خادم | شهرآرانیوز؛ در ابتدای این نشست دکتر محمدجعفر یاحقی، مدیر این دو نهاد فرهنگی، ضمن اشاره به نزدیک شدن به هفتادمین سال تأسیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی، یاد دکتر غلامحسین یوسفی را که از ابتدای تأسیس این دانشکده در آن حضور داشته و -به گفته یاحقی- بنیاد محکمی برای این گروه گذاشته، گرامی داشت.
این نشست در کتابخانه «قطب علمی فردوسی و شاهنامه» دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد که عمده کتابهای آن از کتابخانه اهدایی غلامحسین یوسفی است و یاحقی به همین مناسبت، کوتاه و گذرا، از فعالیتهای حرفهای و زندگی شخصی یوسفی و ماجرای اهدای کتابخانه شخصی او گفت.
اما بخش اصلی این نشست به سخنرانی دکتر نعمت ا... فاضلی، انسان شناس و نویسنده آثاری همچون «زنانه شدن شهر»، «تجربه تجدد» و «تاریخ فرهنگی ایران مدرن»، اختصاص داشت که بخشی از آن در ادامه میآید.
پیش فرض ساده من دو گزاره است: یکی گزاره پدیدارشناسانه است. پیتر برگر و همکارش در کتاب «ذهن بی خانمان» توضیح میدهند که فرمهای آگاهی یا شکل آگاهی بشر محصول شکلهای زندگی است. برگر میگوید، وقتی دنیا وارد شهرنشینی مدرن میشود و شهرنشینی شکل غالب زندگی میشود، چیزی پدید میآید به نام «آگاهی شهری» که این فرم آگاهی با آن شکل زندگی نسبتی دارد و این متمایز از شکل آگاهی زندگی روستایی یا آگاهی شهریای است که در دوره پیشامعاصر بوده است. شهر در معنای شهر مدرنْ آگاهی میآورد. ویژگی مهم این آگاهیْ «ذهن بی خانمان» (Homeless Mind) است.
ما وارد یک آگاهی جدید شدهایم: آگاهی مجازی، آگاهی دیجیتال و این شکل از آگاهی همه ساحتهای زندگی، علم، هنر، ادبیات، مدیریت بدن، حیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، زنانگی و مردانگی، همه فرایند ساخته شدن واقعیت را شکل میدهد؛ یعنی به شکل آگاهی مجازی میشوند. پس پیش فرض من این است که ما در عصر آگاهی مجازی داریم زندگی میکنیم.
وقتی میگوییم آگاهی مجازی و آگاهی رسانهای، داریم از این صحبت میکنیم که شیوه تفکر ما مجازی شده است. در چنین فضایی نمیتوانیم بگوییم دنیای مجازی چه تأثیری میگذارد، چون خود آن پدیده، ذاتش، دارد مجازی میشود. ما در فرایندی هستیم که ساحت وجودی چیزها دارد مجازی میشود؛ ازاین رو، با پرسشهای جدید روبه رو هستیم.
معنای این عبارت این است که به شیوه متناسب روز باید «شاهنامه» را «مسئلهمند» کنیم. مسئله جهانی که در آن زندگی میکنیم مجازی شدن است. مسئله ما این است که آگاهی مجازی و مجازی شدن جهان چه تغییرات ساختاریای حول فهم ما از «شاهنامه» ایجاد میکند.
شناخت اصیل فقط در لحظه تغییر معنا پیدا میکند، آنجایی که چیزی، در نتیجه تنش ها، تعارضات یا فناوری ها، میخواهد پوست بیندازد و به چیز دیگری تبدیل شود. هر عصری «شاهنامه» خودش را ابداع میکند، همان طور که فردوسی کرد و پیشینیان دوره ساسانی هم شاهنامههای خودشان را ابداع کرده بودند. ابداع «شاهنامه» در بستر تاریخ اتفاق میافتد، در بستر چرخشهای گفتمانی و در بستر مسئلهمند شدن جامعه و سیاست و فرهنگ اتفاق میافتد.
در سخنرانیای که چندی پیش با عنوان «لحظههای فردوسی» داشتم، از این صحبت کردم که در تاریخ ما پنج لحظه فردوسی داریم:
یکی لحظه تولدش است که هویت ایرانی و زبان فارسی میخواهد دوباره احیا بشود. تنش کلانی در هویت ایرانی به وجود آمده است و امر مسئله مندی دارد آنجا به وجود میآید.
