مینا‌هایی که می‌خواهند نیما باشند

فهیمه شهری - مادربزرگ با عروس و نوه‌هایش به سایت بانوان پارک ملت آمده‌اند. زیراندازشان را پهن می‌کنند و بساط چای و هندوانه را می‌آورند. عروس رو به مادرشوهرش می‌گوید: «مادر اینجا مخصوص بانوان است، چادرت را دربیاور و راحت باش.» مادربزرگ نگاهی به اطراف می‌اندازد و سرانجام نوه‌ها با خوش‌حالی، چادر و روسری مادربزرگ را برمی‌دارند. هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته که مادربزرگ از عروسش می‌پرسد:
«این کی بود رد شد؟ مرد بود؟» عروسش می‌گوید:
« نه مادر اینجا همه خانم هستند، چایت را بخور.» مادربزرگ که حساس شده بود با چشمان کم سویش اطرافش را می‌پایید. کمی بعد، برآشفته می‌گوید: « مادر اینجا که مرد دارد چادرم را بده، روسری‌ام کو؟» عروس و نوه‌ها درحالی که می‌خندند به مادربزرگ توضیح می‌دهند این‌ها همه خانم هستند فقط لباس‌های پسرانه پوشیده‌اند اما گوش مادربزرگ به این حرف‌ها بدهکار نیست و سرانجام با دستان کم توانش، از هولش چادرش را برعکس سرش می‌کند. تلاش نوه‌ها برای متقاعد کردن مادربزرگ بی‌نتیجه است و او تا آخرین لحظه حضور در پارک، محکم چادرش را می‌گیرد.
مادربزرگ حق دارد. دخترانی که با تیپ پسرانه در پارک بانوان حضور می‌یابند، گاهی آن‌قدر شبیه مردها می‌شوند که نه تنها مادربزرگ بلکه همه بانوان مقید به حجاب را حساس می‌کنند. البته مأموران انتظامات پارک حواسشان هست و به هیچ مردی اجازه ورود نمی‌دهند. آن‌ها همه این دختران پسرنما که معمولا با گروه‌های دوستانه خودشان وارد می‌شوند، می‌شناسند. بیشترشان در سن راهنمایی یا دبیرستان هستند و به دلیل سردرگمی‌های دوران نوجوانی و بحران هویت، پوششی متفاوت از جنس خودشان انتخاب کرده‌اند. کنار یکی از این گروه‌ها می‌روم. چهار نفرشان کاملا تیپ پسرانه دارند و دو نفرشان تیپ دخترانه. همه با هم در یک مدرسه درس می‌خوانند و بعضی‌هایشان همکلاسی هستند. اسمشان را می‌پرسم. دو نفرشان که نمی‌خواهند صحبت کنند بلند می‌شوند و می‌روند روی صندلی که کمی آن طرف‌تر است، می‌نشینند. 4نفر باقی مانده به یکدیگر نگاه می‌کنند و حرفی نمی‌زنند. هنوز حضور یک غریبه را نپذیرفته‌اند. از طرفی هر کس آن‌ها را می‌بیند یا سر به نصیحت می‌گذارد یا توهین. آن‌قدر با شوخی سر به سرشان می‌گذارم تا به قول معروف یخشان باز می‌شود و وارد گفت‌وگو می‌شوند.

