هر ساله در هفته دفاع مقدس، سخن از «مقاومت» بار دیگر در فضای عمومی ما زنده میشود. زمانی که امروز از «مقاومت» سخن میگوییم، نخستین پرسش ممکن است این باشد: چرا در جهانی که پر از تکنولوژی، ارتباطات و شعارهای صلح است، همچنان باید درباره مقاومت حرف بزنیم؟ ذهن خیلیها ممکن است به جنگ یا صحنههای نبرد برود ولی آیا این مفهوم مربوط به گذشتههای پر از جنگ و خشونت است یا امری است که هنوز برای زندگی امروز و نسل جدید معنا دارد؟
واقعیت این است که مقاومت، بسیار فراتر از میدان جنگ است. همه ما در زندگی شخصیمان تجربهای از مقاومت داشتهایم؛ این همان چیزی است که مقاومت را از یک موضوع تاریخی یا نظامی صرف، به یک تجربه انسانی همگانی بدل میکند. تابآوری در بحرانهای اقتصادی، زنده نگه داشتن امید در دل بحرانهای سیاسی و اجتماعی، والدگری مؤثر در پی تغییرات اجتماعی ونسلی، و حتی ایستادگی یک نوجوان در برابر فشار همسالان برای رفتارهای پرخطر، همه جلوههایی از مقاومت هستند.
هیچ جامعهای بدون مقاومت دوام نمیآورد. در منابع دینی نیز مقاومت، به عنوان یک اصل زندگی مؤمنانه معرفی شده است. قرآن در سوره هود (آیه ۱۱۲) میفرماید: «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»؛ (ایستادگی کن ...). این آیه نشان میدهد که مقاومت، نه یک واکنش استثنایی بلکه یک شیوه زندگی است.
از نگاه علوم اجتماعی، مقاومت تنها به جنگ و اسلحه محدود نمیشود. مقاومت یک فرآیند اجتماعی-فرهنگی است. یعنی جایی که انسانها و جامعه تلاش میکنند حتی در دل تهدیدها، فشارها و بحرانها، هویت و ارزشهای خود را حفظ کنند، بازتعریف کنند و به نسل بعد منتقل نمایند. مقاومت، فقط تاریخ یا خاطره نیست؛ بلکه «پروژه زنده اجتماعی» است که هر نسل باید آن را دوباره تعریف کند. در ادبیات جامعهشناسی، این همان چیزی است که «بازتولید معنا» خوانده میشود یعنی اینکه انسانها در دل بحرانها بتوانند و این قدرت را بیابند که همچنان امید داشته باشند و بسازند و معنای زندگی خود را ساخته و به نسل بعد منتقل کنند. اگر مقاومت صرفاً بقا باشد، دیر یا زود فرسوده میشود؛ آنچه مقاومت را پایدار میکند، معنا و روایت مشترکی است که در دل آن ساخته میشود. هویت نیز همان چیزی است که از دل این ساختن مشترک زاده میشود.
اینجا پای هویت به میان میآید. هویت یعنی پاسخ به این پرسش که «من کیستم و چرا باید زندگی کنم؟». هویت امری ایستا نیست؛ بلکه در جریان تعاملات و کنشهای اجتماعی مداوماً بازتعریف میشود.
اگر هویت یک فرد یا جامعه وابسته به کرامت، عزت، استقلال، عدالت و آزادی باشد، طبیعی است که هر تهدیدی علیه این ارزشها، انگیزهای برای مقاومت ایجاد کند. به همین دلیل، مقاومت همواره با بازتعریف هویت گره خورده است.
زنان و مردان هر دو در ساختن تاریخ مقاومت سهم داشتهاند؛ اما شکل بروز این سهم گاه متفاوت بوده است. زنان در دفاع مقدس، تنها در پشت جبهه نبودند، بلکه در خانه، مدرسه، بیمارستان و در شکلدادن به حافظه جمعی جامعه نیز نقشآفرینی کردند. مردان در میدان جنگ و مدیریت اجتماعی ایستادند. وجه تمایز زنان در این بود که علاوه بر نقش اجتماعی، به دلیل ارتباط بیشتر با اعضای خانواده بار «بازتولید زندگی و امید در خانواده» را نیز بر دوش کشیدند. این «تکمیلکنندگی و زوجیت اجتماعی» میان زن و مرد هم، به مقاومت دوام و معنا بخشید.
امروز هم زنان و مردان در عرصههای تازهای با چالشهای مشترک و متفاوت روبهرو هستند:
• فشارهای رسانهای و تصویرسازیهای غیرواقعی از هویت زن و مرد،
• بحرانهای اقتصادی که بار مضاعفی بر دوش خانواده میگذارد،
• چالشهای جهانی شدن و از دسترفتن هویتهای محلی.
در همه این عرصهها و در متن دشواریها، زنان و مردان به جای صرفاً حفظ بقا، روایت تازهای هویت خود، خانواده و جامعه و از زندگی میسازند و معنایی را متناسب با اقتضائات جدید و مدیریت این شرایط، بازتولید میکنند.
از این رو، ما به عنوان زنان و مردان هر نسل، در ساختن معنای زندگی و هویت مشترک مسئولیم. این بازتعریف تنها بر زندگی فردی ما اثر نمیگذارد، بلکه آینده و تجربه زیسته نسلهای بعد را نیز شکل میدهد. بنابراین، مقاومت فقط یادگاری از گذشته یا صرفا واکنشی به تهدیدات بیرونی نیست؛ بلکه شیوهای برای زیستن، ساختن، و حفظ کرامت انسانی و انسانیت در هر شرایطی است. در جهانی که سرعت تغییرات سرسامآور است و فشارهای بیرونی و درونی مدام در حال افزایشاند، مقاومت بیش از هر زمان دیگری به معنای انتخاب زندگیِ معنادار است. این همان پیامی است که از دفاع مقدس و تجربه ملتهای مقاوم میتوان برای امروز گرفت: «مقاومت یعنی زیستن با معنا، حتی در سختترین شرایط».