علیه فراموشی | درباره دکتر حسین قندی، استاد فقید روزنامه‌نگاری که آلزایمر جانش را گرفت

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛  بچه‌ها کم‌کم از روی صندلی‌های کافه‌تریای کوچک گوشه حیاط بلند می‌شوند و دسته‌دسته به سمت کلاس‌ها حرکت می‌کنند. هیاهوی دانشجویان توی راهرو‌های دراز دانشکده می‌پیچد. دانشجویان دانشکده علوم ارتباطات از دانشجویان دیگر دانشگاه علامه طباطبایی، پرشروشورترند. دختران و پسران دست‌به‌قلم و آماده نوشتن، قصه‌ها و روایت‌های تازه را پیدا می‌کنند. وقتی دکتر از میان دانشجویان گذر می‌کند، سروکله لبخند روی صورت همه‌شان پیدا می‌شود.

 کسی که روزی با کتاب‌هایش غرق در رؤیای جسارت بی‌پایانش بودند، حالا درست روبه‌رویشان ایستاده است. هروقت دکتر وارد کلاس می‌شود، کیف چرمی قدیمی‌اش را روی میز می‌گذارد و بعد جادو می‌کند. او می‌تواند از کلمه به‌ظاهر ساده، از ماژیک سیاه و تکه‌های کاغذ، خبر‌های بزرگ بسازد. ذهن او، ابزار کارش است.

یک روزنامه‌نگار با همه کتاب‌هایی که خوانده و نخوانده، با همه تجربه‌هایی که از سرگذرانده و نگذرانده، با همه آدم‌هایی که در کنارشان حاضر شده و نشده همه اینها، مهم‌ترین ابزار کارش است. وقتی دانشجویان، چرک‌نویس‌هایشان را با صدای بلند می‌خوانند، کلمات را توی ذهنش زیرورو می‌کند.

فعل‌ها را جابه‌جا می‌کند، زمانشان را از نو تنظیم می‌کند، صفات اضافه را خط می‌زند و از دل همان جملات بی‌روح و پرعیب‌و‌نقص، عبارت‌های جاندار و کامل بیرون می‌کشد و تیتر‌های تازه خلق می‌کند. او کوتاه، موجز و روشن حرف می‌زند، درست مثل زمانی که دست‌به‌قلم می‌برد. 

کلاس بار‌ها نفسش را حبس می‌کند، بار‌ها با صدای قهقهه و خنده منفجر می‌شود و گاهی در بغض فرومی‌رود. هرگاه دکتر به جعبه ذهنش رجوع می‌کند و تیتر‌های تازه بیرون می‌کشد، دانشجویان بیشتر با این واقعیت ساده روبه‌رو می‌شوند که تیتر می‌تواند یک خبر را بالا بکشد یا باعث‌وبانی سقوط همه آن باشد. 

دکتر می‌گوید روزنامه‌نگار وظیفه دارد به جای پر کردن صفحه، نورافکنی روشن کند تا حقیقت دیده شود. او را با همه این ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد و جسارت همیشگی، استاد مسلم تیتر در ایران می‌دانند. درگذشت او در سوم اردیبهشت‌۱۳۹۴، در قالب یک تیتر تلخ روی همه خبرگزاری‌ها نشست و در همان لحظات تیره، هزاران خاطره روشن از کلاس‌هایش دست‌به‌دست شد.

کلمات گم‌شده

در سال‌های پایانی زندگی، به یک بیماری بی‌رحم مبتلا شد. دکتر حسین قندی آرام‌آرام، خودش را هم فراموش کرد. آلزایمر شبیه دزدی خاموش، هر شب عمیق‌تر به خاطرات او سرک کشید. اول اسم‌ها را دزدید؛ اسم عزیزانش، اسم کسانی که دوستشان داشت و حتی اسم کتاب‌ها، دانشجویان و خیابان‌ها را. بعد خاطرات شیرین رنگ باخت و وقتی تصویر سال‌های دور و نزدیک را دید، لبخند زد، اما یادش نیامد چرا.

 او سال‌ها ستون روزنامه‌نگاری ایران بود، اما یک‌باره در میان کلمات گم شد. کلمات از ذهنش فرار کردند و به جملات نصفه‌نیمه پناه برد. جملات بدون فعل، بدون فاعل و بدون نقطه. او که سال‌ها در کلاس‌های درس و لابه‌لای صفحات روزنامه، به سؤالات مبهم پاسخ داد، چشمان پر از پرسشش به اطراف خیره ماند. اطرافیانش هر روز یک وداع کوچک را تجربه کردند. وداع با بخشی از او که دیگر بازنمی‌گشت.

شاید دردناک‌ترین قسمت بیماری برای آنها، لحظه‌هایی باشد که هنوز لبخند می‌زد، اما لبخندش دیگر حامل یاد نبود؛ فقط نشانی از نوری خاموش‌شده در دل مردی بود که از جهانی آشنا به سرزمین غریب فراموشی کوچ می‌کرد. برای شاگردانش دردناک بود؛ مردی که همه عمرش را صرف وسواس بر سر واژه‌ها کرده بود، حالا واژه‌ها را از دست می‌داد. در روز جهانی آلزایمر، باید علیه فراموشی نوشت و اگرچه حسین قندی، حافظه شخصی‌اش را از دست داد، اما حافظه جمعی همچنان نام او را زنده نگه می‌دارد.

{$sepehr_key_153025}

سلطان تیتر

قصه زندگی دکتر قندی از سبزوار شروع شد. شهری آرام که در اسفند‌۱۳۳۰ میزبان قدم‌های تازه یکی از استادان بزرگ روزنامه‌نگاری بود. از همان سال‌های جوانی جذب کلمه شد. تحصیلاتش را در ایران ادامه داد و برای دوره تکمیلی به آمریکا رفت، کارشناسی ارشد مدیریت بین‌الملل گرفت و برگشت. در روزنامه‌ها قلم زد، در کلاس‌ها تدریس کرد و خیلی زود به یکی از پایه‌های آموزش روزنامه‌نگاری در ایران بدل شد. در دانشگاه علامه طباطبایی سال‌ها تدریس کرد و صد‌ها روزنامه‌نگار از زیر دستش بیرون آمدند.

لقب «سلطان تیتر» به خاطر خلاقیتش در تیتر‌های ترکیبی و کوتاه، برای همیشه همراه نامش ماند. در ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، پس از دوره طولانی ابتلا به آلزایمر از دنیا رفت و در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا (س) آرام گرفت. بعدتر، شورای شهر تهران خیابانی را به نام او کرد؛ خیابانی در نزدیکی همان دانشکده‌ای که سال‌ها در آن درس داده بود. 

روزنامه‌نگاران به واسطه استرس مزمن، ذهنی که مدام از کلمات پر و خالی می‌شود و فعالیت ذهنی بالایی که تجربه می‌کنند، بیشتر در معرض ابتلا به آلزایمرند. آلزایمر حافظه شخصی استاد قندی را برد، اما حافظه حرفه‌ای و اخلاقی او همچنان زنده است؛ در تیتر‌هایی که هر روز خلق می‌شوند و در قلم روزنامه‌نگارانی که تلاش می‌کنند، چراغ حقیقت را روشن نگه دارند یاد او تکرار می‌شود.