 

هویت گم شده
یکی از آن‌ها تی‌شرت سفید پوشیده و شلوار لی مشکی به پا دارد. موهایش را کاملا مردانه کوتاه کرده است. کلاه آفتاب‌ گیرش را که به سرش می‌گذارد گویا یک پسر تمام قد روبه‌روی آدم نشسته است. خودش را فرهاد معرفی می‌کند! نام شناسنامه‌ای‌اش که نام یک دختر است را اصلا به زبان نمی‌آورد. دوستانش هم همیشه او را به نام فرهاد صدا می‌زنند. از خانواده هشت نفره‌اش می‌گوید که چقدر پسر دوست هستند. آن‌ها 5 خواهر و 3 برادر هستند. پسرها آزادند هر وقت می‌خواهند با دوستانشان به پارک، سینما، استخر، طرقبه و حتی مسافرت بروند اما دختران چنین اجازه‌ای ندارند. از نظر پدر و مادر او دختر باید خانگی باشد و زود ازدواج کند. دختران این خانواده حق انتخاب ندارند و تصمیمات زندگی‌شان از سوی برادران یا همسرانشان گرفته می‌شود. او که فرزند آخر است و از کودکی، شرایط سخت خواهرانش را دیده از دختر بودن بیزار است. با تمام نقش‌های دخترانه سر ستیز دارد و از نقش‌های مردانه پیروی می‌کند. او برای داشتن آزادی بیشتر، از جنسیت خودش فرار کرده و سخت و تمام عیار مقابل خانواده و حتی جامعه‌اش ایستاده است تا خودش را پسر معرفی کند. چیزی که به گفته خودش هرگز موفق نشده و فقط فشارهای وارده بر او را بیشتر کرده است.
دوست 15 ساله‌اش خودش را فرزاد معرفی می‌کند. لباس چهارخانه آبی و شلوار لی آبی پوشیده است. موهای او نیز کاملا مردانه است. می‌گوید با پدرش به آرایشگاه مردانه می‌رود. از کودکی دوست داشته پسر باشد. لباس‌های پسرانه می‌پوشیده و با اسباب بازی‌های پسرانه بازی می‌کرده است. وقتی او هنوز به دنیا نیامده بود، پدر و مادرش تصمیم داشتند اگر فرزندشان پسر شود، نامش را ابوالفضل بگذارند. وقتی او به دنیا آمد و رفتارهای پسرانه داشت پدرش گاهی ابوالفضل صدایش می‌کرد هنوز هم وقتی تقاضاهای پسرانه دارد، پدرش به شانه‌اش می‌زند و می‌گوید ابوالفضل خودمه.به نظر او پدر و مادرش تمایلات پسرانه او را جدی نگرفته‌اند و گمان می‌کنند بزرگ شود خوب می‌شود اما خودش اصرار دارد که می‌خواهد همیشه پسر باشد. حتی منتظر است به 18 سال برسد تا بتواند تغییر جنسیت دهد. خانواده پدرش افرادی مذهبی هستند. وقتی می‌خواهد به دیدار آن‌ها برود مانتو و شال می‌پوشد اما در دیگر مواقع با تیپ پسرانه است. تمام خریدهایش را با پدرش از فروشگاه‌های مردانه انجام می‌دهد. یکی دو مانتویی را که از سر اجبار، برای مدرسه و میهمانی دارد، مادرش برایش خریده است. او از کودکی به تجربه دیده فقط وقتی نقاب پسر بر چهره دارد، مورد توجه پدر قرار می‌گیرد.


من منحرف نیستم
دوست دیگرشان را که از جمعمان فاصله گرفته و روی صندلی کنار نشسته بود، صدا می‌زنم. نام شناسنامه‌ای‌اش مریم است و نام پسرانه‌ای که برای خودش انتخاب کرده است؛ کوروش. هنوز هم حرف زدن برایش سخت است. البته از دور تمام صحبت‌هایمان را می‌شنید. می‌گوید: «دلم خون است از چه بگویم.» تی‌شرت قرمز پسرانه تنش را نشان از رنگ خون می‌داند. سه رد خودزنی روی رگ دستش دیده می‌شود. پسر بودن برای او فقط یک آرزو نیست بلکه آن را یک نیاز و هویت واقعی می‌داند. 19 سال دارد. به دلیل تمایلات شدید پسرانه، همیشه از سمت خانواده و مدرسه طرد شده است. به گفته خودش همه برچسب منحرف به او می‌زنند اما او یک ترنس است. مدارک پزشکی کاملی از این موضوع دارد که عکس آن‌ها را در گوشی تلفن همراهش نشانم می‌دهد. دو پزشک، ترنس بودن او را تأیید کرده‌اند. با وجود اینکه از نظر شرعی، فقیهان