بعد در دوره صفویه است که نمادش همان «شاهنامه شاه تهماسب» است که خودش، فی نفسه، یک پدیده است که چطور چنین شاهنامهای با آن عظمت ساخته میشود. در گزارشی دیدم که ۲۰۰ نفر به مدت بیست سال در ساخته شدن آن «شاهنامه» نقش داشتهاند، از خطاط و تذهیب کار و وَراق و کاتب و بسیار کسان دیگر، آن هم با گرانترین مواد.
الان هم دیدم هر ورق آن ۱۷میلیون دلار قیمت دارد. ۱۱۸ برگ آن هم در ایران است. چرا آن موقع شاه تهماسب این کار را میکند؟ چون از زمان خود شاه اسماعیل جریان هویت ایرانی میخواست بازآفرینی بشود. میدانید که فرزندان شاه اسماعیل همه به نامهای «شاهنامه»ای بودهاند: سام و تهماسب و رستم میرزا و دخترش، مهین.
بعد دوره قاجار و انقلاب مشروطه است که بازخوانی تاریخ ایران باستان اتفاق میافتد.
بعد دوره رضا شاه است؛ و امروز لحظه پنجم فردوسی اتفاق افتاده است.
نکتهای که میخواهم بگویم این است که «شاهنامه»، در لحظات خاصی از چرخشهای تاریخی در ایران و چهارده کشور حوزه تمدنی ایران که «شاهنامه» را ازآنِ خود یا خود را ازآنِ «شاهنامه» میدانند، مانند چتر باز میشود. هر وقت باران سمی حوادث بر سر ملتها میآید، فردوسی چتر «شاهنامه» را باز میکند تا ما را سیل نبرد و این هویتها زیر این چتر مصون بمانند و پناه بگیرند.
«شاهنامه» پناهگاه این ملت هاست؛ برای ایران هم همین است. الان، چند سالی است که حکیم ابوالقاسم فردوسی چتر «شاهنامه» اش را باز کرده است. البته فردوسی دو قسمت دارد و هر دو به یک اندازه معتبرند: یکی «شاهنامه» و یکی خود فردوسی است که او هم مستقل از «شاهنامه» در این هزارساله به نماد و دال بزرگ تبدیل شده است.
بنابراین، ما در لحظه خاصی از فردوسی هستیم که لحظه پنجم فردوسی است. اما این لحظه پنجمی که الان در آن هستیم چتر «شاهنامه» و فردوسی باز شده است که سادهترین آن که به ذهن ما میرسد از بُعد کلان سیاست است، یعنی تحولات سیاسیای که در سامانه حکمرانی کشور به وجود میآید، فرازوفرود ایدئولوژیها و تحولات سیاسی کلان.
جیمز اسکات کتابی دارد به نام «سلطه و هنر مقاومت» و مفهومی دارد به نام «فُروسیاست». در مقابلِ آن سیاست کلان، در درون جامعه چیزی شکل میگیرد که سیاست خُرد است و از درون تجربههای زیسته مردم میآید، از درون تحولات تکنولوژیک میآید، از درون خُرده رخدادها به وجود میآید و آنها اغلب دیده نمیشوند.
ما مجموعهای از فرایندهایی را داریم تجربه میکنیم که جهان ما را دارند میسازند و پویا میکنند. حتی -به تعبیر داریوش شایگان- با پویایی جنون آمیز روبه رو شدهایم، پویاییای که سرعتش بیش از حد ظرفیت ماست و نمیتوانیم خود را با سرعت پویاییها همراه کنیم و دچار اضطراب میشویم، تنش روانی پیدا میکنیم، سرگردان میشویم.
نکتهای که میخواهم درباب «شاهنامه» بگویم این است که ما مجموعهای از فرایندها را داریم که دنیای معاصر ما درگیر آن هاست و «شاهنامه» هم درگیر آن فرایندها بوده و الان هم هست. خیلی کوتاه اشاره میکنم:
۱. فرایند دموکراتیک شدن: در دنیای حاضر، روندهای اجتماعی مدام دارند دموکراتیکتر میشوند. دموکراتیک یعنی اینکه گروههای بیشتری حق مشارکت در زندگی عمومی، اجتماعی، ادبی و فرهنگی و ... را پیدا میکنند. دموکراتیک شدن یعنی اینکه حق فرهنگ دارد عمومیتر میشود: زنها دیگر حق سوادآموزی دارند. دیگر کسی ... نمیتواند بیاید بگوید زنها حق ندارند باسواد شوند. اگر هم بگوید، مقابلش میایستند، همان طور که در افغانستان توی دهن طالبان هم میزنند.
