: «در شرایطی که برخی کار و زندگی شان را رها کرده و به مکان دیگری رفتهاند، چرا هنوز مشغول کار هستید و ادامه دادن چرخه حیات چه نفعی برای شهر دارد؟».
نانوایی، یکی از آن مراکزی است که جنگ و صلح ندارد؛ به ویژه در شرایط سخت، امید خانوادهها به خریدن نان است. انگار بوی نان، خیال آسوده و اطمینان خاطر میآورد. یعنی که سفره هنوز رونق دارد. نانواهای سطح شهر هم در همه روزهای گذشته، پختند و تحویل خانوادهها دادند.
یکی از آن قدیمیهای صنف نانوایی که بیش از چهل سال است نان به دست مردم میدهد، میگوید: همه ما در شرایط سخت هستیم و سختی اتفاقاتی که در حال افتادن است، بر کسی پوشیده نیست، اما هدف اول ما، خدمت به خلق و بعد هم خدمت به خداست. اگر رزمندگان درحال مبارزه با دشمن هستند، ما پشت سنگر با رساندن نان به خانواده ها، تلاش میکنیم. این مفیدترین کاری است که این روزها از توان ما برمی آید. باید قدر مسئولیتی را که داریم، بدانیم.
او باز تأکید میکند که اگر این میدان را خالی کنیم و مردم گرسنه بمانند، دشمن را شاد کردهایم و چیزی عایدمان نخواهد شد. باید همیشه در صحنه باشیم و به خدا خدمت کنیم.
در شرایط خاص، نقص فنی در یک وسیله ضروری، میتواند زندگی را معطل کند و خیلیها را از کاروکاسبی بیندازد. علاوه بر این، برخی هم وطنانمان با خودروی خود از شهرهای دیگر راهی مشهد شدهاند تا درامان باشند؛ اگر قرار باشد تعمیرکاران در خانه بنشینند، شهر فلج خواهد شد. با یکی از تعمیرکاران خودرو گفتوگو میکنیم.
او تا چند ساعت دیگر باید خودرو را به صاحبش تحویل بدهد، بنابراین همچنان که سرش به کار گرم است، میگوید: من در همه شانزده سال خدمتم هرگز به رها کردن شغلم و خانه نشینی فکر نکردهام، چه برسد به حالا که باید باهم همکاری کنیم. اتفاقی که نباید میافتاد، افتاده و اسرائیل به خاک ما تجاوز کرده، اما کاری که ما انجام دادیم، نگه داشتن سنگر است و هیچ مشکلی هم نداریم. با وجود حملهها تا لحظه آخر سر کار میمانم و تاجایی که بتوانم، کار مردم را راه میاندازم. ما تا آخرین لحظه پشت سر رهبر انقلاب و نظام باقی میمانیم.
او توصیههای دیگران را هم شنیده است که میگفتند: «مغازه را رها کن و برو!»، اما پاسخ مناسبی به آنها داده است: «ما ترسی نداریم و مطمئن هستیم که در جنگ هم پیروز میشویم. همه باید از هم دفاع کنند و دفاع کردن ما طور دیگری است. اینکه بتوانم به مردم خدماتی بدهم که به آن احتیاج دارند و خودرویشان را دوباره راه بیندازم، وظیفه من است. تنها کار همین است و دعا کردن».
{$sepehr_key_132420}
مغازه دیگری که به آن سر میزنیم، نجاری است. شاید میان انبوه کاسبی ها چندان به چشم نیاید، اما از ضروریهای زندگی روزمره است و نمیشود تعطیلش کرد؛ همان گونه که یکی از آنها برایمان شرح میدهد: شرایط سخت شده، اما زندگی عادی را که نمیشود، تعطیل کرد. این همکاری ما باهم و انجام دادن کارهای یکدیگر، جواب دندان شکنی به منافقان و وطن فروشان است که با اعمال زشت خود این وطن را به سوی رنج بیشتر و آسیب زدن پیش میبرند.
