بدرقه باشکوه پیکر شهید حسین‌نژاد توسط بچه‌محل‌هایش در بولوار لادن مشهد

به گزارش شهرآرانیوز؛ اهالی محله لادن مشهد، این محله غربی واقع در وکیل‌آباد، امشب برای بدرقه باشکوه دوست و رفیق و هم‌محله‌ای خود، خیابان را قُرُق کرده بودند و تا چشم کار می‌کرد، همه با چشمانی اشکبار، شهید حسینی‌نژاد را بدرقه کردند.

زهرای کوچک باباحسن

او فقط ۱۳ سال داشت و اینک دختر بزرگ شهید خطابش می‌کردند.

سیده‌زهرا در ابتدای مراسم، مانند تمام دختران شیردل این سرزمین رو به جمعیت ایستاد و از پدر قهرمانش گفت. از مهربانی‌های او، از لبخند‌هایی به پهنای صورت مردانه و پرجذبه‌اش که البته با عطوفتی پدرانه، تقدیم او می‌کرد.

زهرا می‌گفت دوست دارم به کشورم خدمت کنم و باباحسن را خوشحال کنم. او، موفقیت را رمز پیروزی دربرابر دشمنی می‌دانست که پدرش هم برابر آن لشکر خصم ایستاده بود.

بدرقه باشکوه شهید حسین‌نژاد برای بچه محل‌های بلوار لادن مشهد

مرد کوچک خانه

سیدمحمد، تنها پسر شهید سیدحسن حسینی‌نژاد است.

محمد با قامتی کوچک، با چفیه یادگاری پدر برگردن و سربند «یافاطمه» برپیشانی، پیش‌قراول خانواده‌ای بود که از شهید حسینی‌نژاد به یادگار مانده است.

با همان کوچکی، اما دلی قرص گفت: بابا، امشب مهمان داریم و برای ما دعا کن. بابا، از الان دیگر من مرد خانه‌ام و مراقب مادر و سه خواهرم خواهم بود.

از یادگارانت مراقبت می‌کنم

همسر شهید حسینی‌نژاد در میانه مراسم بدرقه باشکوه همسرش ایستاد و به ابراز محبت همسایه‌ها و دوستان پاسخ داد. او با نگاهی مصمم و دلی قرص، از خاطرات زندگی گفت.

او گفت: حسن مردی مهربان، همسری فداکار و پدری بی‌نظیر بود. احکام و نماز و ولایت فقیه و عشق به رهبری، از او کوهی باصلابت ساخته بود و اینک که پر کشیده است، از یادگارانش مراقبت می‌کنم و می‌خواهم بداند که من هم، چون او، عشق به رهبر معظم انقلاب و صیانت از آرمان‌ها را جانانه دنبال خواهم کرد.

پسر عزیزم، راهت ادامه دارد

پدر شهید حسینی‌نژاد، آرام و باصلابت به سمتمان آمد و دقایقی هم با او گفت‌و‌گو کردیم.

آقاسید از نجابت و پاکی فرزندش صحبت کرد و از این گفت که چقدر به دعای خیر او و مادرش اعتقاد و احتیاج داشت.

او گفت: روزی که بنای رفتن داشت، به سراغ ما آمد و پس از کسب اجازه، چندین بار از مادرش خواست تا در حق او دعای خیر کند.

آقاسید، فرزند رشیدش را خطاب قرار داد و گفت: پسرم! تو رفتی و ما را تنها گذاشتی. اما راهت همیشه ادامه دارد.

رفیق، دل ما را سوزاندی

میثم مظلوم، رفیق ۲۰ساله و گرمابه‌وگلستان شهید حسینی‌نژاد، با ما از رفیق شهیدش گفت.

میثم با مرور خاطرات گفت: او که رفت و دل ما را سوزاند. اما یاد او همیشه با ماست.

او گفت: آنقدر پیش شهید، اعتبار داریم که فردا که همه رفتنی شدیم، از او بخواهیم شفاعت بچه‌محل‌ها را هم بکند.

خداحافظی با طعم غدیر

امام‌جماعت مسجد محل سکونت شهید حسینی‌نژاد که امشب برای دوست شهیدش سنگ‌تمام گذاشت هم گفت: صبح عید غدیرخم بود که درپی حمله رژیم صهیونیستی، آماده رفتن به نبرد شد و او را دیدیم.

وی ادامه داد: او به آرزویش رسید و شهید شد. این مائیم که تنها ماندیم و رفیقی مسجدی‌ چون سیدحسن را از دست دادیم.

او بارزترین حُسن حسن را این‌طور گفت: او همیشه، دست در دست فرزندانش برای اقامه نماز به مسجد می‌آمد و نماز، برای او همه‌چیز بود.

به قول همسایه‌ها، خداحافظی با همسایه صمیمی موقع اسباب‌کشی همیشه سخت است، چه رسد به آنکه این اسباب‌کشی، از دنیای فانی باشد و ندیدن یک رفیق، یک همسایه، همیشه سخت خواهد بود.