طالبان هم عاقبت به خیر نخواهند شد. در تاجیکستان با چند نفر از دوستان افغانستانی صحبت میکردم و آنها میگفتند اصلا این طور نیست که مردم افغانستان همین طور بی تفاوت نشسته باشند و طالبان هر غلطی که دلش میخواهد میکند. توضیح میدادند آنجا هم فرایندهایی در حال رخ دادن است، گرچه با هزینههای سنگین.
۲. فرایند کلان شهری شدن جهان: کلان شهری شدن شیوهای از وجود و بودن و زیستن است. اساسا، امروز مفهوم «کلان شهر» را با جمعیت تعریف نمیکنند. وقتی جامعه کلان شهری میشود، آگاهی کلان شهری به وجود میآید و بعد متنهای بزرگ -در هر جامعهای- نمیتوانند به دور از فرایندها باشند؛ آنها بازآفرینی میشوند. «شاهنامه» کلان شهری غیر از «شاهنامه» عشایری یا غیر از «شاهنامه»ای است که به شیوه گذشتگان نقالی میشد.
۳. فرایند زنان شدن: زنانه شدن یعنی گسترش سهم زنان در فضای نمادین جامعه. وقتی در تولید، توزیع و کاربست نمادها زنها نقش کلیدی پیدا کنند میگویند زنانه شدن. حتی ممکن است مردان این کار را بکنند، یعنی ذائقه، سلیقه، زیبایی شناسی و فرم زنانه را تولید و بازتولید کنند. نقالی زنان در تاریخ سابقه نداشته است.
زنانه شدن یک فرایند عمومی تحول است که همه چیز را دربرگرفته، ازجمله «شاهنامه» را که بارزترینش ظهور زنان نقال است که در تاریخ سابقه نداشته است. اما این اتفاقا سطحی ترینش است. از شکلهای بزرگ ترش، یکی این است که شارحان «شاهنامه» الان زنان هستند و آنها دارند از منظر فمینیستی یا جنبش زنان «شاهنامه» را تفسیر میکنند.
۴. فرایند همگانی شدن: یعنی فرایندی که در آن همه چیز دارد میآید توی حوزه عمومی که این را رسانهها و فضای مجازی انجام میدهد. یعنی دیگر چیزی پشت پرده وجود ندارد؛ پدیدهها هستی و اعتبارشان به این بستگی دارد که بیایند توی ویترین و صحن جامعه دیده بشوند. به اعتقاد من، به مدد رسانهها و دنیای مجازی، الان برای اولین بار است که حداکثر همگانی شدن «شاهنامه» دارد اتفاق میافتد.
۵. فرایند مصرفی شدن: در دنیای امروز، همه چیز دارد مصرفی میشود، «مصرفی» به این معنا که چیزها خودشان فی نفسه غایت نیستند، حتی متون مقدس؛ در دنیای مصرفی، همه چیز در خدمت مصرف است. مصرف برای چی؟ برای لذت بردن، پول درآوردن، تجاری شدن. در دنیای امروز، هیچ چیز بها ندارد، قیمتش مهم است، حتی «شاهنامه».
«شاهنامه» را باید بفروشی و پول دربیاوری. ناشر، نویسنده، مرکز فرهنگی، تلویزیون، فضای مجازی و ... بدون منظور سراغ «شاهنامه» نمیروند، میخواهند ببینند کجا بیشتر پول درمی آورند. معنای دیگر مصرفی شدن این است که پیوندهای وجودی سست میشود، علایق اصیل وجودی سست میشود.
همه علایقْ گذرا هستند، مصرفیاند، با امیالْ نسبت بیشتری دارند تا با تخیل ما و این شامل متون بزرگ هم میشود. اشکال وسیعی از تولیدات «شاهنامه»ای به وجود میآید که مصرفی هستند، گذرا هستند، سرگرمی هستند، تجاری هستند. درست است که مقاومت در برابرش هست.
۶. فرایند سیاسی شدن: در دنیای جدید، هیچ چیز وجود ندارد که مستقیم و غیرمستقیم با سامان سیاسی، یعنی حکمرانی، پیوند نداشته باشد، از لباسی که به تن میکنیم، غذایی که میخوریم، سبکهای هنریای که دنبال میکنیم و جاهایی که میرویم و نمیرویم. در دنیای جدید، به خصوص، کارهایی که نمیکنیم خیلی پیوندشان با سیاست بیشتر است. معمولا، زندگی ما ۸۰درصدش محصول کارهایی است که نمیکنیم و ۲۰درصدش محصول کارهایی که میکنیم. آن ۸۰درصد انباشته از سیاست است.