شیعه، ترنس‌ها را بیمار می‌دانند و در ضوابط و شرایط مشخص شده اجازه داده‌اند مورد عمل جراحی تغییر جنسیت قرار گیرند، اما پدر و مادر مریم هنوز با این موضوع کنار نیامده‌اند و اجازه نمی‌دهند او با تغییر جنسیت، خودش را درمان کند. آن‌ها نمی‌خواهند دخترشان تبدیل به پسر شود. مریم(کوروش) روزهای خیلی سختی را می‌گذراند. براساس مدارک پزشکی‌اش، بیش از 70 درصد ساختار مغز، ژنتیک و هورمون‌های او مردانه است و فقط ظاهری دخترانه دارد. البته خلاف این هم می‌تواند اتفاق بیفتد بدین معنی که ممکن است پسری، ظاهری پسرانه اما خصوصیاتی دخترانه داشته باشد. مریم(کوروش) و امثال او به عنوان یک بیمار ترنس براساس قوانین فقهی و حقوقی اجازه دارند برای مداوا تحت عمل جراحی تغییر جنسیت قرار گیرند اما به دلیل تعصبات عرفی و خانوادگی، در بسیاری موارد این حق از آن‌ها سلب می‌شود. مریم از آرایش، دامن و امثال آن گریزان است و به دلیل تمایلات پسرانه‌اش بارها برچسب منحرف خورده است. او که در اثر فشارهای روانی زیاد چند بار به خودکشی اقدام کرده، اما جان سالم به در برده است، تأکید می‌کند: «من منحرف نیستم.» تنها امیدش این است که کار پیدا کند تا با درآمدش هزینه عمل جراحی‌اش را تأمین کند و اگر تا آن زمان، خانواده‌اش همچنان با او موافقت نکنند، می‌خواهد زندگی‌اش را جدا و مستقل کند.


سیطره گفتمان مردانه بر جامعه ایران
در ادامه سراغ مجید فولادی، عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه فردوسی می‌رویم تا از دلایل گرایش زنان به رفتارهای مردانه و بحران هویت بگوید. او ابتدا به تعریف هویت می‌‌پردازد و توضیح می‌دهد: هویت مفهومی است که فرد، خود را با آن شناسایی و دسته‌بندی می‌کند به عنوان مثال اگر از شما بپرسند چه کسی هستید ممکن است پاسخ‌های مختلفی بدهید و بگویید من یک ایرانی، مرد، دانشجو، کارمند، شیعه و... هستم که هر کدام از این کلمات، نشان‌دهنده تعریفی است که از هویت خود دارید. البته هویت یک امر کاملا اجتماعی است و نمی‌توان آن را موضوعی فردی دانست چراکه افراد برحسب اینکه در چه زمان و مکانی متولد شوند، هویت‌های مختلفی برای خودشان قائل هستند. در کشور ما، متأسفانه از قدیم به دلیل سیطره گفتمان مردسالارانه، مردها جنس درجه یک و زن‌ها جنس درجه دو معرفی شده‌اند. بنابراین اگر از مردان سؤال کنید دوست دارید با چه جنسیتی متولد می‌شدید در اغلب موارد جنسیت خودشان را انتخاب می‌کنند این درحالی است که اگر همین سؤال را از زنان بپرسید تعداد زیادی از آن‌ها ممکن است بگویند مرد چرا که گروه غالبی که فرصت‌ها و قدرت را در اختیار دارد، مردان هستند. زنان می‌بینند در تلویزیون بیشتر دستاوردهای مردان نمایش داده می‌شود، این مردها هستند که وزیر و رئیس‌جمهور می‌شوند، اغلب مدیران کشور مرد هستند و به طور کلی مردانگی بر بیشتر حوزه‌های جامعه ایران سیطره دارد بنابراین هویت مردانه در موقعیت بالایی قرار گرفته و فراتر از موقعیت زن است. این سلطه مردانه تاکنون با ابزارهای مختلفی تداوم پیدا کرده و موجب اجحاف‌هایی در حق زنان نیز شده است به عنوان مثال زنان در ابعاد مختلف تفریحی، ورزشی، ازدواج، اشتغال، قوانین حقوقی و .... سیطره گفتمان مردسالارانه را احساس کرده‌اند. حال در چنین شرایطی که مرد بودن به شکل پنهان و لایه‌ای در جامعه ما تبلیغ و تشویق می‌شود و هیچ الگوی جذابی از هویت زنانه نداریم، طبیعی است که عده‌ای از زنان علاقه‌مند به داشتن تیپ‌های مردانه باشند.


