ایستادگی ایثار | شهید ایثار طباطبایی قمشه‌ای و همسرش در حملات رژیم صهیونیستی پر کشیدند

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ فارغ‌التحصیل دانشگاه صنعتی شریف است. از آن نخبه‌هایی که هرکجا اراده کند، می‌تواند همان‌جا باشد. می‌تواند در معتبرترین دانشگاه‌های جهان تدریس کند و زندگی راحتی داشته باشد. می‌تواند فرزندانش را در آن سوی مرز‌ها بزرگ کند و بهترین امکانات را برایشان فراهم کند. با این وجود «ایثار» دلش همین‌جاست.

از مقطع کارشناسی، مهندسی مکانیک خوانده است و سال‌۱۳۸۶ در مقطع دکتری همین رشته و در گرایش مهندسی هسته‌ای معتبرترین دانشگاه کشور پذیرفته می‌شود. چهار سال بعد فارغ‌التحصیل می‌شود و پس از اتمام تحصیلات، در بخش خصوصی مشغول به‌کار می‌شود؛ این همه‌چیزی است که دیگران از ایثار می‌دانند. 

دوستان و آشنایانش فقط می‌دانند که ایثار عضو هیئت مدیره یک شرکت خصوصی است که در زمینه مواد غذایی فعالیت می‌کند. هیچ‌کس نمی‌داند که او، عمر خود را به‌پای صنعت هسته‌ای کشور گذاشته است. هیچ‌کجا نام و نشانی از او نیست. حتی مقاله و پژوهشی هم به نامش ثبت نمی‌شود. از سرمایه‌های انسانی کشور است و برای حفاظت از او، هیچ‌کجا نامش در کنار برنامه هسته‌ای ایران به چشم نمی‌خورد.

تنهایی بچه‌ها

ایثار آشفته و نگران است. مادرش سا‌ل‌ها با بیماری سختی دست‌وپنجه نرم می‌کرد که حالا او را به اتاق عمل کشانده‌است. نیمه‌های شب است و نمی‌تواند برای لحظه‌ای از فکر مادرش بیرون بیاید. خواب از او فرار می‌کند. توی خانه قدم می‌زند و نمی‌داند که فردا چه در انتظارش است. حوالی اذان صبح سجاده‌اش را پهن می‌کند.

حساب ساعت‌هایی که از غصه مادرش چشم روی هم نگذاشته، از دستش در رفته است. اول نماز شب می‌خواند و وقتی منصوره کنارش می‌نشیند، اذان صبح را گفته‌اند. منصوره در فاصله کمی از ایثار سجاده‌اش را پهن می‌کند و برای چندمین بار می‌گوید «نگران نباش...». بعد دوتایی می‌ایستند و منصوره مثل همیشه به ایثار اقتدا می‌کند.

نمی‌دانم رکعت چندم است، شاید هم سلام داده‌اند و برای لحظاتی، همان‌جا روی سجاده نشسته‌اند. شاید منصوره باز دستش را روی شانه ایثار گذاشته است و توی گوشش زمزمه می‌کند «.. خدا بزرگ است». فقط می‌دانم در همان لحظات صدای مهیبی بلند می‌شود؛ همه‌جا دود است و خاکستر. شعله‌های آتش زبانه می‌کشد و بعد از آن فقط فریاد‌های هراسان «مامان... بابا...» پسر ۱۰ ساله‌شان به گوش می‌رسد.

{$sepehr_key_136530}

زیر سایه عشق و آگاهی

پسرک توی چهارچوب اتاقش ایستاده است و پشت هم منصوره و ایثار را صدا می‌زند. جرئت نمی‌کند قدم از قدم بردارد. صدا می‌زند، اما جوابی نمی‌آید. بخش‌هایی از سقف و دیوار روی هم آمده است. پذیرایی خانه حالا یک گودال عمیق است و هر چهارطبقه، اتاق خواب‌هایش، کم و بیش سالم مانده‌است و پذیرایی‌ها به تلی از خاک تبدیل شده‌اند.

نیمی از ساختمان در کسری از ثانیه محو شد. کم‌کم پسرک خواهر شش‌ساله‌اش را پیدا می‌کند، اما همچنان خبری از ایثار و منصوره نیست. «سید ایثار طباطبایی قمشه» به همراه «منصوره حاجی‌سالم» همسرش، به شهادت می‌رسد. آنها در سحرگاه ۳۱ خرداد، بر اثر حمله تروریستی ریزپرنده‌های اسرائیل، به همراه شماری از همسایگان خود به شهادت می‌رسند. 

در این بین نام چند کودک هم به چشم می‌خورد که بی‌خبر از همه‌جا، به دست رژیم کودک‌کش از دنیا می‌روند و بعضی کودکان هم، برای همیشه والدینشان را از دست می‌دهند. ایثار و منصوره با سجاده‌هایشان و لابه‌لای آوار، به طبقات زیرین افتادند. فرزندانشان وقتی که گرد و غبار و دود اجازه نفس کشیدن نمی‌داد، در میان اشک و بهت فقط صدایشان می‌زدند. 

منصوره فقط نماز صبح را به ایثار اقتدا نکرد، او تا آخرین نفس و لحظه شهادت در کنار همسرش بود. دکتر طباطبایی می‌توانست راهسپار هر نقطه از این کره خاکی شود و آسایش خود و خانواده‌اش را تضمین کند، اما ماند تا بخشی از اقتدار و امنیت کشورش باشد. نام این دو، نه فقط بر سنگ مزارشان، که بر حافظه تاریخی ملتی حک شد که می‌داند آینده را باید زیر سایه عشق و آگاهی ساخت.