مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ «اشلو» را نهتنها یک ایران، بلکه حتی عراقیها هم میشناسند. اشلو فرمانده گردان والفجر است. همان که صدام برای سرش جایزه گذاشتهاست و رادیو عراق هرازگاهی بلوف میزند که اشلو را به شهادت رساندهاست. لقب اشلو آنقدر دهانبهدهان چرخیده است که دیگر کسی فرمانده را به اسم و فامیل واقعیاش، «مرتضی جاویدی» نمیشناسد. مرتضی سر نترسی دارد. به او میگویند اشلو، آنقدر که میان عراقیها حالواحوال کرده است.
فکرش را بکن! یک فرمانده گردان ایرانی، خودش را میان عراقیها بهعنوان سرباز جا بزند و از آنها اطلاعات بگیرد. به محض دیدنشان دست بالا کند و بگوید: «اَی شَی لَونُکَ... اشلونک... یا اخی... صباح الخیر!». وقتی در عملیات غیرممکن والفجر۲ گردان پیروز میشود، اشلو تکیهگاه رزمندان است. بعد از آن عملیات دیگری به والفجریها محول میشود. عملیاتی که خودشان هم نامش را «بدون بازگشت» میگذارند.
قرار است در کوهستانهای صعبالعبور، رزمندگان با پای پیاده حرکت و پایگاه هوایی دارالسلام دشمن را منهدم کنند. این پایگاه در چهلکیلومتری خاک عراق است و برای رسیدن به آن، روزها پیمایش کوهستان، با سراشیبیها و سربالاییهای تند لازم است. از طرفی احتمال بازگشت از آن فقط یکدرصد است. وقتی اشلو میخواهد گردان را به سه تیم عملیاتی و کم تعداد شش، هفت نفره تقسیم کند، فضلا... دستش را بالا میبرد و فرماندهی یکی از تیمها را عهدهدار میشود. او و تیمش راهی میشوند. مسیر کوهستانی، پرخطر و در دید دشمن است.
سه روز تمام این مسیر را پیمایش میکنند و وقتهای خالیشان را به نیایش میگذرانند. میدانند آخرین نفسهایشان است. میدانند تا چند روز دیگر، هیچ اثری از آنها باقی نخواهد ماند و بعثیها حتی به جسم بیجانشان هم رحم نمیکنند. فضلا... در لحظه لحظه این سه روز، به سربازانش درس ایثار و وفاداری میدهد. روز مأموریت، صدایی در بیسیم میپیچد. صدا میگوید «عملیات لغو شده است و فورا برگردید». فضلا... بیتردید اطاعت میکند و بیچونوچرا تمام این مسیر را باز میگردد.
فضلا...، شخصیتی مقتدر و کاریزماتیک دارد، اما مغرور نیست. در زندگی بارها و بارها خواست خودش را قربانی مصلحت کشور میکند. هیچوقت، چون و چرا نمیکند و هر زمان، در سلسلهمراتبی که به آن ایمان دارد، وظیفهای به او محول شود فورا و با آغوش باز میپذیرد. متولد کازرون است. از بزرگترین حسرتهای زندگیاش، جاماندن از غافله شهدای دفاع مقدس است.
او با نبوغی که از خود در جنگ هشتساله نشان میدهد، خیلی زود به یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بدل میشود. کسی که او را با تعهد و سابقه درخشان بهخاطر میآورند. برای امنیت کشور در تکاپوست. در زمینه علوم سیاسی مطالعات بسیاری دارد و چند پژوهش درخصوص مسائل امنیتی کشور انجام میدهد.
او مرد میدان است، اما هرازگاهی قلم دست میگیرد و در نشریات علمی و پژوهشی کشور مقاله منتشر میکند. تا آنجا ادامه تحصیل میدهد که مدرک دکترایش را اخذ میکند. رسالت دیگرش را در مستندسازی زندگی شهدا میبیند. زیاد از آنها میگوید و مینویسد. میگوید روایتگران دفاع مقدس، جهادگران تبییناند و از دانشگاهیان میخواهد، حماسه آن روزها را از خاطر نبرند. سالها از دفاع مقدس میگذرد، اما سردار پاسدار، بخشی از وجودش را در آن روزها جا گذاشته است.
{$sepehr_key_139954}
سردار پاسدار دکتر «فضلا... نوذری» جانشین عملیات قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا (ص) بود که در بیستوهفتم خرداد به شهادت رسید. او در پی حملات تروریستی رژیم صهیونیستی به تهران، آسیب جدی دید و پس از چند روز، بر اثر صدمات ناشی از انفجار به جمع یاران شهیدش پیوست. پیکر او در هشتم تیرماه، در شهر کازرون تشییع و به خاک سپرده شد.
او میدانست که امنیت بهایی دارد و حاضر بود هر بهایی را برای آرامش کشورش بپردازد. حتی اگر آن بها جانش باشد. پاسداری از خاک ایران، برای او در لباس و منصب خلاصه نمیشد. او عاشق این خاک بود و از خطر کردن ابایی نداشت. وقتی که پرتابه دشمن منفجر شد، زمین نلرزید و آسمان غرش نکرد، اما چیزی در دل وطن شکست. ایران عزیز یکی از سربازان وفادار و جانبرکف خود را از دست داد.