بحران دستاورد در زنان امروز
وی نداشتن تصویر جذاب از موقعیت زن را یک ضعف بزرگ می‌داند و بیان می‌کند: اکنون جذاب‌ترین تصویری که از زنانمان در جامعه وجود دارد؛ تصویر بازیگران زن تلویزیون و سینماست که آن‌ها هم به واسطه آراستگی و زیبایی ظاهری مورد توجه هستند نه به دلیل مدارج علمی و مدیریتی. این در حالی است که تصاویر مردان فوتبالیست، مدیران مرد و ... مرتب در موقعیت‌های مختلف بازنمایی می‌شود و تا وقتی این الگو را تغییر ندهیم همچنان اسیر این روند خواهیم بود.به عقیده او چون به موفقیت‌ها و دستاوردهای علمی و فرهنگی و اجتماعی زنان چندان بها داده نشده و زنان موفق و نخبه را به عنوان الگو معرفی نکرده‌ایم، تصویر جذابی از چهره زن ساخته نشده و رفتار مردانه مورد تبعیت قرار گرفته است.فولادیان به بحران دستاورد که زنان امروز با آن مواجه هستند، اشاره می‌کند و می‌افزاید: زن 50 سال پیش، در دوران میانسالی و کهنسالی از اینکه می‌دید چند تا بچه دارد که هر کدام جایگاهی در جامعه کسب کرده‌اند بسیار خوش‌حال می‌شد اما الگویی که در گذشته از زن ارائه شده بود، اکنون مورد مناقشه جدی قرار دارد و اکنون با زنانی روبه‌رو هستیم که در سن 50 سالگی، از خودشان می‌پرسند من غیر از فرزندانی که بزرگ کردم چه دستاورد دیگری دارم. آن‌ها دوست دارند به خودشکوفایی برسند و نمی‌خواهند تنها دستاوردشان تربیت فرزند باشد. این احساس بحران دستاورد به نسل بعد منتقل شده است بدین معنی که آن مادر به فرزندش می‌گوید تو مثل من نباش. حال در این تکاپویی که زن نسل جدید دارد تا بتواند از کالبد قبلی خارج شود، به دلیل ساختار مردسالارانه‌ای که وجود دارد با ناکامی‌هایی مواجه می‌شود که تبعات خودش را دارد.


آرایش؛ بازی کردن زنان در زمین قدرت مردانه
او از این می‌گوید که چون زنان ما در حوزه‌های علمی و مدیریتی چندان اجازه ظهور و بروز استعدادهایشان را نداشته‌اند، اکنون در مقابل زنانی که از هویت خود فراری هستند، با زنانی مواجه هستیم که از طریق آرایش‌های افراطی و جراحی‌های زیبایی پی در پی، سعی دارند خودنمایی و توجه مردان را جلب کنند.به نظر او، این زنان می‌بینند دستاوردهایشان در حوزه‌های علمی و مانند آن چندان دیده نمی‌شود و از این‌رو نه تنها تشویق نمی‌شوند بلکه حتی ممکن است سدهایی هم پیش پایش گذاشته شود اما وقتی به خودنمایی اقدام می‌کنند، مورد توجه قرار می‌گیرند. در واقع سلطه مردانه به آن‌ها اجازه ورود در عرصه‌های کلان قدرت و علم را نمی‌دهد و از آنان می‌خواهد فقط وجوه زنانه خود را بروز دهند.