او هم به انجام وظایف خود اصرار دارد و راه انداختن کار شهروندان: «به نظر من، آنها که مغازه هایشان را بستند و به شهرهای اطراف مهاجرت کردند، کار اشتباهی را انجام دادند؛ چون زندگی ادامه دارد و فرارکردن راه چاره نیست. ما چه بخواهیم چه نخواهیم، این وضعیت ادامه دارد، آن هم نه فقط در مشهد بلکه در تهران و شهرهای دیگر؛ به خصوص در غرب اوضاع وخیمتر است و بهتر است با انجام وظایف و رونق صنف خودمان، حامی هم وطنانمان باشیم».
خانم جوان از همان ابتدای صبح، مشغول چیدن کالاهای تازه رسیده داخل قفسههای سوپرمارکت است. گاهی میرود سراغ کیکها و گاه توی یخچال، شیر و آب میوه میچیند. درمیان کارهایش، جواب مشتریها را هم میدهد و بازمی گردد. برای او هم کار کردن با وجود جنگ، وظیفه است.
وقتی با خریدن یک بستنی میشود حواس یک کودک را از اطرافش پرت کرد یا سالمندی که برای قوت روزانه اش شیر میخرد، میشود مغازه را بست و در خانه نشست؟ جواب خانم فروشنده قاطع است: «معلوم است که نه؛ برای ما نباید اتفاقات بیرونی، تأثیری بر کیفیت خدمت رسانی بگذارد.
هر روز صبح کرکره مغازه را بالا میکشیم و به امید خدا اجناس را به دست مردم میدهیم. در شرایط پراسترس وقتی بدانند که خوراک خانه شان فراهم است، کمتر نگران خواهند شد. علاوه بر این فقط همشهریان خودمان، مشتری ما نیستند. حالا میهمان هم داریم و به خاطر آنها هم که شده، باید ترس را کنار بگذاریم و به کار خود ادامه بدهیم».
{$sepehr_key_132419}
فروشنده از میان هنداونهها یکی را که شیرینتر است، جدامی کند و روی پیشخوان میگذارد. چند خانم در صف ایستادهاند تا سبدهای سبزی را برایشان وزن کند و دیگری هم دنبال میوه خوب میگردد. داخل سبزی فروشی محل، همان شکلی است که بود. یکی میوه ها را میچیند و دیگری حساب وکتاب میکند. آقای فروشنده ۱۰ سال است در این شغل کاسبی میکند.
او امیدوار است به آینده و کارش را ادامه میدهد: «در این شرایط تا زمانی که در توانمان باشد، سعی میکنیم چراغ این مغازه را روشن نگه داریم. هدف ما شیرین نگه داشتن کام مردم است. با همه احوال بیرون، از توفیق در انجام وظیفه خود راضی هستیم و به راهمان ادامه میدهیم».
او از تهدیدهای دشمن میگوید که مسیرش را تغییر نخواهد داد: «به تهدیدها توجهی نمیکنم. بعد هم چه دشمنی بهتر از اسرائیل؟ من حتی برای آرامش بیشتر مردم تا حدی که امکان داشته، قیمتها را کاهش دادهام؛ شاید همین دلگرمی کوچکی برای برخی خانوادهها باشد».
مغازه قصابی از آن فروشگاههایی نیست که برایش صف ببندند، اما همیشه مشتریان خودش را دارد. هرکه به اندازه جیبش خرید میکند تا غذای خانواده، خوش طعمتر و لذیذتر باشد؛ برای همین در آنجا هم باید همیشه به روی مردم باز باشد. فروشنده مغازه پروتئینی همان لحظهای که مرغهای تکه تکه شده را برای مشتری وزن میکند، درباره هدفش از ماندن و ادامه دادن میگوید: یک روز هم مغازه را به خاطر ترس یا نگرانی تعطیل نکردم و نخواهم کرد. مغازه بازمی ماند تا مردم تأمین باشند.
او با اطمینان قلبی از آرامش دوباره حرف میزند: اگر هرکدام از ما مغازه هایمان را تعطیل کنیم، مردم چه کنند؟ مسافرها چطور؟ زندگی خیلی زود از کار میافتد. این شرایط هم با روزهای دیگر فرقی ندارد. من کار میکنم تا سفرههای مردم پربرکت باشد. هنوز هر روز عصر کودکان در پارکها بازی میکنند، عدهای میروند زیارت حرم امام هشتم (ع) و برمی گردند و بعضیها هم هنوز درپی برگزاری میهمانی و دورهمیهای خانوادگی هستند؛ این یعنی زندگی در این شهر ادامه دارد.