وقتی صاحب‌خانه بهترین بهانه برای گریستن است

درست یادم نمی‌آید قبل از آنکه فرش ورودی خواهران را پس بزنم تاسرتا پایم را تفتیش کنند، اذن دخول خواندم یا نه؟

همان‌طور که سوراخ‌سنبه‌های کیفم را وارسی می‌کرد، صفحه گوشی‌ام را روشن نگه داشته بودم تا دیالوگ تکراری «گوشی‌ات را روشن کن» را نشنوم، اما بی‌اهمیت به گوشی روشن دستم، خودکار این جمله را به زبان آورد. در تمام ثانیه‌هایی که زیر آن سقف بودم با خودم برنامه‌ریزی می‌کردم اول یاسینی برای «نخودکی» بخوانم و بعد پایین پای آقا زیارت امین‌ا...

وارد صحن شدم. سلامم به قسمت «السلطان ابالحسن...» رسیده بود که چشمم به پرچم «ای بهترین بهانه برای گریستن» افتاد. چند قدم آن طرف‌تر یکی با صدای سوزناک روی یک صندلی تاشو، روضه، حضرت موسی‌بن‌جعفر (ع) می‌خواند. قدم از قدم برنداشتم. همانجا روی زمین به دیوار تکیه زدم و گفتم از صاحب این خانه بخوان.

یکی دو روضه دیگر از حضرت رقیه (س)، حضرت علی‌اصغر (ع) و حضرت باب‌الحوائج (ع) خواند. نوبت به امام رضا (ع) رسید. مرثیه گریه‌های امام جواد (ع) بر پیکر بی‌جان پدر را سوزناک خواند. در تمام دقیقه‌هایی که طنین صدایش فراز و فرود داشت، چادرم باد می‌خورد و تنها روی نصف صورتم را می‌پوشاند. جوری که وقتی به روبه‌رو نگاه می‌کردم همان پرچم «ای بهترین بهانه برای گریستن» را می‌دیدم.

روضه تمام شد، اشک‌هایم بند آمده بود. داشتم خودم را جمع‌و‌جور می‌کردم تا به سمت قبر نخودکی بروم. یکهو روضه‌خوان کمی خود را از روی صندلی به جلو خم کرد. سرش را به گوشم نزدیک کرد. آرام گفت‌: «صاحب‌خانه بر مهمان ارجح است. تکه‌تکه‌های دل شکسته‌ات را قبل از هر جایی پیش خودش ببر...»

زانوهایم سست شد و توان بلند شدن از جایی که نشسته بودم را نداشتم. بی‌اختیار اشک می‌ریختم. حالا دیگر یقین داشتم او بهترین بهانه برای گریستن است.

{$sepehr_key_148156}