حجتالاسلاموالمسلمین علیاکبر الهی خراسانی، پدر معنوی بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مردی بود که ادب را از ادیب آموخت و اخلاق را از مرشد خویش، میرزاجوادآقا، چون مرید و شاگردی وفادار، در جان نهاد. مقبول و پسندیده نزد فقیهی وارسته، چون مرحوم آیتا... مروارید، او نهتنها به کرسی استادی دانشگاه تکیه زد و در عرصه نسخهشناسی، تصحیح و تحقیق درخشید، بلکه هزار فضیلت دیگر داشت، اما بیش از همه، در مدیریت بنیادی کمنظیر، چون ستارهای تابان، میدرخشید.
بنیاد پژوهشهای اسلامی آستانقدسرضوی که امروز با افزونبر ۱۰۰ پژوهشگر، ساختمانی زیبا، کتابخانهای مجهز و افتخارات پرشمار در عرصههای ملی و بینالمللی، نهادی برجسته شناخته میشود؛ جایی که شماری از برجستهترین پژوهشگران، مصححان، محققان و مترجمان حوزه و دانشگاه از زبانهای گوناگون در آن گرد آمدهاند. در آغاز، تنها نامی ساده با اندکی تغییر از عنوان کنونی بود.
این مرحوم بود که با کوششی خالصانه، عالمانه و جانانه، از تنظیم و تهیه اساسنامه تا ثبت و فعالسازی گروههای پژوهشی گوناگون، بنیاد را برپا کرد. او بنیاد را با یک طرح پژوهشی در واحدی مسکونی و تنها دو اتاق، به فعالیتی پربار بدل ساخت و با نشان دادن چهرهای غیرسیاسی، اما پایبند به اصلیترین ارزشها و نیازهای انقلاب اسلامی، دهها و صدها نویسنده، نسخهشناس، مترجم، هنرمند، شاعر و خالق کتابهای کودک را جذب کرد.
به تعبیر یکی از شخصیتهای برجسته علمی و اجرایی کشور، او با بودجهای کمتر از یکدهم مرکزی پژوهشی دیگر، دهبرابر آن را در تولید و اثربخشی به بار آورد. این دستاورد، نه از سر جاهطلبی که از فروتنی، مشورت و جلب حمایت انسانهای فرهیخته و مؤثری، چون مرحوم آیتا... واعظزاده و مرحوم دکتر برادران برمیخاست؛ حمایتهایی که چهره فرهنگی آستان و استان را به مرز تحول و درخشش رساند. امروز، کمتر شخصیت علمی در رشتههایی از فقه و تفسیر تا نجوم، جغرافیا و هنر اسلامی را میتوان یافت که مستقیم یا غیرمستقیم، ایشان و بنیاد را نشناسد.
اما آنچه الهیخراسانی را در دلها جاودانه کرد، نهتنها مدیریتش، که سجایای اخلاقی و عبادیاش بود؛ آن رفتارهایی که، چون آیینهای صاف، ایمان و تقوایش را بازتاب میداد.
فرزندان کاری بنیاد روایت میکنند: اگر بهآرامی از کنارشان میگذشت و سلامشان را پاسخی کوتاه میداد، میدانستند که مشغول قضای نافله است؛ نمازی که در خلوت و هیاهوی کار، آرامش جانش را میپروراند. اگر بیخبر به اتاق نشر میآمد، نخست با سلام و خداقوتی گرم، توصیهای اخلاقی در قالب خاطرهای از میرزاجوادآقا میگفت -سفارش به صرفهجویی و رعایت غبطه وقف- و سپس پیگیر تأخیرهای چاپ میشد، نه با خشم، که با مهر پدرانه.
اگر صاحبقلمی با هر انگیزهای به دیدارش میآمد، با وجود عارضه کمر، تمامقد برمیخاست و تا مهمان ننشست، ایستاده میماند و هیچکس بیبدرقه ترک اتاقش نمیگفت. اگر از کمکاری پژوهشگری شکوه میشد، بیدرنگ از ایمان، اخلاق پسندیده و رفتار مؤدبانهاش با همکاران سخن میگفت و اگر شاکی از بیرون بنیاد بود، چنان از عناوین و افتخارات بنیاد یاد میکرد که گویی همه توفیقات را به آن شخص نسبت میدهد.
اگر پژوهشگر یا مترجمی ناآشنا اثری برای چاپ میآورد، نخست از آوردن آن به بنیاد ابراز شادی میکرد، سپس در حضورش به معاون پژوهشی زنگ میزد: «من باید با ایشان بیایم، اما اگر ممکن است، چند دقیقه تشریف بیاورید.» در جلسه سهنفره میگفت: «ایشان زحمت کشیدهاند؛ با هم به اتاقتان بروید. بررسی کنید و نتیجه را به هیئتمدیره بیاورید تا انشاءا... چاپ شود.»
اگر برای مصاحبهای دعوت میشد، کمتر میپذیرفت و دیگری را معرفی میکرد: «چهره رسانهای شدن، مانع کار علمی است.» اگر از او خواسته میشد که یکی از فرزندان خود را به کاری در بنیاد مشغول کند، هرگز نمیپذیرفت و نپذیرفت. میگفت: اگر شأن دستور دارد، مانعی نیست، ایشان بیاید، اما من از بنیاد خواهم رفت.
{$sepehr_key_152673}
اگر ناگزیر با مهمانان عالیمقام همایش به مهمانسرا میرفت، تا آخر کنارشان مینشست، اما غذای آنجا را نمیخورد: «این غذا برای زائران و مهمانان امام (ع) است؛ ما خادمان و حقوقبگیران، همیشه کنار سفره حضرتیم.» در جلسات بودجه، چنان جانانه دفاع میکرد که مدیران مالی بهشوخی میگفتند: «چشم! برای حفظ سلامتتان، همه را تخصیص میدهیم.»
پیوسته به معاون اداری میگفت: «بررسی کنید اگر راه کمکی به همکاران هست، پیشنهاد دهید تا تصویب و پرداخت شود.» کارها و طرحها را در همه گروهها رصد میکرد -از فقه که خود مدیریتش را داشت، تا سفینهالبحار، تاجالتراجم و تقویم قدس که مستقیما به تصحیحشان همت گماشته بود- و میکوشید گرفتار روزمرگی نشود.
به همکاران میآموخت: «پژوهشگر بانشاط و جدی باشد و بداند در چه دستگاه عظیم و پرمعنویتی کار میکند.» هزار درس دیگر از این مرد خدا میتوان آموخت؛ درس فروتنی، مشورت، حمایت و معنویت. اکنون دلها برایش تنگ است، اشکها جاری و تسلی در یاد لبخندهای پدرانه، دستان گرم و صدای اذان و دعایی است که در خداحافظی برای سفر حج و مانند آن، زمزمه میکرد. خداوندش بیامرزد و به همسر محترم، فرزندان دانا و پویا در ترویج ارزشهای دینی و انقلابی، و همه ارادتمندان، صبر و اجر عطا فرماید.