به گزارش شهرآرانیوز؛ ماجرای سوختن پسری چهاردهساله به بیستوسوم شهریور بازمیگردد که چند پسربچه شبانه در خیابان آزاده در حال آتشبازی بودهاند که ناگهان یکی از آنها به اسم «محمدمعین» از ناحیه شلوار دچار آتش سوزی میشود و بعد از دویدن، آتش تمام لباسهایش را درگیر میکند.
محمدمعین خودش را درون باغچه میاندازد و دیگربچههای حاضر در صحنه، آتش را خاموش میکنند. با گزارش حادثه به اورژانس و حضور کارشناسان پزشکی، این پسربچه به بخش سوختگی بیمارستان امامرضا (ع) منتقل و در آنجا بستری میشود. مداوای پسربچه سوخته ادامه یافت، اما بهعلت سوختگی شدید و وخامت وضعیتش، جمعه گذشته جان خود را از دست داد.
با اعلام این فوت مشکوک به بازپرس جنایی، قاضی وحید خاکشور با حضور در بیمارستان و معاینات اولیه متوجه نوع سوختگی منجربهمرگ میشود و در بررسیهای بعدی با توجه به صحبتهای اطرافیان متوفی، اسم پسربچه دیگری به نام «امیرعلی» بهعنوان فردی که بنزین روی محمدمعین ریخته است، مطرح میشود.
دیروز با حضور بازپرس جنایی در خیابان آزاده، امیرعلی چهاردهساله بههمراه پدرش در صحنه حاضر شد. همچنین چند نفر از پسربچههایی که در زمان حادثه آنجا بودند، بهعنوان شاهد آمدند تا صحنه سوختن بهطوردقیق بررسی شود.
«بردیا. ش»، چهارده ساله، یکی از همان بچههایی بود که در زمان حادثه در محل حاضر بوده است. او درباره حادثه توضیح داد: معین داشت دوچرخه من را با بنزین تمیز میکرد که امیرعلی آمد و رفت از توی سبزهها بطری نوشابهای را که بنزین داشت، آورد. او سیبزمینی و سنگ آتش زد که چیزی نشد. بعد بنزین زیادی روی زمین ریخت و آتش زد. آتش داشت میرفت سمت درخت که محمدمعین میخواست با پایش آن را خاموش کند. بعد مثل چهارشنبهسوری از روی آتش پرید.
در همین لحظه امیرعلی بنزین ریخت روی آتش و نمیدانم برای چه این کار را کرد. بوی بنزین آمد و محمدمعین لباسهایش آتش گرفت و میخواست خودش را بیندازد توی باغچه اولی که امیرعلی به او گفت نه، بدو بدو، که تا باغچه آخر دوید و همه لباسهایش آتش گرفت.
این پسربچه ادامه داد: امیرعلی بنزین را دورتر از آتش گذاشت تا منفجر نشود و خودش برگشت داداشش را برداشت و فرار کرد. عرفان آمد دنبال من و گفت بیا برویم. من سمت معین دویدم و آتش را با خاک و آب خاموش کردم. کمی زغال روی بدنش بود. «امیرعلی. ظ» آمد و زغالها را برداشت. بعد که دست زد به پشت معین، دستانش پر خون شد و معین گفت دست نزن، میسوزد. بعد زنگ زد آمبولانس آمد.
بردیا درباره سن هرسهنفرشان گفت: ما هر سه، چهاردهساله هستیم و تا کلاس ششم در یک مدرسه بودیم که من کلاس هفتم از آن مدرسه رفتم.
او درباره دعوای امیرعلی و محمدمعین در روز قبل از حادثه در فنس ورزشی در همان محدوده نیز توضیح داد: آنجا سر فوتبال اتفاقی افتاد که با هم دعوا کردند. امیرعلی به محمدمعین گفت میکشمت و چاقو کشید. البته آنها همیشه با هم رفیق شیش بودند.
«امیرعلی. ظ» متولد ۱۳۸۷، یکی دیگر از افراد حاضر در صحنه آتشسوزی، نیز درباره آن شب گفت: ساعت نزدیک ۱۰ بود. جلوی نانوایی بودم که صدای «آی سوختم» شنیدم و بعد چشمم به شعله افتاد. فکر کردم خانهای سوخته است. دویدم و آمدم دیدم یکی آتش گرفته است. بردیا هم بود. یکی درِ خانه را باز کرده بود که به او گفتم یک سطل آب بده و ریختم که آتش خاموش شد. زنگ زدم اورژانس و به بردیا گفتم: «برو دنبال پدرومادرش»، بعد هم رفتند بیمارستان.
او درباره اینکه آنها را از قبل میشناختی، توضیح داد: به چهره میشناختم؛ ولی آن شب امیرعلی را اینجا ندیدم. البته متوجه شدم که یک نفر دارد با چرخ از صحنه دور میشود. «عرفان. ن»، متولد ۱۳۹۰، یکی از شاهدان ماجرا بود که دربرابر مقام قضایی توضیح داد: آن شب داشتیم با بردیا بازی میکردیم که امیرعلی آمد و داشتند سیبزمینی و سنگ آتش میزدند و پرتاب میکردند.
