به گزارش شهرآرانیوز، در سالهایی نهچندان دور، قصهگفتن رسم هر شب خانهها بود. پدربزرگها و مادربزرگهایی که با صدایی لرزان، اما دلنشین، قصهی شیرین رستم و سهراب را در تاریکی شب زمزمه میکردند، بیآنکه دغدغه زبان تصویر و جلوههای ویژه داشته باشند. آن روزها کودک خیال میبافت، با یک نخ و چند تکه پارچه برای عروسکش لباس میدوخت، با یک توپ پلاستیکی ساعتها بازی اختراع میکرد و برای هر زنگ مدرسه، جهانی تازه در ذهنش میساخت.
حالا، اما جهان عوض شده؛ نه فقط عادت قصهگویی، که خودِ مخاطب هم دیگر همان کودک دیروز نیست. کودکی که امروز در دنیای پرزرقوبرق انیمیشنها، بازیهای موبایلی و الگوریتمهای بیپایان شبکههای اجتماعی بزرگ میشود، بهسادگی با روایتهای خطی و ساده سرگرم نمیشود. او در معرض حجم گستردهای از تصویر، صدا و روایت قرار دارد و همین باعث شده ادبیاتی که قرار است او را جذب کند، ناگزیر از پوستاندازی باشد. دیگر نمیشود تنها با قهرمانهای کلیشهای و پایانهای خوشِ قابلپیشبینی، مخاطب را نگه داشت. باید از دل روزمرگیهای کودکانه، پرسشهایی واقعی بیرون کشید؛ از ترس، از تنهایی، از هویت، از زیستن در جهانی که هر روز پیچیدهتر میشود.
نویسنده کودک بودن امروز، یعنی همزمان نوشتن برای ذهنی بازیگوش و چشمی تیزبین؛ یعنی عبور از آموزشهای مستقیم و شعارهای تکراری و رسیدن به روایتی که هم ساده باشد و هم چندلایه. دیگر کافی نیست فقط از مهربانی و دوستی بگوییم، باید از حقیقت هم گفت؛ از تفاوتها، از فقدان، از چیزهایی که هیچوقت گفته نشدهاند. ادبیات کودک دیگر فقط پناهی امن نیست، میتواند سکویی برای فهمیدن و جرئتی برای سؤالکردن هم باشد.
این تغییر نگاه، البته کار را برای نویسندگان سختتر میکند. اما در عین حال، فرصتی نو برای تجربهگری است. اگر ادبیات کودک میخواهد همچنان زنده بماند و اثر بگذارد، باید خودش را بهروز کند؛ هم در زبان، هم در ساختار و هم در مواجهه با مخاطبی که حالا بیشتر از همیشه، خودش را دستکم نمیگیرد.
در همین راستا، با «عزت صدیقی»، نویسنده حوزه کودک و نوجوان، درباره وضعیت امروز این ادبیات و چالشهای آن، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
امروز کودک و نوجوان ایرانی با رسانهها و سرگرمیهای متنوعی روبهروست؛ بهنظر شما، داستان چطور میتواند همچنان برای این نسل جذاب و قابلرقابت باقی بماند؟
بله، شکل زندگی امروز تغییر کرده است. بچهها دیگر نمیتوانند مثل دوران کودکی ما در حیاطهای بزرگ بدوند، ساعتها گِلبازی کنند، در کوچه فوتبال بازی کنند یا با عروسکهای کاغذی زیر راهپله خالهبازی راه بیندازند. بسیاری از این بازیها، مهارتهای حرکتی و اجتماعی را تقویت میکرد.
اما کودک آپارتماننشین امروز، همان کودک دیروز است که بهدلیل محدودیتهای سبک زندگی ما، به دنیای بازیهای دیجیتال رو آورده است. این بازیها اغلب حاوی داستان هستند و کودکان در ادامهدادن و آفرینش آنها نقش دارند؛ به همین دلیل است که برایشان جذاب است.
پس نویسنده امروزی با رقبای جدی در دنیای دیجیتال مواجه است؟
قطعاً همینطور است. نویسنده امروز با رقبایی جدی و سرسخت روبهروست و برای رقابت باید همراه با تصویرگر، طراح و ناشر، کتابی شایسته و جذاب خلق کند. با این حال من معتقدم کتاب همچنان جایگاه خود را دارد. اگر اثری متناسب با دنیای کودکان نوشته شود، میتواند با آنها ارتباط برقرار کند و خوانندههای زیادی پیدا کند.
آیا فضای دیجیتال را تهدیدی برای کتاب و داستان میدانید؟
نه، برعکس. رسانههای دیجیتال میتوانند به نویسنده کمک کنند تا اثری متفاوت و جذاب خلق کند. استفاده از رنگ، تصویرهای چشمنواز، داستانهای مشارکتی و تعاملی، خلق قهرمانان داستانی و حتی طراحی انیمیشن، همه با کمک فناوری، آسانتر شده است. حتی میتوان مجلاتی متفاوت و متناسب با نیازهای کودکان امروزی تولید کرد.
