یادی از رشادت‌های آتش‌نشان مشهدی هم‌زمان با روز آتش‌نشانی | درخشان مثل رضا فخریان

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛  ستون دود سیاه تا آسمان قد کشیده است. حجم سیاهی روی بولوار بابانظر هر لحظه بیشتر می‌شود و صدای آژیر خودرو‌های آتش‌نشانی، از دور و نزدیک می‌آید. ابر سیاه، از اکثر نقاط شهر دیده می‌شود. رضا از اولین آتش‌نشان‌هایی است که از ایستگاه‌۱۸ به محل حادثه می‌رسد. ده‌ها نیروی دیگر در راه هستند. اینجا جهنمی تمام‌عیار به‌پا شده‌است. الوارها، چوب‌های خشک، پارچه‌های مبل و مواد شیمیایی اشتعال‌زا توی کارگاه، یکی‌یکی می‌سوزند و زبانه سرخ، از پنجره‌ها بیرون می‌زند.

حرارت به‌قدری زیاد است که کسی توان نزدیک شدن به آتش را ندارد. صدای شکستن شیشه‌ها پشت‌سرهم می‌آید و تکه‌های بُرنده، به اطراف پرتاب می‌شود. قوطی‌های چسب و رنگ، منفجر می‌شوند و یک نفر آنجا، جوری اشک می‌ریزد و به این طرف و آن طرف می‌دود که به‌وضوح نشان می‌دهد آتش به جان یک عمر زحمات او افتاده است. رضا از مأموران دیگر می‌خواهد تا جمعیت را متفرق کنند و راه را برای خودرو‌های آتش‌نشانی و آمبولانس باز بگذارند.

 لباس ضدحریق و ماسک تنفسی روی صورتش، حریف این جهنم نیست. لوله سنگین آب را روی شانه می‌اندازد و جوری قدم برمی‌دارد که انگار شریان زندگی یک نفر به همین لوله قطور متصل است و هرجوری که هست، باید به مسیر ادامه دهد. کفش‌هایش را روی چوب‌های نیمه‌سوخته می‌گذارد و به همراه دیگر آتش‌نشانان به دل ماجرا می‌زند. چند لحظه بعد و وقتی دیوار‌ها خم می‌شوند، دود و غبار غلیظ فضا را پر می‌کند.

بین رضا و بقیه فاصله می‌افتد. دیوار زیرزمین تحمل این همه را ندارد، فرو می‌ریزد و آوار، خروج را غیرممکن می‌کند. وقتی همکاران رضا به زیرزمین می‌رسند، با پیکر بی‌جانش روبه‌رو می‌شوند. او نفس نمی‌کشد و تقلای عوامل اورژانس نیز بی‌نتیجه است.

حافظان بی‌ادعا

آتش‌نشانی هم‌ردیف خطر است. نمی‌شود آن را یک شغل ساده به حساب آورد. لحظاتی در دل این شغل نهفته است که جز با فداکاری تفسیر نمی‌شود. لحظه‌ای که همه از خطر دور می‌شوند، آتش‌نشان به دل خطر می‌زند. لحظه‌ای که دیگران از آتش دوری می‌کنند، آتش‌نشان خود را به شعله‌ها می‌سپارد. تاریخ معاصر ایران پر است از نام آتش‌نشان‌هایی که در میدان مأموریت، در ساختمان‌های نیمه فروریخته، در انفجار‌های گاز و در دود‌های خفه‌کننده، جان‌فشانی کرده‌اند.

از فاجعه پلاسکو در تهران تا انبار‌های نفتی جنوب کشور و امروز، در کارگاهی کوچک در دل مشهد؛ همیشه رد پای شهیدانی هست که زندگی‌شان را برای زندگی مردم فدا می‌کنند. نام «رضا فخریان» امروز هم‌قطار نام‌هایی است که پایان غیرمنتظره مأموریت‌ها را به جان خریده‌اند تا ناجی آدم‌های درمانده باشند. غم شهادت آتش‌نشان‌ها، غم عمیق و رنج‌آوری است. 

جان دادن در راهی که مستقیما با جان مردم گره می‌خورد، درد بیشتری دارد. یکشنبه، بیست‌وسوم شهریور پیکر رضا فخریان در حالی تشییع شد که جمعیت بسیاری آمده بود. خیابان‌های منتهی به حرم، مملو از آدم‌هایی بود که با چشمانی اشک‌آلود، پرچم‌های سرخ آتش‌نشانی را در دست داشتند. 

همکاران رضا، با لباس‌های عملیاتی، در صفی منظم تابوت را بدرقه کردند. مردم از دو سوی خیابان، شاخه‌های نرگس را بر پیکر پاک شهید تقدیم کردند، دست بر سینه گذاشتند و به احترام بزرگی او، سر خم کردند. مشهد در آن لحظات، یکپارچه حزن و افتخار بود.

{$sepehr_key_155117}

یادی که زنده می‌ماند

رضا فخریان متولد ۲۵اردیبهشت‌۱۳۶۳ در مشهد بود. سال‌۱۳۹۰ به سازمان آتش‌نشانی مشهد پیوست و در بیش از یک دهه خدمت، در ایستگاه‌های مختلف حضور داشت تا به معاونت شیفت ایستگاه‌۱۸ رسید. در همه روایت‌ها از او به‌عنوان آتش‌نشانی منظم، شوخ‌طبع و مسئول یاد می‌شود.

 پدری مهربان که دو دختر کوچک، یکی هفت‌ساله و دیگری دوساله، چشم به راهش بودند. ۲۱شهریور ۱۴۰۴، آخرین مأموریت او رقم می‌خورد. همان کارگاه چوب و مبل در بزرگراه بابانظر، همان زیرزمینی که با دود و شعله پر شده بود. رضا به دل آتش زد، تا آخرین لحظه کنار همکارانش ایستاد و در نهایت همان‌جا به عروج شهادت‌گونه رسید.

مراسم تشییعش با شکوهی کم‌نظیر از ورودی باب‌الرضا (ع) تا حرم مطهر رضوی برگزار شد. مردم او را «فخر آتش‌نشانی» نامیدند. پیکرش در قطعه شهدای بهشت‌رضا (ع) مشهد آرام گرفت. جایی که یادش با سنگ مزار و پرچم سرخ ایستگاه زنده می‌ماند. امروز نام رضا فخریان فقط یک اسم در فهرست آتش‌نشانان ایثارگر نیست.

 او نماینده قشر قهرمانی است که بی‌ادعا خدمت می‌کنند، هر روز لباس ضدحریق می‌پوشند و نمی‌دانند شب به خانه برمی‌گردند یا نه. یکم مهرماه، در اقدامی ستودنی و به‌یادماندنی، همکاران رضا فخریان با خودرو سرخ‌رنگ آتش‌نشانی، دختر هفت‌ساله‌اش را از خانه تا مدرسه همراهی کردند تا نخستین روز از سال تحصیلی، تنها نماند. کادر مدرسه نیز با برگزاری مراسمی، یاد شهید رضا فخریان را زنده نگه داشتند.

در روز تشییع، وقتی تمام اعضای خانواده مشغول سوگواری بودند، همکاران رضا دخترانش را در آغوش گرفتند و در کنار تابوت پدر، نشاندند. در تمام لحظاتی که این کودکان، آرام‌آرام اشک ریختند، آتش‌نشان‌های مشهدی، در کنارشان بودند. اخلاق فداکاری و مراقبت آتش‌نشان‌ها، نه‌تنها در رویارویی با خطر که در تمام ابعاد زندگی‌شان پیداست.