در آن همه هیاهو
در گرمی بیابان
دیدم عمو و بابا
رفتند سمت میدان
آن لحظه عمهزینب(س)!
بودی تو در کنارم
فهمیدی از نگاهم
غمگین و غصهدارم
ماندی و مثل مادر
حرف مرا شنیدی
دست نوازشت را
روی سرم کشیدی
گفتی صبور باشم
در غصهها نمانم
تو بهترین پناهی
همیشه عمهجانم
زهرا عراقی