او می‌گوید: اکنون زنان با آرایش کردن و زیبا شدن، از طرف طبقه مسلط مرد به راحتی تشویق می‌شوند اما این آرایش کردن و آراستن، در واقع بازی و همان سلطه مردانه و به نفع مردان است. از طرف دیگر وقتی برداشتی از زن ارائه می‌کنیم که در آن فقط به زیبایی ظاهری توجه می‌شود، مدگرایی هم گسترده‌تر می‌شود و چیزهایی سریع‌تر مد می‌شود و رونق می‌گیرد که زیبایی قلمداد شود نه اینکه واقعا زیبا باشد.او یادآور می‌شود: بحران هویت در ظاهر امری فردی اما در واقع یک مسئله اجتماعی است و رفتاری مانند داشتن تیپ‌های پسرانه، اگر از سوی دختران طبقه متوسط رو به بالا مورد توجه قرار گیرد، به مرور به یک الگو و رفتار اجتماعی تبدیل می‌شود که در طبقات مختلف جامعه، بروز و ظهور پیدا می‌کند.


احتمال وقوع جنبش‌های زنان
این جامعه‌شناس اظهار می‌کند: آمارها نشان می‌دهد فشارها و اعمال سلطه‌های زیاد مردانه نه تنها به کاهش مسائل و آسیب‌های زنان نینجامید بلکه آسیب‌هایی مانند پدیده روسپیگری، زنان و دختران فراری و همسر آزاری را توسعه داده است. از طرفی سیطره نگاه مدرن بر جامعه ایران چنان جدی و غالب است که همه ابعاد سنت و نگاه سنتی را مورد مناقشه قرار داده و یکی از جاهای مهمی که سنت در آن مورد مناقشه قرار گرفته، همین حوزه زنان است.
به عقیده او با توجه به اینکه زنان دوره کنونی روز به روز بیشتر به حقوق خود و محدودیت‌های فعلی که دارند، آشنا می‌شوند و فرصت بیشتری برای بروز و ظهور خواسته‌هایشان دارند، در آینده اگر از راه مسالمت‌آمیز نتوانند این فاصله‌ها را کم کنند، شاهد جنبش‌های واقعی زنان خواهیم بود.او با بیان اینکه در 200 سال اخیر اگر از سطح کلی و کلان نگاه کنیم زنان در شرایط فعلی، بهترین موقعیت را دارند و جایگاهشان قابل مقایسه با زمان گذشته نیست، یادآور می‌شود: مهم‌ترین حوزه تحولات اجتماعی ایران در دوره کنونی، حوزه زنان است و به نظر می‌رسد این تحولات همچنان با روند رو به رشد ادامه یابد و در آینده شاهد کسب موقعیت‌های بسیار رفیع‌تری از سوی آنان باشیم.


فرق بین جنسیت و هویت جنسی
در ادامه، به سراغ دکتر مهسا اخوان مهدوی، روان‌شناس بالینی رفتیم تا موضوع هویت جنسی را از لحاظ روان‌شناسی بررسی کنیم. او ابتدا در تعریف جنسیت و هویت جنسی می‌گوید: هویت جنسی آن احساس مردانگی یا زنانگی است که فرد به خودش دارد اما جنسیت به تمام خصوصیات جنسی، زیستی، کروموزوم‌ها، غدد هورمونی و خصوصیات جنسی ثانویه گفته می‌شود و گرچه در اغلب موارد این دو با یکدیگر در یک راستا قرار می‌گیرند اما گاهی تضادها و تعارض‌هایی بین آن‌ها دیده می‌شود بدین معنی که ممکن است فرد از لحاظ فیزیکی و ظاهر بدنی مانند دختران باشد اما تمایلات مردانه داشته باشد یا برعکس.