بعدش آتشبازی کردند که آتش شروع شد و یکدفعه شعله گرفت. او درخصوص اینکه «آیا دیدی امیرعلی بنزین بریزد؟» گفت: یک کمی دیدم. بنزین روی زمین بود که معین میخواست خاموش کند. من داشتم دوچرخه را درست میکردم و متوجه نشدم. «امیرعلی. ظ» آمد و آب ریخت. بعد از آتشسوزی، امیرعلی و داداشش رفتند.
«داوود. ف»، پدر متوفی که کارگر است و در محله آزاده مستأجر هستند، دربرابر مقام قضایی گفت: من سر کار بودم که خانمم تماس گرفت و گفت خودت را برسان خانه که محمدمعین آتش گرفته است. ساعت ۱۰ بود. من از میدان امام علی (ع) رسیدم خانه که گفتند معین را بردهاند بیمارستان. وقتی رفتم، به من گفتند که معین بستری شده و بروید و فردا بیایید.
او درباره صحبتهایش با پسرش در بیمارستان بیان کرد: ازش که پرسیدم، گفت «هیچی، آمده بود درِ خانه ما و آتش روشن کرده بود. من رفتم با پام زدم آتش را خاموش کنم که یهویی بنزین ریخت روی من که از کمر به پایین آتش گرفت»، ازش پرسیدم «بابا چرا نیامدی داخل خانه؟» گفت: «امیرعلی گفت فرار کن، خاموش میشود. من هم هر چه دویدم، آتش بیشتر شد. سه نفر آمدند کمک و آب ریختند و خاموش شد.»
این پدر داغدیده درباره هویت امیرعلی توضیح داد: او را نمیشناختم؛ ولی در بیمارستان پرسیدم «مسئلهتان چه بود که دعوا کردید؟»، گفت «ما روز قبل در فنس بازی میکردیم و آمدم دریبلش زدم. او افتاد، وقتی هم بلند شد، به هم پردیم که دوستانمان جدایمان کردند. آنجا گفت که تو را میکشم.»
{$sepehr_key_152957}
امیرعلی که متولد ۱۳۹۰ است و به جز خودش دو خواهر و یک برادر کوچک دارد، به مقام قضایی گفت: من و محمدمعین رفیق شیش بودیم. آن روز از غروب که رفتم بیرون فوتبال بازی میکردیم. من ساعت ۶ خانه بودم، چون محمدمعین نیامده بود و من به جز او رفیق شیش دیگهای ندارم و حوصلهام سر رفته بود. ساعت ۸:۳۰ بود که مادرم گفت بروم نان بگیرم. با دوچرخه رفتم و داشتم برمیگشتم که سه نفر صدایم زدند که رفتم پیششان.
محمدمعین یک شیشه بنزین دستش بود با فندک و با عرفان داشتند دوچرخه بردیا را درست میکردند. معین یک موتوربرق در خانه داشت و از آن بنزین کشیده بود. من که رفتم آنجا یک کمی بنزین ریخت روی لاستیک دوچرخه و آتش زد و بعد فوت کرد و با دست خاموش کرد. یک سیب گاززده روی زمین افتاده بود که آن را هم آتش زد. یک کمی بنزین ریخت روی لباسهایش گفتم: «معین مواظب باش لباسهای خودت آتش نگیرد.»
گفت: «نه، هیچکاری نمیشود.» بعد گفت: «امیرعلی چرخت را کمی ببر جلوتر»، یک کمی بنزین ریخت روی زمین و فندک زد، بعد رفت عقب از رویش بپرد. اول شلوارش آتش گرفت و بعد شعلهور شد و جیغ میزد. رفتم آب بیاورم که کنار مسجد همیشه یک سطل آب بود، اما آن شب سطل آب نبود و ترسیدم و رفتم خانه.
او در پاسخ به اینکه چرا رفتی خانه؟ گفت: ترسیدم که پدرومادرش بیایند و بگویند که من آتش زدم.
این پسربچه همچنین مدعی شد که فرار نکرده است و فقط از مسیر همیشگی با برادرش بهسمت خانه رفته است و منکر درگیری در فنس فوتبال شد و گفت: سیب و سنگ را خود معین آتش زد و خودش روی زمین بنزین ریخت و آتش زد. بعد هم وقتی خواست بپرد، لباسش آتش گرفت.
او درباره اینکه دیگر دوستانش گفتهاند او بنزین ریخته است، گفت: همه کارها را معین کرد، ولی بردیا و عرفان رفقای او هستند و همه کارها را گردن من انداختهاند. با ثبت اظهارات این پسربچهها و دیگرشاهدان، این پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری ویژه اطفال ارسال خواهد شد.