بهنظر شما ادبیات کودک هنوز ظرفیتهای رشد زیادی دارد؟
بله، من فکر میکنم ادبیات کودک هنوز در آغاز راه است و فرصتهای طلایی بسیاری برای خالقان خود دارد، بهویژه اگر آنها به علم روز و روانشناسی کودک مجهز باشند. مثلاً کتابهایی در حوزه ستارهشناسی، زمینشناسی، تاریخ، معرفی شخصیتهای مشهور، مکانهای تاریخی، ساخت ربات و... حتماً با استقبال کودکان و نوجوانان روبهرو میشوند.
نقش رسانهها را در کمک به نویسندگان چطور ارزیابی میکنید؟
رسانههای امروز در واقع مزیتی بزرگ برای نویسنده هستند. او میتواند بدون هزینههای سنگین، بدون اتلاف وقت و با گسترهای وسیع از مخاطبان، اثر خود را منتشر کند. این فرصت بزرگی برای رشد و دیدهشدن است، اگر بهدرستی از آن استفاده شود.
کودکان در مناطق مختلف ایران، نیازها و دغدغههای متفاوتی دارند. هنگام نوشتن، چطور به این تفاوتها فکر میکنید؟ آیا داستان کودک باید بومیسازی شود؟
بله، قطعاً. سبک زندگی، معماری خانهها، آداب غذاخوردن، نوع غذاها و میوههای محلی، لباسها، شرایط اقلیمی، ارتباطات خانوادگی و حتی سبک مدارس، همه میتوانند در تصویرگری و فضای داستان کودکانه دیده شوند. این عناصر بهصورت طبیعی و نه تحمیلی، باید در دل داستان حل شده باشند؛ آنچنانکه شیرینی در آب حل میشود.
نویسنده باید به فرهنگ محلی اشراف داشته باشد و نیازها و دغدغههای منطقهای را بشناسد. این بومیسازی میتواند در فضای کلی داستان نمود پیدا کند، نه صرفاً در لهجه یا دیالوگها. چون تجربه نشان داده که استفاده از لهجههای نوشتاری و متنی با اعرابگذاری، برای نوجوانان دشوار بوده و معمولاً با استقبال مواجه نمیشود.
پس چطور میتوان هم به بومینویسی وفادار بود و هم مخاطب را فراری نداد؟
راهحل میتواند استفاده از «شبهزبان» باشد؛ همانطورکه احمد محمود در آثارش یا فرهاد حسنزاده در رمان نوجوان «هستی» انجام داد. البته همه این تلاشها نباید مانع ارتباط مخاطب با متن شود. کودکی که تازه با خواندن آشنا شده نباید احساس پیچیدگی کند یا از متن دور شود. به همین خاطر، معمولاً نمود بومینویسی بیشتر در تصویرگری کتابها دیده میشود تا در متن آنها.
برخی معتقدند ادبیات کودک در ایران از موضوعات سخت یا حساس مثل جنگ، مهاجرت، فقر یا بحران اقلیمی فاصله میگیرد. چقدر با این نگاه موافق هستید؟
ببینید، الان ناشرانی داریم که بهصورت تخصصی روی موضوعاتی مانند محیط زیست، حیوانات بومی ایران، یا مصرف بهینه انرژی کار میکنند و هر سال بهترین آثار نویسندگان را با قیمت مناسب منتشر میکنند. در حوزه جنگ و مقاومت هم، حتی درباره کشورهای منطقه، انتشارات فعالی داریم که آثار متعددی تولید کردهاند.
اما مسئله مهمتر از موضوع، نحوه بیان آن برای کودکان است. کتابی که فقط یک موضوع مهم داشته باشد، الزماً موفق نیست. باید از زبان و زاویه دید مناسب کودک استفاده کند. به همین دلیل است که کتابهای ترجمهشده که اصول روانشناسی کودک را رعایت کردهاند و اولویتشان لذتبردن کودک از داستان است، بیشتر مورد استقبال قرار گرفتهاند.
نقش نویسنده در این میان چیست؟
نویسنده و شاعر باید نیاز مخاطب کودک را درک کنند. بسیاری از ناشران و نویسندگان امروز دقیقاً با همین رویکرد کار میکنند و بهدنبال آثاری هستند که در عین داشتن محتوای جدی، برای کودک جذاب و قابللمس باشد. ادبیات کودک امروز، باید هم سرگرمکننده باشد و هم اندیشهورز.
{$sepehr_key_135797}
در این میان، نقش کانون پرورش فکری را چطور میبینید؟
شاید خیلیها فکر کنند کانون همیشه سکوی اول نویسندگان بوده، اما واقعیت این است که اغلب، آثار نویسندگان شناختهشده در کانون منتشر شده، نه تازهکارها. حتی در شهرهای دیگر، بسیاری از شاعران و نویسندگان باسابقه هم بهسختی اثرشان در کانون چاپ میشود.
این مسئله باعث شده بسیاری منتقد باشند که چرا راه برای استعدادهای تازه باز نیست. البته وقتی اثری از نویسنده جوان چاپ شود و با نیاز روز کودک هماهنگ باشد، معمولاً با استقبال روبهرو میشود.
آرزوی ما این است که نگاهی بازتر حاکم شود. کتابهایی که به نیاز امروز کودک نزدیکتر باشند، باید مجال انتشار در کانون را پیدا کنند؛ همانطورکه کتابهای کانون در دهه ۵۰ و ۶۰، دنیای شگفتانگیزی برای کودکی ما ساختند.