بانوی کوچک شام و دختران امروز غزه

در سکوت سنگین شب‌های غزه، صدای نفس‌های بریده کودکانی به گوش می‌رسد که تاریخ برایشان تکرار شده است. آنان رقیه‌های عصر ما هستند، با چشمانی گشاده از ترس و دل‌هایی لرزان از خاطره انفجارها. اینجا، زیر آسمان محاصره‌شده غزه، هر کودک داستانی را زندگی می‌کند که چهارده قرن پیش در شام نوشته شد.

رقیه دیروز در کاروان اسرای کربلا، رقیه امروز در کوچه‌پس‌کوچه‌های غزه است. همان نگاه‌های معصوم، همان سؤال‌های بی‌پاسخ، همان درد بی‌پناهی؛ دخترکانی که باید کودکی کنند، اما ناچارند بزرگ شوند؛ باید بازی کنند، اما مجبورند گریه کنند.

پدرانشان را از دست داده‌اند. برخی زیر آوار مانده‌اند، برخی در آغوش خونین مادرانشان، خانه‌هایشان را ویران کرده‌اند؛ همان گونه که خیمه‌های کربلا را به آتش کشیدند. صدای گریه‌هایشان درهم می‌آمیزد با ناله‌های تاریخی که از شام تا غزه طنین‌انداز شده است.

اما این بار تفاوتی هست. رقیه دیروز تنها بود، صدایش در قصر یزید گم شد. اما رقیه‌های امروز تنها نیستند. هر اشکشان آتشی است در دل جهان، هر فریادشان زنگاری است بر اسلحه ستمگران. آنان اگرچه کوچک‌اند، صبورند. اگرچه ضعیف‌اند، مقاوم‌اند.

{$sepehr_key_140689}

این کودکان می‌دانند که تاریخ تکرار می‌شود، اما نه به یک شکل. آن روز اشک‌های رقیه بی‌پاسخ ماند، امروز هر قطره اشک آنان، میلیون‌ها قلب را به لرزه درمی‌آورد. آن روز کاروان اسرا را تنها گذاشتند، امروز کاروان بشریت به یاری‌شان شتافته است.

رقیه‌های غزه، وارثان واقعی آن بانوی کوچک شام‌اند. آنان یادآوری می‌کنند که مظلومیت هرگز نمی‌میرد؛ که اشک کودک، همیشه تاریخ را محکوم می‌کند. در نگاه معصوم این کودکان، آینده‌ای روشن نهفته است؛ آینده‌ای که در آن، دیگر هیچ رقیه‌ای گم نمی‌شود، هیچ کودکی در تاریکی تنها نمی‌ماند.