او با اشاره به اینکه هویت جنسی یک امر کاملا تقلیدی است و جنسیت، امری ذاتی است که با آن به دنیا می‌آییم، توضیح می‌دهد: دو دسته عوامل باعث می‌شوند که این دو در یک راستا قرار نگیرند و بینشان تضادهایی دیده شود؛ یکی عوامل «بیولوژیک» و دیگری عوامل «روحی، روانی و اجتماعی» هستند. عوامل بیولوژیک فرایندهای قبل از تولد را شامل می‌شوند و اگر در زمان رشد جنین، مشکلات مغزی، اختلالات هورمونی و اختلالات ژنتیکی روی دهد یا مادر، استرس‌های محیطی زیادی را تجربه کند، بعد از تولد، یکی از مشکلاتی که ممکن است فرد با آن مواجه شود، اختلال‌های جنسیتی است. در مسائل روحی، روانی و اجتماعی هم عوامل مختلفی باعث تضاد بین جنسیت و هویت جنسی می‌شوند که یکی از آن‌ها رضایت نداشتن برخی والدین از جنس کودکشان است به‌ویژه که در جامعه ما همچنان کسانی هستند که مرد را جنس برتر می‌دانند و دوست دارند فرزند دخترشان، پسر می‌بود. همچنین والدی که به عنوان مثال فرزند دختر دارد اما لباس و اسباب‌بازی پسرانه برای او خریداری می‌کند، موجب می‌شود فرزندش در نوجوانی تمایلاتی خلاف جنسیت خودش داشته باشد.


اعتماد در برابر بی اعتمادی
اخوان مهدوی، حضور نداشتن یا حضور کمرنگ والد هم‌جنس و تنهایی فرزندان را از دلایل دیگر گرایش کودک به جنس مخالف بیان می‌کند که احتمال همانندسازی کودک با هم‌جنس خودش را کمتر می‌کند و ادامه می‌دهد: وجود والد هم‌جنس پرخاشگر نیز موجب می‌شود فرزند از همانند‌سازی کردن با آن والد دور شود. از سوی دیگر، اگر والد جنس مخالف ارتباط و نزدیکی بیش از حد با فرزند داشته باشد که در دوران کنونی زیاد شاهد این موضوع هستیم، تمایلات جنس مخالف در فرزند شکل می‌گیرد. در واقع وقتی فرزند دختر بیشتر مواقع با پدرش است یا فرزند پسر، بیشتر با مادرش ارتباط دارد، فرصت رشد سالم از او گرفته می‌شود. همچنین روابط به هم خورده پدر و مادر نیز موجب همانندسازی ناسالم می‌شود و کودک نمی‌داند به عنوان مثال از پدر عصبانی‌اش الگو بگیرد یا از مادر متشنج.
او با ابراز نگرانی از رواج ماهواره و استفاده نامناسب از فضای مجازی، اظهار می‌کند: متأسفانه اکنون خانواده‌ها فیلم‌هایی مشاهده می‌کنند که در آن صحنه‌های جنسی نشان داده می‌شود و فرزندانی که این صحنه‌ها را می‌بینند در معرض اختلالات جنسی قرار دارند.
اخوان مهدوی با اشاره به نظریه اریک فروم که 8مرحله برای رشد بیان می‌کند و اولین مرحله آن «اعتماد در برابر بی‌اعتمادی» است، می‌گوید: در دوران کودکی و طفولیت اگر والدین، حس امنیت به کودکشان بدهند و اعتماد اولیه در او شکل گیرد، در دوران نوجوانی که با بحران هویت مواجه می‌شود، از این ذخیره کودکی استفاده می‌کند اما اگر در مرحله اول رشد، حس اعتماد به وجود نیامده باشد، فرد در نوجوانی با خلأ مواجه می‌شود و نمی‌تواند از بحران هویتی که دچار آن است، به درستی عبور کند.


