شیک، اما ناعادلانه

رواج برخی کلیشه‌ها در جامعه، ساده، زیبا و شیک و به‌روز به نظر می‌رسند و این در حالیست که نتایج خوبی را به بار نخواهند آورد. این روز‌ها فضای مجازی ابزار دگرگون‌نشان‌دادن مسائل و بستر ترویج کلیشه‌هاست؛ موضوعی که نقد و نگاهی عمیق‌تر به مسائل را می‌طلبد. ازجمله کلیشه‌های از این دست، مسئله «کارکردن زنان» است؛ موضوعی که علاوه بر نگاه‌های سنتی (هرچند با تعداد کم) این روز‌ها مخالفان مدرن و جدیدی نیز یافته است.

برخی زنان زندگی آسوده و بی‌دغدغه خود را که در اثر ورود‌نکردن به بازار کار و وابستگی به منبع درآمدی در نتیجه ازدواج است، مثبت تلقی می‌کنند و کارکردن زنان را به طبقه پایین‌تر جامعه ارتباط می‌دهند؛ یک دسته‌بندی سلیقه‌ای که احتمالاً جهت نمایش زندگی مرفه و بی‌دغدغه‌شان است. این کلیشه به‌ظاهر ساده، در واقع بازتابی از ساختار‌های پیچیده اجتماعی، جنسیتی و طبقاتی است که به‌طور تاریخی در جوامع ما شکل گرفته‌اند و همچنان پابرجا هستند. نگاهی دقیق‌تر به این موضوع از منظر جامعه‌شناسی نشان می‌دهد که مسئله کار زنان به هیچ عنوان صرفاً یک موضوع اقتصادی یا طبقاتی نیست؛ بلکه در پیوندی تنگاتنگ با نگرش‌های فرهنگی، هنجار‌های اجتماعی و بازی قدرت در ساختار‌های اجتماعی قرار دارد.

سرمایه فرهنگی و ساختار‌های طبقاتی

پیر بوردیو، جامعه‌شناس برجسته فرانسوی، در نظریه‌ «سرمایه فرهنگی» نشان می‌دهد که طبقات اجتماعی تنها بر پایه سرمایه اقتصادی شکل نمی‌گیرند، بلکه سرمایه فرهنگی شامل دانش، مهارت‌ها، نگرش‌ها و سبک زندگی، نقش تعیین‌کننده‌ای در حفظ و انتقال موقعیت اجتماعی ایفا می‌کند. زنان اغلب به عنوان حافظان و منتقل‌کنندگان این سرمایه فرهنگی در خانواده‌ها شناخته می‌شوند.

این مسئله نباید به‌معنای نفی کار زنان طبقه بالا باشد؛ بلکه این نوع «کار» و فعالیت‌ها گاه به اندازه یا حتی بیشتر از کار رسمی اهمیت دارند. این به آن معناست که زنان نقشی کلیدی در خانواده دارند و چیزی فراتر از نمایش زرق‌وبرق از آن‌ها انتظار می‌رود.

از سوی دیگر، دیدگاهی که اخیراً در حال گسترش است که کارکردن زنان را مختص طبقه پایین می‌داند و زنان طبقه بالا را به کارنکردن محدود می‌کند، نه‌تنها نادرست است بلکه نوعی ابزار کنترل اجتماعی و بازتولید نابرابری‌های جنسیتی و طبقاتی است. این کلیشه‌ها زن‌ها را در چارچوب نقش‌های محدودکننده‌ای قرار می‌دهد و از یک سو فعالیت‌ها و تلاش‌های زنان در طبقات بالاتر را نادیده می‌گیرد و از طرفی، به زنان طبقه پایین که ممکن است به دلایل اقتصادی ناچار به کار باشند، انگ می‌زند.

همچنین این دیدگاه‌ها موجب تقویت پویایی‌های نابرابر در بازار کار و جامعه می‌شود و از تحقق برابری جنسیتی جلوگیری می‌کند. به عبارتی، این کلیشه‌ها نه‌تنها به‌معنای واقعی «طبقه» را نادیده می‌گیرند، بلکه به‌نفع طبقات قدرت و سنت‌های مسلط عمل می‌کنند تا وضعیت موجود حفظ شود.

این موضوع به‌ویژه در دنیای امروز که زنان در حوزه‌های علمی، مدیریتی، هنری و اجتماعی به موفقیت‌های قابل‌توجهی دست یافته‌اند، اهمیت دوچندان پیدا می‌کند و نشان می‌دهد که کلیشه‌ها باید کنار گذاشته شوند.

در نهایت، ضروری است که جامعه و رسانه‌ها به‌جای بازتولید کلیشه‌های سطحی و دسته‌بندی‌های نادرست، با نگاهی بازتر، چندبعدی‌تر و انسانی‌تر به مسئله کار زنان نگاه کنند. باید فرصت‌های برابر و واقعی برای زنان در همه طبقات فراهم شود و انتخاب‌های فردی و متفاوت زنان برای تأثیرگذاری مناسب در جامعه به رسمیت شناخته شود.

کار زنان فراتر از تقسیم‌بندی‌های ساده است و ارزش و اهمیت آن نباید صرفاً با استاندارد‌های سنتی و محدود سنجیده شود. حمایت از حق انتخاب، آموزش و امکانات برابر، راه‌حل واقعی برای عبور از کلیشه‌های ناعادلانه و تحقق عدالت اجتماعی است و بازگشت به دورانی که زنان را از فعالیت اجتماعی و اقتصادی دور می‌کند حتی با بهانه‌های بزک‌کرده، عقب‌گردی بزرگ به دوران جاهلیت محسوب می‌شود؛ جاهلیتی که زنان برای سال‌های سال علیه آن ایستادگی کرده‌اند و مغایر با فرهنگ ایرانی و دینی ماست که زنان را فراتر از عروسک خیمه‌شب‌بازی می‌داند.