«شاهنامه» هم همین است که پیوندی هم با سیاست به معنای دقیق کلمه دارد. در تاجیکستان، چون دال مرکزی سیاست رسمی گرایش به دوره هخامنشی و ساسانی و «شاهنامه» است، در جامعه، اسلام گرایی و گرایش به مذهب دارد رشد میکند و دارد در مقابل سیاست کلان حاکمیت مقاومتی شکل میگیرد. آشکار میگفتند که نام گذاریها دارد به سمت نامهای مذهبی میرود. به این معنا، نام گذاریْ نشانه سیاسی آشکاری در تاجیکستان پیدا کرده است.
عکسش در ایران است. یکی از خدمات بزرگی که جمهوری اسلامی به «شاهنامه» کرد این بود که «شاهنامه» را از دال مرکزی سیاست خودش خارج کرد و این باعث شد در فضای مدنی گسترش پیدا کند و این خدمت ارزشمندی بود، چون اگر همان روالی که پهلوی داشت ادامه پیدا میکرد، ما امروز جمع نشده بودیم که درباره «شاهنامه» حرف بزنیم.
همه اینهایی که گفتم یک بُعد مرکزی دارند و آن هم مجازی شدن است؛ یعنی تمام این تحولاتی که برای «شاهنامه» رخ داده است حولِ مجازی شدن گسترش پیدا میکند.
{$sepehr_key_155833}
اگر یک چیز در دنیای امروز واقعیت داشته باشد، جهان مجازی است. اکثر ما موبایل دستمان است و پیر و جوان درگیر این فضا هستیم. دنیای مجازی دارد تمام فرایندهایی که توضیح دادم را به هم میدوزد. مثلا، پادکستهایی هستند که داستانهای «شاهنامه» را میخوانند یا شاهنامه خوانی میکنند و چندده میلیون بازدید و صدها کامنت دارند.
اینها نسبتی دارند با جنبشهای اجتماعی جدید مانند جنبش زنان، جنبش محیط زیست، جنبش کودکان، جنبش مهاجران. وقتی وارد بحث میشویم، میبینیم فضای مجازی دارد روایتهایی از «شاهنامه» ارائه میکند که دنیایی از گفتوگوها و بحثها را حول آن به وجود میآورد.
تمام این جنبشها بستر اصلی شان الگوی ارتباطیای است که مجازی است. خود «شاهنامه» به لحاظ تاریخی رسانه است. بزرگترین رسانه تاریخ فرهنگی ما «شاهنامه» است، چون «شاهنامه» از لحظه تولد خودش رسانهای است که میخواهد میانجیای شود بین تاریخ پیش از اسلامِ ایران و بعد از آن، میخواهد رسانهای باشد که این پیام را نه فقط منتقل میکند، بلکه سازنده آن هم هست.
«شاهنامه» از ستونهای فرهنگی تخیل اجتماعی ماست، رسانهای است که تخیل اجتماعی ما را به کار میگیرد. به همین معنا، با اومبرتو اکو موافقم که میگوید ما تحت تأثیر کتابهایی که نخواندهایم هم هستیم. البته منظورش کتابهای بزرگ است. او «کمدی الهی» را برای جامعه ایتالیا مثال میزند. «شاهنامه» هم ازآن جمله کتاب هاست که حتی وقتی نمیخوانید هم تحت تأثیرش هستید.
دنیای مجازی دارد آگاهی شاهنامهای مجازی را همگانی و سیاسی میکند، با جنبشهای اجتماعی گره میزند و دارد شکلهای تازهای از شخصیتها و داستانهای «شاهنامه» خلق میکند و این شکلهای تازه را نمیشود با آن پرسش ارزیابی کرد که چقدر درست یا غلط یا اصیل است.
جامعه کار خودش را میکند. شما در مقام محقق نمیتوانید بگویید من که کارم «شاهنامه» است میگویم این قسمتش اشتباه است. جامعه هیچ وقت منتظر نمیماند که شما به او بگویید کجایش درست است و کجایش غلط است. او بر اساس خردِ عملیِ زندگی «شاهنامه» را بازخوانی و ابداع میکند، نه براساس منطق آکادمیک.
اجتماع مردم، همگانی شدن، دموکراتیک شدن، کلان شهری شدن، زنانه شدن، مصرفی شدن، رسانهای شدن و مجازی شدن «شاهنامه»های تازهای را خلق کرده است و بعد از این هم این فرایند ادامه پیدا خواهد کرد.