وقتی مرد حرف اول را می‌زند
این دکتر روان‌شناس با اشاره به بستر خانواده و جامعه که بر بحران هویت جنسی تأثیر می‌گذارند، توضیح می‌دهد: جامعه امروز ما به سرعت در حال حرکت به سمت مدرنیته و پست مدرن است اما ساختار و فرهنگ خانواده هم‌زمان با این سرعت تغییر نکرده و هنوز خانواده‌هایی داریم که با دیدگاه‌های سنتی‌شان معتقدند زن باید در خانه فعالیت داشته باشد و مرد در بیرون از آن. این در حالی است که فرزندان چنین خانواده‌هایی عمدتا چنین تفکری را قبول ندارند و با یک شکاف بین نسلی مواجه هستیم که در نتیجه آن، فرد از خانواده فاصله می‌گیرد و دوست دارد در جامعه، خودش را آن‌طور ارائه کند که خلاف نظر خانواده‌اش است. همچنین افراد در چنین خانواده‌هایی با دوگانگی‌هایی بین آنچه والد می‌گوید و آنچه در جامعه می‌بینند رو به رو می‌شوند، به عنوان مثال مادر به فرزند دخترش می‌گوید نباید در خارج از محیط خانه با صدای بلند بخندی اما فرزندش در جامعه می‌بیند دخترانی که می‌خندند جذاب‌تر هستند و بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند. این تضاد تجربیات بر بحران هویت تأثیر منفی می‌گذارد. همچنین از سوی دیگر نوجوانان ما به‌ویژه دختران، می‌بینند هنوز هم افرادی هستند که نقش‌های برتر را به مردان می‌دهند و نقش‌های فرودستی را به زنان. آن‌ها در خانواده‌های مردسالار مشاهده می‌کنند که مرد حرف اول را می‌زند بنابراین در بیرون از خانه سعی دارند چهره و شخصیتی مردانه از خودشان نشان دهند که این امر باعث شده ما عباراتی بشنویم که در آن به عنوان مثال می‌گویند فلان زن مانند چهار تا مرد کار می‌کند یا فلانی شیر زن است. همه این‌ها یک معنی را در خود دارد و آن این است که مرد قهرمان است و اگر زنی می‌خواهد قهرمان باشد باید رفتارهای مردانه داشته باشد. برای همین در جامعه ما بیشتر این زنان هستند که به مرد بودن تمایل دارند و خلاف آن کمتر دیده می‌شود.
به عقیده او محدود کردن زنان به نقش‌های جنسیتی، از سوی دختران نسل امروز پذیرفته نمی‌شود؛ آن‌ها دوست دارند مانند مردان کار کنند و در بیرون از محیط خانه فعالیت داشته باشند همین امر موجب شده متأسفانه در بعضی موارد با قشری از زنان رو به رو باشیم که نقش‌های زنانه درون خانه را به درستی انجام نداده و به سمت بیرون از خانه رفته‌اند بنابراین فرزندان این مادران کمتر فرصت الگوبرداری از مادر دارند و خلأهایی که احساس می‌کنند در جای دیگری می‌جویند.


طرد کردن ممنوع
اخوان مهدوی با اشاره به اینکه عوامل بیولوژیک تأثیرگذار بر جنسیت و هویت جنسی دست ما نیستند اما عوامل روانی و اجتماعی در بستر خانواده و اجتماع اتفاق می‌افتند، می‌گوید: وقتی فردی به دلیل اختلالات بیولوژیکی به جنس مخالف تمایل داشته باشد، از لحاظ روان‌شناسی او را دگرجنس‌خواه می‌نامیم که در اصطلاح عامیانه، مردم آن‌ها را با نام ترنس می‌شناسند. این افراد باید تحت درمان طولانی مدت قرار گیرند و برای اقدام به عمل جراحی تغییر جنسیت به گرفتن نامه از مراجع قضایی نیاز دارند. در تمام این مراحل فرد به حمایت خانواده‌اش نیاز دارد اما تجربه ما نشان می‌دهد که اغلب خانواده‌ها در چنین مواردی نه تنها فرزندشان را حمایت می‌کنند بلکه گاهی حتی او را طرد می‌کنند که این امر تبعات جبران ناپذیری بر جای می‌گذارد.او در پایان از خانواده‌ها می‌خواهد فرزندانشان را با تمام شرایطی که دارند، بپذیرند و سپس سعی در مدیریت کردن مسئله داشته باشند نه اینکه با طرد یا انکار کردن فرزندشان راه را بر خودشان و او دشوارتر کنند.